چاپ کردن این صفحه

مناظره ي محله اي

توسط اسماعیل عسلی/ سردبیر روزنامه عصرمردم 13 مهر 1399 497 0
یادداشت طنز سردبیر اسماعیل عسلی 14 مهر 1399مناظره ي محله اي

خونه ي لطيفه خانم شده بود عين بازار مسگرا ، ازبس سر و صدا و برو و بيا بود . همه جمع شده بودن که مثلا گوش بدن به مناظره ننه ي اردلان با کوکب خانم که ميخواستن دلبري کنن و از مردم محل راي بيگيرن تا بلکه به زور وعده و وعيد برن تو شوراي محل ، محشر کبرايي بود که بيا و ببين . لطيفه خانم هم سنگ تموم گذاشته بود ، سفره ي مليله دوزي شده انداخته بود رو ميز کامپيوتر بچه ي شهلا و کانال کولر اوراق شده اي که از سمساري محل امانت گرفته بودن عمودي گذاشته بودن تا تريبونشون باشه ، دو تا ليوان جورواجور با تنگ آب پر از شربت آبليمو داده بودن دست دختر دم بخت اکرم خانم تا هم ديده بشه و تو چيش بياد و شوهر کنه ، هم تنگ آبي از روي ميز نيفته . اين دختره هم که نمي دونست بايد چطوري خودش رو تو اون جمعيت سر پا نگه داره ، دائم با قاشق پا دراز چوبي شربت رو به هم ميزد تا شکراش بياد بالا و قاطي بشه ، سهيلا خانم خياط هم شده بود مجري و با اون قد کوتاهش هر چي ميخواست خانم ها را ساکت کنه صداش به جايي نمي رسيد تا اين که مرحمت خانم که شوهر سومش هم خاک کرده از جاش بلند شد و داد و بيداد راه انداخت که همه خفه خون بگيرن وگرنه بساط مناظره رو جمع مي کنم . سکوت مرگباري حاکم شد طوري که صداي دوره گردي که خريدار کولر اسقاطي و يخچال کهنه بود به گوش همه رسيد و يک نفر به دخترش گفت : تلفن بي صاحاب شده باباتو بگير بگو چندتا ظرف ورشو داريم که به لعنت خدا نمي ارزه ، برسون به اين يارو که داره نعره مي کشه و با پولش سبزي خورش بخر که ظهر از ناهار خبري نيس . لطيفه خانم هم گفت : خدا رو شکر که همه ساکت شدن تا بعضي ها ظرف و ظروفشون حراج کنن و دوباره صداي خنده و هر و کر تو هوا پيچيد .. سهيلا خانم گفت : اينجا جمع شديم تا ببينيم و بشنويم اين دو نفر يعني ننه ي اردلان و کوکب خانم ميخوان چيکار بکنن تا محله مون آباد بشه . از هر دوتاشون که ماشاالله به جونشون باشه پر چونه هستن ميخوام که سر و ته قضيه رو به هم بيارن و لقمه دور سر خودشون نچرخونن و مثل ترامپ و بايدن طبلک همديگه رو به باد ندن که ما گوشمون از حرف مفت پره و حال و حوصله ي پرچونگي هم نداريم . لب کلام اول از خودشون بگن بعد برن سراغ نقشه هايي که برامون کشيدن . به ترتيب حروف الفبا شروع مي کنيم . اول کوکب بعدا ننه ي اردلان . ننه ي اردلان گفت :سهيلا خانم از همين الان داري تبعيض قائل ميشي ، اسم شناسنامه اي من شمسيه . سهيلا خانم عصباني شد و گفت : من به شمسي و قمري کاري ندارم همه به تو ميگن ننه ي اردلان . ننه هم با نون شروع ميشه ، دندون رو جيگر بگذار تا کارمون بکنيم . ننه ي اردلان هم با کف دست جلو دهنش رو گرفت يعني من خفه شدم . کوکب هنوز حرف نزده دو تا ليوان پر آبليمو از دختر دم بخت شهلا گرفت و تا قطره آخر سرکشيد و پيش خودش فکر کرد که شايد انتخاب نشدم حداقل آب ليمو از دستم نره و آخر کار چشمم افتاد تو چشم جاريش يعني پرستو خانم و خنده ش گرفت و آبليمو رفت پس ملازش و سه تا ليوان آب ديگه هم به خوردش دادن تا حالش جا اومد . رفت پشت به اصطلاح تريبون و چون فکر ميکرد ميتونه با شعر سعدي خودش رو تارک دنيا نشون بده و به خانم ها حالي کنه که دلبسته ي پست و مقام نيست با اين بيت شروع کرد که :
