چاپ کردن این صفحه

که بوديم؟ کي هستيم؟ کجا مي رويم؟

توسط محمد عسلی/ مدیر مسئول روزنامه عصرمردم 11 دی 1400 289 0
سرمقاله " محمد عسلی" 12 دی 1400            که بوديم؟کي هستيم؟کجا مي رويم؟

روزگاري است، روزگار غريب!
همه افتخارمان به خرابه هاي از دم آتش گر گرفته و سوخته است.
خرابه هاي بي زبان، زبان دار، زبان نفهم، زبانشان را نمي دانيم. چون خودشان را نمي شناسيم. همانها که روي ديوارهاي سنگي نقش بسته اند و هيچ زني در ميانه آنها نيست. همان هايي که مردمان ديگر نقاط زمين را در اسارت داشتند. همان هايي که سنگ هاي عظيم را روي هم انباشتند تا قد و قامتشان از مردمانشان بلندتر جلوه کند و از ابهتشان ترس بر اندام زحمتکشان افتد و در هراسي هميشگي براي شاهان کار کنند.
آري ما آن بوديم، سنگ تراشان بي جيره و مواجب و در اسارت قدرت نيزه ها، تيرها و شمشيرها، آن بوديم تربيت شده ي رزم آور و جنگجو تا براي رضايت خاطر کشورگشايان سينه را مقابل تيرها و نيزه ها سپر کنيم تا از روي اجساد ما شاهان عبور کنند و پرچم فتح بياويزند. ما آن بوديم که در نافرماني از ستمکاران در دخمه هاي نمور و تاريک روزي هزار بار از خدا طلب مرگ کرديم. ما در سيستم طبقاتي تاريخ، اريکه شاهان را بر دوش داشتيم و آنقدر شاهان از اين رنج شادمان بودند که تصاوير اين رنج را بر سردر بلندترين دروازه تاريخ بر سنگ حک کردند. گويي شاهان پس از مرگ هم چشم بر اين قدرت داشتند چنانکه ارتفاع گورشان را به گونه اي بنا کردند که دست کسي به گنجينه هايي که با خود به گور بردند نرسد.
نويسنده باشي يا شاعر فرقي نمي کند، هنرمند باشي يا تاريخ نويس تفاوتي ندارد. تا آن زمان که در اختيار شاه بوده اي تو را از آن رنج هاي هنري نصيبي بوده و چون زبان درازي کردي و ظلم را به نقد کشيدي و يا نکته اصلاح طلبانه اي به تذکر گفتي، خيال شاه را آزرده کرده اي و چونان برزويه طبيب در زمان پادشاه عادل و يا چون قائم مقام و اميرکبير در زمانه ناصرالدين شاه که نه ناصردين بود و نه طالب آن به عقوبت قتل گرفتار آمدي.
حالا از آن همه ميراث به جاي مانده از آثار تجسمي، جز به به و چه چه از آنچه هنر مي ناميم و ياد پادشاهان را به خاطر مي آوريم نگاهي صوري به تاريخ داريم.
تاريخي که از تجاوز به حقوق ديگران سخن مي گويد و نام آن را فتح و افتخار مي گذارند.
ما در تمامي آثار به جاي مانده مانند کاخ ها، ارگ ها، قلعه ها و حصارها جز ظلم و ستم روايت ديگري از تاريخ نداريم و اگر حمامي، بازاري، مسجدي در دوران هاي مختلف تاريخي به جاي مانده که مردمان توانسته اند بهره اي از آنها ببرند، استثنائات تاريخي است و استثناء قاعده نمي شود.
راستي ما که بوديم؟ مردماني مدام در تهاجم بيگانگان که يا در اسارت رفتيم و يه به اسارت برديم.
