چاپ کردن این صفحه

از کجا به کجا رسیده‌ایم؟  

توسط محمد عسلی/ مدیرمسئول روزنامه عصرمردم 28 آبان 1404 20 0
سرمقاله 26 آبان 1404 محمد عسلی                 از کجا به کجا رسیده‌ایم؟
روزگارانی بر ما گذشته است که کم‌کم از حافظه تاریخ محو می‌شوند و یادآوری آنها را نه مجالی است و نه حالی است ؛ گویی زمانه حال، چنان سرعت گرفته و انسانها را با خود به ناکجاآباد می‌برد که به قول هگل: «ارابه بی‌رحم تاریخ از روی اجساد کشتگان عبور می‌کند...» و فلسفه آن با تزهاو آنتی تزها به پایان نمی‌رسد و حرکت این مسیر را در ادامه دارد و یا به قول ملاصدرا: «همه چیز در حال شدن است و رو به کمال...»
اینک این سئوال مطرح است که اگر این صیروریت را پایانی نیست، پس چرا نمی‌توان در یک رودخانه دو بار شنا کرد؟ و اگر پایانی است چرا از پس هر حرکتی، حرکتی دیگر زاید و در پایان هر گلی با دانه‌ای دوباره رویشی تازه دارد؟
ماتیسن نویسنده کتاب (پر) در آغاز سخن می‌گوید: «زندگی قمار است، مرگ است، انسان یا می‌برد یا می‌بازد اما وقتی مُرد دیگری دنباله این داستان را ادامه می‌دهد...»
این مقدمه را از آن رو با ترکیب فلسفی آن آوردم تا نقش تحولات زندگی بشر را از پس هر حرکت در این مختصر یادآور شوم که زمانه به عقب بازنمی‌گردد و اندیشه‌ورزی در حال گذشتگان جز تجربه‌ای از آنچه گذشته حاصلی به بار نمی‌آورد وقتی به قول فرخی سیستانی: «فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر/ سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر...»
طبیعت خداوندی را بر پایه قانونمندی چنانست که از پس هر سرما گرما آید و از پس هر خزانی بهاری و این نو شدن‌ها نیز در حال و هوای آدمیان چنان است که جامه کهنه را از تن برکنند و جامه نو به تن کنند و همراه با بهار به سبزه‌زار روی خوش نشان دهند. اما آنچه را در این روند نباید به فراموشی برد علت و معلول‌هایی است که از بطن هر حرکت زاید. به ویژه در رفتار و گفتار و پنداری که بشر را به اینجا کشانده که او را گرفتار خودبیگانگی کرده است هر چند هر حرکتی طبیعی و به قاعده نمی‌نماید زیرا بازگشت‌ها به خویشتن ناشی از انحراف از معیارهای اخلاقی و قانونی است و اگر انقلابی علمی، اخلاقی و فرهنگی صورت می‌پذیرد نارضایتی فطری از رویدادهایی است که به طبع آدمیان خوش نمی‌آید با این وضع نوآوری‌ها، زندگی را در دو خط موازی راحت‌طلبی و اسارت در کمند ماشین رقم زده است.
سنت‌گرایی به مفهوم امروزی آن اگر از قاعده ی فرهنگ و دینداری بی‌حاشیه عبور کند اصالت باورها را خدشه‌دار می‌سازد و تجددخواهی نیز اگر سوار بر ماشین «مدرنیته» شود و پشت سر را نگاه نکند به گرداب چه کنم در کوره راه‌هایی می‌افتد که اخلاقمداری را زیر پا له می‌کند و آدمی را به طبیعت حیوانات وحشی درمی آورد تا آنجا که انسان، تنازع بقا را با کشتن رقم می‌زند و دانش را در خدمت جنایت می‌گیرد.
ما از پرده‌پوشی‌ها به پرده‌دری‌ها رسیده‌ایم و از اندرونی‌ها به فضای باز آمده‌ایم و آزادی را بهانه‌ای برای رواج برهنگی و تحریک احساسات، رسانه‌ای می‌کنیم که از پس آن در غبار فراموشی‌ها گم می‌شویم و چونان خسی در دست باد بی‌هدف در پرتابیم تا از هویت و اصالت بازمانیم هرچند به گفته جامعه‌شناسان انقلاب صنعتی همراه با تغییر در افکار و اعمال پرده‌پوشی را کنار می‌زند و رهایی از قواعد اخلاقمداری را به مرور در باور انسانها نهادینه می‌کند تا به آنجا که ملت‌ها با چند بحران مواجه‌اند.
یکم پرهیز از ازدواج قانونمند و رو آوردن به رابطه آزاد که پیری جمعیت را در پی دارد.
دوم بحران هویت وقتی جهان وطنی «کاسموپولیتیسم» کشورها را با سیل مهاجران مواجه کرده‌اند چنانکه تضادهای فرهنگی و اخلاقی نظم اجتماعی را خدشه‌دار نموده‌اند.
سوم بی‌تفاوتی نسبت به درد و رنج همنوعان که یا در جنگ و قحطی و گرسنگی و فقر گرفتارند و یا به غم و گریه و رنج مبتلایند.
چهارم سرعت گرفتن برای ایستادن در صف اسارت داوطلبانه برای گذران آن نوع از زندگی که پشت به سنت کرده و صرفا به نوآوری روی نموده است که این خود احیای نوعی برده‌داری مدرن و استعمار و استثمار نو است که بعد از رنسانس به مرور جای پای خود را حفظ کرده است و اینک ما ایرانیان از پس یک انقلاب که به نام اسلام و با هدف اخلاقمداری بنیاد شده است به اینجا رسیده‌ایم که بازگشتی به گذشته‌ای داشته باشیم که بر آن شوریدیم و کسانی چنین تبلیغ می‌کنند که اشتباه کرده‌ایم و کسانی برخلاف، اصرار دارند که باید انقلاب را استمرار دهیم و حفظ کنیم در شرایطی که ما نه آدم‌های گذشته هستیم و نه در حال انقلابی‌هایی که اخلاقمداری را مشوق بودیم.
ما در مسیری افتادیم که گرچه راه آغازین صراطی مستقیم بود اما انحراف از آن راه که مقصدی برای رسیدن به اهداف انقلابی بود ما را به جایی رسانده که در اندیشه آب و نان و کار، روز و شب‌مان سپری می‌شود و برای حفظ سرزمین از تجاوز بیگانگان و دشمنان آماده می‌شویم و از آنچه هویت ما را خدشه‌دار می‌کند نه آنکه غافلیم بلکه به راهی رفته‌ایم که چاره‌ساز نیستیم. این یعنی حرکتی که نمی‌تواند انقلاب پیوسته مسیری طولانی را طی کند بی‌آنکه در میانه استراحتی و آرامشی و تجدید قوایی باشد که اگر استمرار انقلاب به این معنی است که نایستیم و بیاندیشیم که از کجا به کجا می‌رویم خط پایان نامعلوم است و قافله‌ها از حرکت باز می‌ماند و ما در زیر چرخ ارابه تاریخ له می‌شویم علیرغم هوشمندیمان و اراده‌ای که زبانزد است برای ماندن در مسیری که انتخاب کرده‌ایم. پس راه نجات این است: تفکر کنیم که از کجا به کجا رسیده‌ایم و چرا؟
والسلام
شماره روزنامه:8475
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
آخرین ویرایش در سه شنبه, 28 آبان 1404