جهان اي برادر نماند به کس
دل اندر جهان آفرين بند و بس
ننه ي اردلان گفت : مگه بلانسبت با برادرات حرف ميزني ؟ ناسلامتي ما زن هستيم . حداقل بگو : جهان جان خواهر نماند به کس
کوکب خانم گفت : ميخواي تن و بدن سعدي تو قبر بلرزوني که دست ميبري تو شعرش ؟
آفاق خانم رو کرد به کوکب کرد و گفت : چششم روشن تو که هنوز دستت به جايي بند نشده با بند و بست شروع کردي ، خدا عاقبتمون رو بخير کنه ، به قول باباي خدابيامرزم سالي که نکوست از بهارش پيداست !
کوکب دست و پاي خودش رو گم کرده بود . يک ليوان آب ديگه هم خورد تا بتونه جلوي عصانيت خودش رو بگيره
يکباره انسيه خانم گفت : مگه از کويرلوت برگشتي ؟ تا حالا پنج تا ليوان تو خندق بلا ريختي ، اين آبليمو رو گذاشتن که اگه دهنت خشک شد خير سرت حيف و ميل کني !
کوکب گفت : والله تا حالا که من يک بيت شعر بيشتر نخوندم و رو کرد به سهيلا خانم و گفت :سهيلا خانم بايد وقت اضافه بگيري ، من که هنوز حرفي نزدم .
سهيلا خانم گفت : مسابقه نود دقيقه اي نيس که وقت اضافه داشته باشه سرتا پاش پنج دقيقه ست تازه همون شعري هم که خوندي مال سعدي بود . دو دقيقه ديگه هم بيشتر وقت نداري !
کوکب گفت : تو دو دقيقه وصيت هم نميشه بکني . به هر حال من اومدم بگم که دنبال پست و مقام نيستم . احساس تکليف کردم
نرگس خانم گفت : من تو نه سالگي جشن تکليف گرفتم ولي براي شوراي محل نامزد نشدم چون عقل درست و حسابي نداشتم . حالا تو هم خواب ديدي که احساس تکليف کردي يا واقعا بهت تکليف کردن ؟ اگه بهت تکليف کردن که ديگه نميخواد سخنراني کني خودشون با همت عالي از ته صندوق درت ميارن ، اگه هم خودت احساس تکليف ميکني دچار توهم شدي !
کوکب گفت : براي من مهم نيست که راي بيارم يا راي نيارم ولي به ننه ي اردلان راي ندين که لهجه داره و اعضاي شورا نمي فهمن چي چي ميگه و رفت نشست .
ننه ي اردلان با توپ پر رفت پشت تريبون و گفت : خانم ها بدونين کوکب همين طوري که چيزي از شربت آبليمو براي من نگذاشت چيزي هم از بودجه شورا به شما نميرسه ، شوهرش قاچاقچي بود، خودش هم ساقي گري ميکرد ، بچه ي کاکاي من عين رخش بود همين ها معتادش کردن ، شوهرش وافوريه ، اين خانم هم بايد بره آزمايش اعتياد بده ، سعدي عليه الرحمه ميگه خر و اسب که همنشين شدن شدن اگه هم خو نشن هم بو ميشن .
کوکب داد زد و گفت : خر خودتي بعد با غيظ و ناز به لطيفه خانم گفت : لطيفه خانم چي چي کرده بودي تو شربت آبليمو من ترش کردم
سوسن خانم گفت : هر کسي 5 تا ليوان شير و عسل بهشت هم بخوره ترش مي کنه ، بپکي ايشالله !! احساس ترامپ بودن بهش دست داده ، حيف مرگ موش که بريزن تو حلقت !
مرحمت خانم گفت : من که به سعدي راي ميدم چون اين دونفر تا حالا يک کلوم هم از خودشون چيزي نگفتن
