وقتی در کوه و در و دشت و غار همه مثل هم زندگی کنند و هر کس برای زنده ماندن، شکم خود را از هر آنچه به دست میآورد سیر کند و چونان پرندگان و حیوانات، پدران و مادران برای سیر کردن شکم نوزادان خود به شکار بپردازند و چون نوزادان توانستند حرکتی و تلاشی از خود نشان دهند تا زنده بمانند دیگر او را رها کنند تا خود بیاموزد که در طبیعت چگونه با خطرات مواجه شود، چگونه از سرما و گرما خود را حفظ نماید و یا چگونه به شکار بپردازد دیگر فقر معنی ندارد مگر آنکه محیط زیست آنان دچار آتشسوزی، خشکسالی و یا شکار بیرویه شود که آن وقت هر چه بر سر همه آید یکسان است مگر آنکه قدرت گریز یکی از دیگری از مهلکه بیشتر باشد.
اما انسانها از زمانی که دریافتند برای حفظ جان و زندگی بهتر مدنی بالطبع شوند و زندگی جمعی را بر زندگی فردی ترجیح دهند تابع قراردادهایی با کسانی شدند که احساس کردند از قدرت مدیریت بهتر و یا هوشمندی بیشتری برخوردارند که در علم حقوق آن را قراردادهای اجتماعی مینامند.
از آن زمان دانش حقوق به کمک انسانها آمد و به مرور که سطح زندگی انسان متحول شد قوانین و مقررات و نظمپذیری هم رو به تکامل گذاشت و هر چند صنعت به کمک خدمات و کشاورزی آمد اما به موازات آن قوانین و قراردادهای اجتماعی هم گستردهتر و براساس نیازهای زندگی ماشینی پیچیدهتر و پاسخگوتر شدند. در چنین شرایطی بود که در هر سرزمینی که به مرور، کشور نامیده شدند و از شاخصههای متمایزی مانند زبان، پرچم، فرهنگ، سنت، دین، قومیت و مرزهای تعیین شده نسبت به دیگر کشورها برخوردار شدند استقلال یافتند.
هر حاکمیتی که زمام را به دست گرفته و از طریق انتخابات و یا قدرت قاهره ایجاد شده برای حفظ حکومت، ملت و کشور قوانینی وضع نموده که همه مردم را به تبعیت از آن ملزم کرده است. نظام اجتماعی از دل قانون، فرهنگ، عرف، سنت و دینباوری استمرار دارد و این استمرار نظام مند حاکمیت و دولت را موظف میکند به تأمین نیازهایی که از طریق کار و شرکت همگان امکانپذیر است اقدام نماید.
در چنین شرایطی که زندگی اجتماعی روند خود را طی میکند فقر و گرسنگی در ابعاد مادی و روحی معنی پیدا میکند و تبعیضها، بیعدالتیها، توصیهها، پارتیبازیها، رانتها، فریبها، دروغپردازیها و شعارهای توخالی که سبب غنای دیگری و فقر دیگری یا دیگران میشوند رخ مینماید.
نوع، روش و منش حکومتها و نحوه پدید آمدن آنها از یک سو و از دیگر سوی موقعیتهای جغرافیایی، تجاوزات بیگانگان، جنگ، استعمار و استثمار خارجی و داخلی و ضعف آموزش و پرورش در تربیت و آموزش و عدم وجود افراد فهیم، مسئولیتپذیر، متعهد به اخلاق و دینباوری و مدیر کارآمد در ساختار حکومت موجب فقر و ناتوانی جامعهای میشود که هر چه بیشتر به پیش میرود شکاف طبقاتی و فقر و نداری همانند انحراف از معیار بیشتر و بیشتر میشود.
در چنین شرایطی قراردادهای اجتماعی ضعیف و تبعیت از قانون و نظم افول میکند و نتیجه آن افزایش جرائم از جمله سرقت، تجاوز به عنف، کلاهبرداری، دعوا و درگیریهای منجر به جرح و قتل افزون میگردد و سلطه حاکمیت بر کشور و ملت تضعیف میشود.
