چاپ کردن این صفحه

به بهانه روز شیراز  

توسط محمد عسلی/مدیر مسئول روزنامه عصرمردم 15 ارديبهشت 1404 41 0
سرمقاله 15 اردیبهشت 1404 محمد عسلی                  به بهانه روز شیراز
شهر پر کرشمه‌ای که میعادگاه عشق است و باد خوش نسیمش روح‌نواز احساس و باغ‌های پرعطر و بوی نارنجش بی‌رنج در کوچه و خیابان و خانه سر از زمین کریم بلند کرده است و هنر خالق در بزم‌آرایی همه زیبائی‌ها چشم‌نواز بوده است و اعتبار کامل شعر و ادب را از سعدی و حافظ به میراث جاودانه دارد و روح فلسفه و عرفان را از ملاصدرا و شیخ روزبهان در پرونده مانای حکمت به ثبت نشانده و باور اسلامی را با قوام و دوام مساجد زیبایش به چندین هنر آراسته است شیرازش می‌نامند بامیراثی عظیم از گذشتگان دور که مهد آغازین حقوق بشر است با نامی زنده و شهرت جهانی که موزه‌های بزرگ اروپا با نمایش آثاری به جای مانده از کوروش بزرگ و نوادگانش می‌نازند و می‌بالند.
آری شیراز را چند صورت و معنی است. صورتی از سلسله‌های دور و نزدیک و صورتی از روح ادبیات و فلسفه و حکمت که قرن‌هاست پژوهندگان در صدد بازگشایی آنند.
صورت اول، وضعیت حال است. حالی که تراکم جمعیت و چند چرخه‌های رونده در حجمی وسیع هوا را به سموم نفس آلوده‌اند تا مشامی برای حس عطر بهار نارنج باقی نمانده باشد و مردمی که دیگر روی قالی‌های هفت رنگ راه نمی‌روند و شعر نمی‌سرایند تنها افتخار به گذشتگانی دارند که آثاری به جای گذاشته‌اند با نامی و نشانی که کس را یارای حفظ غزلی، حکایتی و یا روایتی از آن همه سخن‌های نغز نیست زیرا در کمند ماشین به فرمان نیروی محرکه سرعتند برای کسب نان و آبی و بل بیشتر اگر میسر شود به خوبی یا بدی به دور از احساسی که در درک خلقت یار عشقی باشد که سعدی و حافظ را به آن مقام رساند.
شیراز دیروز شیراز اولیاءالله بود و شیراز امروز شیراز اولیاء اموری است که جز به صورت نمی‌اندیشند. حتی اگر به زیارتی در کنار مرقد شاهچراغ، شاهد نوری از جنس ایمان باشند.
کوچه‌هایی که به یک سلام فتح می‌شدند و به قهر یا آشتی در تداوم احساس، ارتفاعی کوتاه داشتند اینک زیر بار سنگین بلندای آهن و فولاد حجم آپارتمان‌های تنگ و تاریک را بر دوش دارند بی‌آنکه حوضی در میانه نارنج‌های کهن، ماهی‌های قرمز بلورین را شناور در آب شاهد باشند... از آن روزگار جز نقشی و نامی باقی نمانده است تا روحی و روانی در آرامش، چشم به زیبائی گشاید و زبان به کلامی نغز و هنرمندانه باز کند.
آری شیراز امروز هم همانند دیگر شهرهای کلان به این مُقام رسیده که برای روان‌سازی عبور اتومبیل‌ها، بزرگراه‌ها را در روی و زیر زمین بگسترانند حتی اگر ریشه‌های درختان کهن را بخشکاند و اگر گردشگری یا جهانگردی به دیدار شیراز نائل شود به دنبال مکان‌های به جای مانده از گذشتگانی است که میراثی از هنر معماری و دیگر هنرهای تجسمی را به یادگار گذاشته‌اند که اگر نیک بنگریم در دوران معاصر هنری مانا به هنرهای به جای مانده نیفزوده‌ایم که منحصر به فرد باشد.
روز شیراز را روز حافظ و سعدی می‌نامیم و دیگرانی که روی در نقاب خاک دارند، نه روز کسانی که در تلاش برای نمایشی از حجم سنگ و سیمانند که روان‌سازی کنند در این وانفسای فقر معنویت عشقی که به قول حافظ سرسری نباشد تا از سر به در شود و عارضی نباشد تا خون جگر شود. آن عشق کجاست که با شیر همزمان شد و با جان به در شود.
آری شیراز ما به گذشتگانی می‌بالد و به آیندگانی امید بسته است که گرچه در تلاش مضاعف به حجم و ارتفاع صورت شهر می‌اندیشند اما در کمند ماشین و سرعت از روح عشق و عرفان به دور مانده‌اند و نداریم آن صورتی که از معنایی سخن گوید که ما را به خودی خود برساند و به خدای نزدیک گرداند.
روز شیراز را می‌توان به روزی نسبت داد که رتبه اول جرم و جنایت از صورت این شهر پاک شود و طلاق و جدایی از این خاک اولیاءالله زدوده گردد و اعتیاد و فقر نباشد و قناعت گنجی شود که در ترازوی عدالت سهم هر کس را به نسبت نیاز و تلاش بدهد.
آه چقدر با آن روز فاصله داریم! شاید قرن‌ها بگذرد تا سنگی ز آفتاب در بدخشان لؤلؤ گردد. یا عقیقی در یمن و سالها باید کودکی از روی طبع «شاعری گردد نکو یا عالمی شیرین سخن تا بگوید: «نازش سعدی به خاک پاک شیراز از چه بود/ گر نمی‌دانست باشد مولد و مأوای من...»
شیرازی که خاک رخ هفت کشور بود و نسیمی خوش می‌داشت تا بر کوچه‌های نسترن آگین بگذرد اینک چون دیگر شهرها جز به طول و عرض خیابان‌هایش نمی‌اندیشد با گل‌های باغچه‌های خیابانی که زیر دود نفس‌های آلوده پنهان می‌شوند. این گذار از روح احساس به تلاشی عبث برای سرعت گرفتن از آرامش، عقوبت ناپایداری است که بهشتی در پی ندارد و جهنمی نمی‌نماید جز آنکه برزخی است به حجم آدم‌های قرن اتم و الکترونیک که چشم بر مجاز دارند و از حقیقت دور افتاده‌اند. شیراز هم چه در روز و چه در شب از این گذار دور نمانده است هرچند روزی داشته باشد که در یاد نمی‌ماند و شبی که چهره پنهان می‌کند. چه بایدش کرد که به هر جهت دوست داشتنی است و هنوز انفاس بزرگانی قدسی از آسمانش یافتنی است، اگر طالبی مانده باشد.
والسلام
 
شماره روزنامه:8316
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
آخرین ویرایش در دوشنبه, 16 ارديبهشت 1404

موارد مرتبط