ننه ي اردلان گفت : مگه شما مهلت دادين ؟ بيچاره ها من ميخوام برم جلو حيف و ميل بيت المال رو بگيرم ، شما بايد نمايند ه اي داشته باشين که مثل سگ پارس کنه و پاچه بگيره تا همه حساب کار دستشون بياد .
انسيه خانم گفت : ما که سگ گله نميخوايم ، پاشم برم که شوهرم الان مياد ، خانم ها خداحافظ ، سهيلا خانم از طرف من وکيله که به هر کي خواست راي بده
لطيفه خانم با اعلام پايان وقت مناظره گفت : جلسه بعدي مناظره افتاد به صبح جمعه
سهيلا خانم گفت : والله بندازش به شنبه که من حال و منا ندارم و بايد ريکاروي کنم.
يک نفر گفت : ريکاوري ديگه چيه ؟
لطيفه خانم گفت : همون کپک مرگ خودمونه ، تا شنبه همه تون به خدا مي سپارم
( هنوز کسي بلند نشده بود که برق رفت و شلوغ شد و دوباره برق اومد و يک نفر سارق مسلح به قمه و چاقو که جوراب کشيده بود رو سرش وارد شد ) و گفت : کسي از جاش تکون نخوره ، هر چي طلا دارين بريزين تو اين تنگ آبي ، يکي غش کرد ، يکي النگوش درآورد چپوند زير قالي و همه شروع کردن به جيغ و داد کردن ، ننه ي اردلان رو کرد به سارق مسلح و گفت : زدي به کاهدوني ، اين بيچاره ها اگه طلا داشتن که دنبال نماينده نبودن که ازشون دفاع کنه ، کسي که رويي کهنه مي فروشه که سبزي خورش بخره پول و طلا داره ؟ شما بايد بري خونه ي پولدارا !
توي اين گير و دار زن مش غضنفر جوراب خودش روکه از وسط جر خورده بود و پسرش کشيده بود رو سرش شناخت و فهميد که پسرش دوباره شيشه مصرف کرده و زده به سرش ، بلند شد رفت طرفش گوشش رو گرفت و کشيدش کنار و گفت : نکبت ميخواي خونه خرابم کني و قمه رو از دستش گرفت و به همه گفت : به سلامت .
چند روز از اين قضيه گذشت تا اين که لطيفه خانم پيام داد به زن مش غضنفر که خودت رو براي سخنراني بعدي آماده کن که مرد اين ميدون خودتي ! و سر گذاشت در گوشش و گفت : به سلامتي آقازاده بود ؟
زن مش غضنفر گفت : رفيق بد به پاش افتاده ، ترياک خوب هم گير نمياد ، رفته تو خط شيشه ، دچار توهم شده ، چند روز پيش که حالش خوب نبود گير داده بود به بزرگتر همسايه که چرا همچي کرده و همچي گفته ! از صغير و کبير زدن تو دهنش ، خودش هم فهميد چه خفتي کرده . بهش ميگن شري گريپاژ ،از بس شر به پا مي کنه و به اين و آون گير ميده ، به بزرگي خودتون ببخشيد ، غلام شماست.
لطيفه خانم گفت : ما از اين غلام وغلام باره ها زياد داريم که براي صغير و کبير تعيين تکليف ميکنن . به هر حال چند تا کلمه ي درست و حسابي لابه لاي حرفات بگنجون تا اهل محل تحويلت بگيرن .
زن مش غضنفر گفت : مثلا چي چي بگم ؟
لطيفه خانم گفت : بگو مردم شادي ميخوان ، از حقوق شهروندي بگو، چند بارهم بلغور کن که هر چي نداريم بايد نهادينه بشه ، بگو رجال بايد استراحت کنن تا مردم نفس راحت بکشن ، بگو ما احتياج به چند تا گرگ داريم تا حساب سگ هاي ولگرد رو برسن ، بگو من از فاضلابي که تو کوچه هاي محل راه افتاده بيسکويت درست ميکنم و ... خلاصه يه چيزي بگو که نشه وگرنه کلاهت پس معرکه ست .
زن مش غضنفر رفت که آماده بشه براي مناظره بعدي .

شماره روزنامه:7024
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
آخرین ویرایش در یکشنبه, 13 مهر 1399

موارد مرتبط