يوناني ها، چنگيزها، هولاکوها، ترک ها، افغاني ها، روس ها، انگليسي ها، آمريکائي ها و هر کدام در فرصت هاي تاريخي بر ما شوريده و نظام حکومتي ما را بر هم زده اند، خانه هايمان و سرزمين و آبادي هايمان را تخريب کرده اند اما از پس آن همه ظلم و ستم باز درختان ريشه  در اعماق وجودمان از سرزمين سوخته سر برآورده و رويشي چند باره داشته اند. ما دوباره نام و نشانمان در تاريخ بزرگ و بزرگ تر جلوه کرده است دوباره امپراطوري هاي بزرگ تشکيل داده ايم و دوباره و چندباره يا تهاجم کرده ايم و يا مورد تهاجم واقع شده ايم. راستي تمام دوران نوشته و نانوشته تاريخ ما همه سخن از جنگ است. داستان و قصه شکست و پيروزي هاست و نام شاهان سرفصل و نشانه اي از تأسيس و پايان يک امپراطوري است اما دريغ از نوشته اي که وضع مردمان را در زمانهاي مختلف به نگارش آورده باشد. دريغ از آنکه رضايت يا عدم رضايت مردمان ما در مقاطع مختلف تاريخي از شرايط اقتصادي و اجتماعي عنوان شده باشد. گويي مردم در طول تاريخ هميشه ابزار شاهان و سران حکومتي بوده اند.
در تمامي سنگ نگاره هاي تخت جمشيد از مرد و زن و کودک در حالات زندگي خبري نيست. هرچه هست حکايت از قدرت شاه دارد. و اگر شاهي سخني به يادگار گذاشته همه ابزار قدرت و توانايي خود او بوده است.
و حالا ما که هستيم؟ ما که هستيم در اين دوران صنعت و فولاد، در عصر الکترونيک و دانش هاي فضايي؟ ما که هستيم در زمانه اي که براي حفظ سرزمين و دستاوردهايمان ناچار به داشتن ارتش قوي و سپاه کارآزموده بيش از آنچه مي بايد براي رفاه مردم هزينه کنيم براي دفاع هزينه مي کنيم. گويي اين تقدير بشريت است که از زمان هبوط انسان در روي اين کره خاکي تا به اينک پيوسته در حال کسب قدرت، حفظ قدرت و تهاجم و دفاع بوده است و تمامي تحولات و تغييرات تاريخي خلاصه در يک نزاع و جنگ دائمي بوده و اگر هم در مقطعي جنگي رخ نداده صلح مسلحي در کار بوده تا جنگي ديگر چهره نمايان کند و چونان آتش زير خاکستر به تندباد حوادثي ناگوار شعله کشد و بازار جنگ را گرم نمايد.
ما نمي توانيم در شرايطي که طرف مقابل جنگ طلب است و نفع خود را در جنگ مي بيند، صلح طلب باشيم و صلح طلبي مان پذيرفته شود. پس به ناچار در جنگ تحميلي مجبور به مقابله ايم.
اين وضع ريشه در هزاران سال گذشته دارد و آينده نيز از چنين روندي برخوردار خواهد بود.
خاورميانه جديد يا قديم چندان فرقي ندارد وقتي انبارهاي سلاح هاي نو به نو پر و خالي مي شوند و زرادخانه هاي قدرت مداران، اقتصاد کشورشان را رونق مي بخشند.
ژاپن وقتي طعم تلخ بمباران اتمي هيروشيما و ناکازاکي را چشيد، کسب قدرت اقتصادي را به قدرت نظامي ترجيح داد اما براي حفظ اين قدرت سهم آمريکائيان را در سرمايه گذاري کنار گذاشت تا حامي قوي تري بالاي سر خود داشته باشد. عربستان گاو شيرده شد تا امنيت و موجوديت خود را حفظ کند.
کره جنوبي هم همانند ژاپن عمل کرد اما چين پرچم استقلال برافراشت و تاوان آن را ساليان دراز پرداخت کرد.
ايران پس از انقلاب اسلامي نيز با هدف استقلال و آزادي به ميدان مبارزه با امپرياليسم و استکبار قدم گذاشت و هنوز در اين وانفساي اقتصادي مي جنگد و بهاي سخت و زيان آور آن را مي پردازد تا چه پيش آيد.
همتي مي بايد و مديريتي قابل، مردمي فعال و صبور و عشقي به ماندن و مبارزه کردن چونان همت سرباز شهيد سليماني که خود يک تاريخ بود، تاريخي سراسر افتخار براي مردي که سرباز آمد، سرباز زيست و سرباز رفت.
والسلام

شماره روزنامه:7381
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
آخرین ویرایش در شنبه, 11 دی 1400

موارد مرتبط