چاپ کردن این صفحه

اسلام و اصول روابط بين الملل  

توسط محمد عسلی/ مدیرمسئول روزنامه عصرمردم 01 دی 1400 637 0
سرمقاله "محمد عسلی" 2 آذر 1400           اسلام و اصول روابط بين الملل

در واقع سياست خارجي يک مفهوم و پديده اروپايي است.
از ديدگاه اسلام جهان به دو ناحيه اساسي تقسيم مي شده است. يکم دارالاسلام، دارالاسلام به مناطقي گفته مي شده که مسلمانان در آن زندگي مي کرده اند و يا نواحي که تحت انقياد خليفه مي بوده اند.
دوم دارالحرب، يا مناطقي که هنوز تحت انقياد خليفه درنيامده بود.
براساس عقايد و فرامين اسلامي، بين دو جهان دارالاسلام و دارالحرب حالت جنگي دائمي وجود داشت تا زماني که اسلام همه افراد جهان را تحت کنترل خود درآورد. [جهاد واجب کفائي است. يعني هر مسلماني مي بايد در راه خدا جهاد کند مگر آنکه با آمدن ديگران تکليف از وي ساقط شود].
اين حالت جنگ و منازعه، طبيعي قلمداد مي شده و هيچگاه قطع نمي شده مگر به صورت موقت و از طريق آتش بس.
برنارد لوئيس مي نويسد ايده فوق الذکر اساس روابط اسلام را تشکيل مي داد. حداقل در حدود صد سال اول ظهور اسلام، اين ايده مورد قبول و منطبق با واقعيت بوده است و پيشرفت هاي سريع اسلام در نواحي مختلف عالم نيز آن را تأييد مي کند.
اين پيشرفت ها ايده جهاني و بر حق بودن اسلام براي معتقدين آن امري مسلم بوده و اينکه نمي توان همه جهان را تحت کنترل خود درآورد کاملاً غيرقابل تصور بوده است. مسلمين و به ويژه خلفا عقيده داشتند که همه مردم عالم يا مي بايد مسلمان شوند و يا خود را براي جنگ با اسلام آماده نمايند، اما شکست سخت مسلمين در جنگ با دولت مسيحي بيزانتين در سال 718 هجري در قسطنطنيه اين ايده را در مسلمين به وجود آورد که همه جا و همه کشورها را نمي توان تحت کنترل خود درآورد و مسلمان نمود. اين تحول موجب تغييرات و دگرگوني هاي زيادي در رفتار مسلمين گرديد و تحولات متعددي را به وجود آورد.
به نظر خدوري اسلام فقط مجموعه اي از قوانين ديني نسبت بلکه يک جامعه سياسي نيز هست که داراي يک سيستم حقوقي و اخلاقي ويژه اي بوده و در صدد است که منافع جمعي معتقدين خود را حفظ کند و روابط جامعه مسلمين را با دنياي خارج به نحو خاص و اصول ثابتي تنظيم نمايد.
تئوري اساسي اسلام از روابط بين الملل و سياست خارجي اين است که فقط جامعه مسلمين موضوع روابط و حقوق اسلامي بوده و داخل در سيستم اخلاقي و سياسي اسلامي مي باشد و جوامع ديگر در جهت مخالف اين سيستم خواهند بود.
اما متأسفانه نفوذ فرهنگ غرب بعد از شکست شاه اسماعيل در جنگ چالدران با سلطان سليم اول پادشاه عثماني، آنچه براي شاهان صفوي، نادرشاه افشار، کريم خان زند و نهايتاً دوره طولاني پادشاهان قاجار و نيز به ويژه در دوره پهلوي اهميت داشت پيروزي در جنگ با همسايگاني چون شاهان عثماني، اشرف افغان و دولت هاي روسيه و انگليس بود که جز با استفاده از جنگ افزارهاي باروتي مانند توپ ها و تفنگ هاي نو به نو ميسر نبود.
