چاپ کردن این صفحه

نقدي بر سياست خاورميانه اي غرب  

توسط محمد عسلی/ مدیرمسئول روزنامه عصرمردم 10 شهریور 1400 265 0
سرمقاله محمد عسلی 11 شهریور 1400           نقدي بر سياست خاورميانه اي غرب

اگر جهان امروز را به محيطي فرض کنيم که در آن حيوانات درنده آسيب رسان و حيوانات و حشرات بي ضرري زندگي مي کنند. بعضي از دولتمردان حکم کفتار را دارند که بر سر لاشه حيوانات درنده اي چون شير يا گرگ دعوا مي کنند. بعضي هم شکارگر درنده خويي هستند که از ته مانده آنها پرندگان وحشي تغذيه مي کنند. روباه ها هم دزدکي با فريب و قايم باشک بازي حکم جاسوس دارند براي درندگان.
معمولا انگليس سناريونويس چراغ خاموش بسياري از جنگ هاي داخلي و برادرکشي هاست و آمريکا مجري طرح هاي کشور خراب کن و ملت تضعيف کن. مروري بر جنگ هاي صد ساله اخير اين مدعي را اثبات مي کند.
در زمان محمدشاه با حمايت و تحريک انگليسي ها بخشي از خاک ايران از جمله هرات از افغانستان جدا شد. مثل فرزندي که از مادر جدا شود. اين فرزند يتيم به علت سهم خواهي هاي قبائل و جنگ هاي داخلي چنان از هويت تاريخي و فرهنگي خود جدا شد که از آن گروه هايي مانند داعش، طالبان و القاعده بيرون آمد.
گاه انگليسي ها، زماني روس ها و اخيرا هم آمريکائي ها به مدت 20 سال به کشور و ملت افغانستان ظلم کردند، ظلمي که حاصل آن آوارگي، ورشکستگي سياسي و اقتصادي و حالت هاي چه کنم به دنبال داشته است.
در اين آشفته بازاري که آمريکائي ها براي نجات اقتصادي خود تجاوز و تهديد و تحريم را رقم زده اند جز با قدرت به طور اعم و قدرت نظامي به طور اخص نمي توان کاري کرد. ديپلماسي براي کشورهاي مسلمان بيشتر به يک شعار مي ماند زيرا آمريکا و کشورهاي غربي آزادي و دموکراسي را براي کشورهاي تحت استعمار نمي خواهند.
هيچ کشوري که آمريکا و اروپا در حکومت و انتخابات آنها تأثيرگذارند مردم سالار نيست. به عنوان نمونه کشور افغانستان پس از 20 سال تحت اشغال نتوانست مقابل طالبان بايستد، حتي يک روز. زيرا آمريکا نمي خواست.
وقتي داعش دست پرورده آمريکا اعلام شد، خاورميانه جديد آمريکائيان صورت و هويت خود را نشان داد.
شعار يا بکش يا کشته شو همان فلسفه وجودي جنگل است. جنگلي که در آن حيوانات قوي تر، حيوانات ضعيف تر را مي خورند.
از ابتداي تکثير انسان بر روي زمين «تنازع بقا» هم براي انسانها و هم براي حيوانات و ديگر موجودات امري اجتناب ناپذير بوده است.
مروري بر تاريخ جنگ هاي گذشته و حال اين واقعيت را اثبات مي کند که براي حفظ قدرت جنگ گزينه اول است. جنگ نظامي، جنگ اقتصادي و امروز هم بيشتر جنگ رسانه اي، جنگ ها هستند که فرهنگ ها و سنت ها را به سايه مي برند و يا همانند تداخل نژادها از اصالت مي اندازند.
سياست خاورميانه اي آمريکا همانند کوزه داري کردن در محله قماربازان است که وقتي قماربازان بعد از زد و خوردهاي نفرت پراکن دعوا را به پايان مي برند فقط کوزه دار است که سهم عمده اي از قماربازان را بدون زحمت به دست مي آورد.
گاهي هم با جنگ سرد آئينه داري در محله کوران مي کنند، راست را کج و کج را راست جلوه مي دهند تا عوام را به سمت و سويي که برنامه ريزي کرده اند بکشانند.
