چاپ کردن این صفحه

نه به داره ، نه به باره  

توسط اسماعیل عسلی/ سردبیر روزنامه عصرمردم 08 اسفند 1400 318 0
یادداشت طنز "اسماعیل عسلی" 9 اسفند 1400           نه به داره ، نه به باره

ننه ي غضنفر سفره ي دل پر غصه ي خودشو براي کوکب خانم پهن کرده بود و مي گفت : ديگه دست و دلم به کار نميره ، شدم مثل مار گزيده اي که از ريسمون سياه و سفيد مي ترسه ، ديگه هر چي که از دست روزگار کشيدم بسمه، با پاي شکسته ميشه رفت ، با دل شکسته نميشه  ، از کوکب خانم اصرار و از ننه ي غضنفر انکار ، معلوم نبود کدوم از خدا بي خبر تو گوشش وزوز کرده بود که صبح علي الطلوع از دنده چپ بلند شده بود و به هيچ صراطي مستقيم نبود. يهويي سر گذاشت رو شونه ي گرم و نرم کوکب خانم و اشکش با آب دهن گلاويز شد و سر خورد روي پيرهن گل منگلي کوکب خانم !. از زخم کهنه اي مي ناليد که از بس با ناخن بي تدبيري زير و بالاش کرده بود ، به نوشدارو مي گفت زکي. ننه ي غضنفر به هذيون افتاده بود و مي گفت: همون بهتر که سر به صحرا بذارم و با گرگ بيابون همنشين بشم . از آدميزاد که خيري نديدم . آخه تا کي بايد زانوي غم بغل بگيرم و زير درخت چکنم خاک بدبختي به سر کنم . از بي کسي به پيسي افتادم و کسي نگفت خرت به چند ! هر که اومد دستمو بگيره کولم شد  ، به هر کي رو زدم روي منو زمين گذاشت .هر که اومد زير ابرومو بردار زد چيشامو کور کرد ، به هر راهي رفتم سر از چاه درآوردم . به کي بگم که باور کنه ؟ معلوم نشد ننه ي خدابيامرزم به جاي شير چه کوفتي به دهن صاحب مرده من گذاشت که يه عمره هر چي ميخورم ميشه زهر هلاهل و بالا ميارم . همه شدن تف سر بالو ، دست رو دلم نگذار کوکب !
کوکب خانم که از راز و رمز اين همه بي تابي سر در نمي آورد ، يادش افتاد به شوهر دق مرگ شده ي خودش و به بهانه ي همزبوني با ننه ي غضنفر زنجموره اي به راه انداخت که بيا و ببين . صداي آه و ناله ي دامنگير ننه ي غضنفر و کوکب خانم دست به دست هم داد و مثل زنگوله اي که به گردن شتر مست انداخته باشن ، در و همسايه ها رو خبر کرد و هر چي آدم فضول و بيکار و ول معطل بود دور و بر اين دو نفر جمع شدن که ببينند چه خبره !
شمسي خانم که گيس سفيد محله بود پاورچين همچي که گرد و خاک راه نندازه به ننه ي غضنفر و کوکب خانم نزديک شد و گفت : شما دو نفر به گردن ما حق همسايگي دارين ، خوب نيس که از حال همديگه بي خبر باشيم ، بگين چه مرگتونه تا عقلمون بريزيم روي هم فکري به حالتون بکنيم .کوکب خانم که از گريه کردن خسته شده بود گفت : من که ملالي ندارم ، اومدم ديدم ننه ي غضنفر بي تابي مي کنه ، يادم افتادم به بدبختي هاي خودم ، گريه ام گرفت !
شمسي خانم که حسابي کفري شده بود به کوکب گفت : زن حسابي خجالت نمي کشي ؟ خير سرت تا حالا ده تا شکم زاييدي ولي به اندازه ي بچه اي که زير پاي خودشو خيس مي کنه عقل و شعور نداري ، شدي نقاره چي محل و همه رو به شور و شين انداختي که چي ؟ منو بگو که خيال کردم کشتي هاتون غرق شده !
کوکب گفت : اومديم صواب کنيم ، کباب شديم . واالله من هر چي ازش پر سيدم چيطور شده ، چيزي نگفت . اشکش به اشکم گره خورد ، طاقت نياوردم .
شمسي خانم رو کرد به ننه ي غضنفر و گفت : شما که سنگ صبور اهل محل بودي ننه ي غضنفر ، همه مي گفتن تو سنگ زيرين آسياب هستي ، آسمون که به زمين نيومده ؟ بلند شو خودتو جمع و جور کن ، قباحت داره ، تو ناسلامتي نوه و نبيره داري ! اگه چيزي شده بگو تا ما هم بدونيم !
ننه ي غضنفر همينطوري که با گوشه ي چارقدش اشکاشو پاک مي کرد گفت : هفته اي دو مرتبه پسرم از استراليا تماس ميگيره ، دلم خوشه که چيشام به قد و بالاش مي افته و صداش رو مي شنوم ، شنفتم ميخوان صيانت کنن ، ميگن ديگه از واتساپ خبري نيست ! اين بچه ي من تا موقعي که بود کسي براش تره هم خرد نمي کرد ، از بيکاري تن به غربت داد و تا نفس داشت فرسخ فرسخ از من دور شد ، يک عمر تر و خشکش کردم ، از اين بچه فقط صدا و تصويري برام مونده ، همين هم ميخوان از من بگيرن ! بچه ي منو به من برگردونن بعدا درش رو گل بگيرن ، اگه غصه يکي بود آدم با نون ميخورد ، به هر طرف که نظر مي کنم بيابان است ، آخي ببم ببم ببم ببم ... ننه الهي قربون صداي قطع و وصلت بشم ...ببم ببم ببم ببم .. و دوباره شروع کرد به زنجموره
دختر شوکت خانم که پاش براي پسر ننه ي غضنفر سريده بود و هر از گاهي مي اومد براي ننه ي غضنفر شماره مي گرفت و دلبري مي کرد ، ليوان آب قند و گلابي داد دست مادر شوهر آينده و گفت : ننه ي غضنفر ، اينطوري که ميگن ، صيانت نه به داره ، نه به باره . با اين همه پروژه هاي نيمه تمومي  که رو دستشون مونده تا به طرح صيانت برسن و تصويب بشه ايشاالله آقا مرتضي زن گرفته و بچه هاش هم از آب و گل دراومدن ، به دل نگير عزيزم ، اين يکي شدني نيس ، خيالت راحت !

این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
آخرین ویرایش در یکشنبه, 08 اسفند 1400

موارد مرتبط