لذا پيشرفت هاي غرب و عقب ماندگي شرق از دستاوردهاي علمي و صنعتي و فنآوري هاي نوين علاوه بر اينکه کشورهاي اسلامي را تحت انقياد دولت هاي اروپائي درآورد آنها را نيازمند اسلحه و مهمات پيشرفته و سرنوشت ساز نمود تا به آنجا که کشورهاي دارنده منابع نفتي و گازي براي استخراج نفت و گاز و پالايش آنها دست به دامان کشورهايي مانند آمريکا، انگليس، فرانسه و آلمان شدند و غرب زدگي به قول جلال آل احمد آغاز عقب گرد دولت هاي اسلامي از اخلاق اسلامي شد و ديگر اين انديشه که مي توان همه کشورهاي غيراسلامي را تحت تسلط اميران و خلفاي اسلامي درآورد به فراموشي رفت و برعکس کشورهايي مانند آمريکا، انگليس، روسيه و حتي چين و کشورهاي اروپايي نفوذ فرهنگي و صنعتي خود را در کشورهاي اسلامي تا به آنجا پيش بردند که اگر امروز به ظاهر و باطن مسلمانان و ساخت و ساز شهرهاي آنها به لحاظ معماري توجه کنيم دست کمي از غربي ها و غيرمسلمانان ندارند تا به آنجا که در بعضي شهرهاي ام القراي اسلام يعني مکه در هتل هاي آنچناني براي جلب توريست مشروب ارائه مي شود و حجاب اسلامي نه آنکه رعايت نمي شود بلکه بعضاً چند قدمي از کشورهاي غربي پيش تر رفته اند.
براساس اسناد و مدارک متقن از آئين و سنت و قرآن و حتي اجماع علماي ديني هدف اساسي قدرت هاي اسلامي در گذشته اين بوده است که مسائلي را که ناشي از روابط متقابل واحدهاي مختلف اسلامي مي شده نظارت کرده و روابط آنها را بر طبق شريعت اسلام تنظيم نمايند.
بعضي از نويسندگان اسلامي مانند «Maududi» نويسنده پاکستاني و ابن خلدون معتقدند براي اينکه تئوري و نظارت کلي اسلام از سياست داخلي و خارجي کاملاً روشن گردد بايد به اصول و نکات زير در اسلام توجه داشت.
يکم: خدا «الله» قدرت نهايي و مطلقه را در کشورهاي اسلامي داشته و پيامبر(ص) و جانشينان وي نماينده خدا در روي زمين باشند.
دوم قوانين اسلامي از طرف خدا به حضرت محمد(ص) وحي شده و اين قوانين لايزال و غيرقابل تغيير است و نسبت به تمامي افراد و نواحي مختلف بايد يکسان اجراء شود.
سوم در حضرت محمد(ص) و جانشينان او تمام قواي ثلاثه حکومت جمع بود بنابراين حکومت اسلامي يک حکومت اتوکراسي بوده است.
چهارم حکومت اسلامي يک حکومت جهاني بوده و مي بايد تمام بشر تحت اين حکومت درآمده و سيستم سياسي و اجتماعي اسلام بر آنها حکومت کند. بنابراين از نظر تئوري در اسلام فقط امت واحده، قانون واحد و خليفه واحد وجود داشت.
پنجم مذهب از حکومت، چه به لحاظ سياست داخلي و چه از جهت روابط خارجي، جدا نبود به عبارت ديگر حکومت اسلامي از هر جهت يک حکومت مذهبي بوده است.
ششم انتقال حکومت و قدرت گرچه از ابتدا با انتخاب خلفاي راشدين بعد از ارتحال پيامبر(ص) اتفاق افتاده بود و با حرف و حديث هاي ديگر مواجه شد اما در زمان خلافت بني اميه اصل توارث پذيرفته شد و حکومت موروثي شد از ديدگاه ائمه(ع) و سنت و قرآن، حاکم اسلامي مي بايد شرايط ويژه اي داشته باشد که با اصل قوانين و آئين اسلام در تعارض نباشد که ذکر همه اين موارد در حوصله اين نوشتار و خوانندگان نيست.
با تحولات 1400 ساله اي که در طول قرن هاي متمادي در حکومت اسلامي و شبه اسلامي ايجاد شد امروز اکثر کشورهاي اسلامي با جهان در تعاملات و روابط بين المللند و چندان قيد و شرطي که در آن معيارهاي اسلامي لحاظ شود ديده نمي شود نهايت اينکه بعضي از اميران و رؤساي جمهور و نمايندگان سياسي آنها در سر ميز پذيرايي ممکن است شراب و مسکرات ديگر ننوشند.
منابع: تاريخ اسلام جرجي زيدان
قرآن
تاريخ اديان دکتر شريعتي
ديدگاه هاي برنارد لوئيس
والسلام

شماره روزنامه:7373
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
آخرین ویرایش در چهارشنبه, 01 دی 1400

موارد مرتبط