انقلاب هاي فيس بوکي نمونه اي از آن است که در کشورهاي سوريه، ليبي و مصر انجام دادند. سيستم شبکه اي گردش پول به وسيله اينترنتي که در نظارت امپرياليسم جهاني است همان سر بريدن با پنبه است و جنگ خاموشي که صدايش پس از بحران هاي اقتصادي ناشي از تحريم درمي آيد.
صلح مسلح پس از جنگ جهاني دوم يکي از شگردهاي غرب به سرکردگي آمريکاست که ترس ناشي از حمله کشور همسايه اي به همسايه ديگر موجب شده دولت ها درصد بالايي از بودجه ساليانه را به خريد يا توليد سلاح اختصاص دهند و وقتي انبارها پر مي شوند شيپور جنگ به صدا درمي آيد. يکي از دلائل عقب ماندگي کشورهاي آسيايي به جز تعداد معدودي از تعليم و تربيت همگاني و کارآمد کمبود بودجه است که دولت ها بيشتر به سلاح و تجهيزات نظامي اختصاص داده اند.
اختلافات مرزي نيز که محرک آنها بيشتر همين کشورهاي غربي و آمريکا در منطقه هستند بهانه اي براي درگيري هاي نظامي است.
نفوذ سياسي و اقتصادي آمريکا و کشورهاي اروپائي همانند رشته هاي سرطاني است که اقتصاد و روند پولي ديگر کشورها را در چنبره خود دارد تا آنجا که آمريکا و اروپا مي توانند کشور مقتدري مانند روسيه و يا چين را تحريم کنند. آنچه امروز بيشتر کشورها را نيازمند کشورهاي صنعتي کرده فنآوري هاي جديد در وسائل حمل و نقل، مسافرت هاي هوايي و تجهيزات نظامي و صنعتي است که مي توان آن را استعمار پنهان ناميد.
کافي است فقط سازندگان هواپيماهاي مسافرتي و نظامي از ارائه قطعات و خدمات به خريداران امتناع نمايند.
ابرقدرتي صرفاً به داشتن نيروهاي نظامي قوي و يا اقتصاد قوي نيست. بلکه نفوذي که به صورت مويرگي در تمامي داد و ستدها اعمال مي کنند نمودي از توانايي منحصر به فرد امپرياليسم اقتصادي است چماق حقوق بشري هم يکي از اهرم هاي فشار آمريکاست که هر زمان بخواهند بدون دليل و با دليل بر سر کشورهاي مستقل فرود مي آورند و آن را سياست چماق و هويج براي ملت هايي به شمار مي آورند که آنها را در حد خرگوش مي شناسند و مي شناسانند.
عملکرد اخير آمريکائي ها در فرودگاه افغانستان در واقع نمايشي از عقب ماندگي مردم افغانستان را تلقي کردند تا به دنيا ثابت کنند با چه ملتي طرف بوده اند در صورتي که براي پيشگيري از چنين وقايع تلخي امکانات نظامي و تجهيزاتي لازم را داشتند.
خاورميانه براي آمريکا و کشورهاي اروپائي حکم قلک پولي دارد که ماحصل درآمدهاي ملت ها در آن ريخته مي شود. يا با فروش سلاح و يا باجخواهي هايي به شيوه ترامپ که خليج فارس را سر گردنه باجگيري از عربستان کرد.
ترامپ در واقع هم از چين، هم از کره جنوبي و هم از ژاپن و عربستان و امارات و کويت و عراق و عمان ميلياردها دلار باجخواهي نمود.
سياست زورگيري ترامپ هنوز هم ادامه دارد، ممکن است شکلش عوض شده باشد. پيدا و پنهان اين زورگيري ها به وسيله دولت هاي اروپايي هم اعمال مي شود. حال اگر مي خواهيم مستقل باشيم و به اصطلاح باج به احدي ندهيم بايد بهاي آن را نيز بپردازيم. بهايي که امروز که 42 سال است مردم با خون شهدا و اقتصاد ضعيف شده در حال پرداخت آنند.
در اين جنگل بزرگ با همان شرايط هنوز هم در آن گروهي مي خورند و يا خورده مي شوند مگر آنکه قدرت دفاع داشته باشيم. نيروي محرکه قدرت دفاع، اعتماد به نفس و باور است. باوري که زمينه ستم پذيري را از ميان بردارد.
والسلام

شماره روزنامه:7281
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
آخرین ویرایش در پنج شنبه, 11 شهریور 1400

موارد مرتبط