نارضایتی مردم از حکومتهایی که در تأمین نیازهای مردم و ایجاد اشتغال سالم و رشد اقتصادی ناتوانند نخست به شورش، سپس به قیام و انقلاب منجر میشود که نمونههای آن را در طول تاریخ شاهد بودهایم از جمله انقلاب اسلامی ایران که یکی از محرکههای جمعی آن فقر و احساس تبعیض و بیعدالتی بود، بیجهت نیست که پیامبر اعظم(ص) فرمودند: «کاد الفقر ان یکون کفرا [همانا که فقر به کفر میانجامد]».
امام علی(ع) نیز فرمودهاند: «الفقر الموت الاکبر [فقر مرگ بزرگ است]». امام محمد باقر(ع) گفتهاند: «من لامعاش له لا معاد له [کسی که معاش ندارد به معاد هم باور ندارد]»
سعدی با تأسی به چنین روایاتی گفته است: «شب چو عقد نماز میبندم/ چه خورد بامداد فرزندم» و باز در همین باب در گلستان گفته است: «یکی تحرمه عِشا بسته دیگری منتظر عَشا نشسته این بدان کی ماند [یعنی یکی مشغول نماز عِشاست و دیگری منتظر شام شب است].»
فقر اگر در جامعه گسترش یابد شیرازه اخلاق و قانونمندی را از هم میپاشاند و امنیت و نظمپذیری را خدشهدار میکند. اگر روزی در جوامع مختلف، فقر بیشتر به گرسنگی و عدم توان تأمین معاش تعبیر میشد اما امروز فقر ابعاد وسیعتری به خود گرفته و تعبیرهای موسعتری از آن میشود. مثلا کسی که نتواند سرپناه اختیاری داشته باشد و مالک چهاردیواری محل سکونت باشد و زیر بار سنگین اجاره، کمر راست نکند فقیر است. کسی که نتواند وسائل و تجهیزات کمک آموزشی را برای فرزندان خود تهیه کند فقیر است. کسی که نتواند وسیله حمل و نقلی برای رسیدن به مقصد داشته باشد فقیر است. کسی که حقوقی ثابت دریافت میکند اما مواجه با تورم 45 درصد است فقیر است. کسی که احساس کند در کشوری زندگی میکند که نسبت به همسایگانش در مسائل اقتصادی عقب مانده است فقیر است.
کسی که جامعه امروز را فهم نکند و زبان مشترکی با جوامع و ملتهای دنیا نداشته باشد و از روند رشد صنعت و کشاورزی و خدمات عقب مانده باشد فقیر است. جامعهای که در عین رفاه و برخورداری از امکانات مادی بیش از نیاز به سرمایهاندوزی بپردازد ولی استقلال و امنیت خود را مرهون حمایت نظامی و اقتصادی خارجی بداند فقیر است.
جامعهای که نتواند بهترین مجموعههای تعلیم و تربیت را داشته باشد تا از مسابقات جهانی آینده عقب نماند فقیر است. جامعهای که از اخلاق و نظمپذیری برای سلامت فکر و اندیشه و روان دور مانده باشد فقیر است. فقر پیوسته چونان خفاش با دو بال بیخردی و گرسنگی بر جسم و جان آدمیان در تاریکیها چنگ میاندازد.
جاسوس و دانشمندی که توان فکری و جسمی خود را برای کسب مال در اختیار دشمن میگذارد فقیر است. مدیری که با دروغپردازی و شعار موفقیت شغلی خود را تثبیت میکند فقیر است.
معلمی که بیانگیزه و کمسواد قبول مسئولیت آموزش و تربیت میکند فقیر است. سربازی که در سنگر، حضوری جهادی و شهادتطلبانه نداشته باشد فقیر است. فقری که کفر میآورد. فقری که عدم باور به روز جزا میآورد. فقری که حرص دیگران را برمیانگیزد فقر اکبر است.
به قول سید اشرف الدین حسینی در جریده نسیم شمال: «دزد آن نبود که مال مردم ببرد/ یا موش شود برنج و گندم ببرد/ آنکس که نسیم را بدزدد دزد است/ قرآن کریم را بدزدد دزد است».
والسلام