چاپ کردن این صفحه

چرا شاه فرار کرد؟

توسط محمد عسلی/ مدیر مسئول روزنامه عصرمردم 24 دی 1399 361 0
سرمقاله محمد عسلی 25 دی 1399        چرا شاه فرار کرد؟

ارتش مکانيزه و دارنده پيشرفته ترين جنگنده هاي ساخت آمريکا، سازمان اهريمني ساواک و دستاوردهاي 40 ساله آن در مبارزه با مخالفان و معترضان رژيم سلطنتي شاه، حمايت هاي همه جانبه سياسي، اقتصادي و فرهنگي غرب و در رأس آنها آمريکا، بهره مندي از نخبگان تحصيلکرده در دانشگاه هاي آمريکا و کشورهاي اروپايي، بهره گيري از مشاوره هاي صاحب نظران سياسي و اقتصادي در داخل و خارج و نهايتا ميراث داري از سياست رضاشاهي با روش هاي ديکتاتوري و سرکوب و بسيار موارد ديگر از جمله انباشت ثروت هاي پولي و بانکي در کشورهاي مختلف کافي بود تا شاه به اين باور برسد که سلطنت طبق قانون اساسي وديعه اي است الهي و به شخص پادشاه از طرف خدا رسيده و کسي را جرأت مقابله با آن نيست. شاه در يکي از مصاحبه هايش با اوريانا فالاچي عنوان کرده بود که: «من نه فقط به عنوان يک پادشاه در ايران حکومت مي کنم، بلکه مردم مرا به عنوان يک مرشد و کسي که ملجاء و پناه ديني و ملي است قبول دارند...»
اين باور و ديدگاه در شاهي که خود را جانشين کوروش کبير و بلکه بالاتر از آن مي دانست و او را در خواب و خود را در بيداري مي انگاشت موجب شد تا جلو فعاليت تمامي احزاب اعم از راست و ميانه و چپ را بگيرد و فقط سرنوشت کشور و ملت را به يک حزب به نام حزب رستاخيز پيوند بزند و بگويد: «ايران جزيره آرامش است، حزب فقط رستاخيز، هر کس مخالف است راه خارج باز است...»
وقتي قدرت، پول و منصب و مقام، دانشگاهيان و دانشگاه رفته هاي داخل و خارج را براي حفظ موقعيت شغلي به دست بوسي و تملق و دروغگويي همراه و همدل شخص شاه قرار مي دهد حتي به شيوه متظاهران، شاه به اين باور مي رسد که قدرت مطلقه است و کسي بالاتر و فراتر از او نيست.
شاه که براي غربيان غربي و براي شرقي ها شرقي و براي مردم ايران خود را مذهبي و متدين نشان مي داد ابايي نداشت که علنا با همسرش در کنار دريا و در مهماني هاي آنچناني دمي هم به خمره بزند و در ملاقات با شاهان و رؤساي جمهور ديگر کشورها همانند آنها به سلامتي خود و ميزبانان در مقابل دوربين هاي تلويزيوني مشروب صرف کند اما با فاصله زماني نه چندان دور به حرم حضرت امام رضا(ع) هم مشرف مي شد و در کتاب «مأموريت براي وطنم» عنوان مي کرد وقتي از اسب افتادم حضرت عباس(ع) مرا گرفت ... و شايد که نه ، حتما بعضي ها هم حرف هاي او را باور مي کردند زيرا در مدرسه و دانشگاه به مردم ما ياد نداده بودند که سئوال کننده و مطالبه گر باشند و هيچ مطلبي را بدون دليل نپذيرند.
وقتي تندباد حوادث ، آتشي را که در زير خاکستر بود کنار زد و لهيب آن دامن سلطنت را گرفت، شاه هراسان به آمريکا سفر کرد تا با جيمي کارتر رئيس جمهور دمکرات آمريکا ملاقات کند و از او ياري بطلبد. اما به هنگام حضور در مقابل خبرنگاران در محوطه کاخ سفيد مواجه شد با سيل معترضاني که همانند مردم ايران مرگ بر شاه مي گفتند و او مجبور شد دستمال از جيب بيرون آورد و اشک هاي خود را که از سوزش چشمانش به علت گاز اشک آور جاري بود پاک کند و فهم کند که گويي ترکش اعتراض و تظاهرات ضد شاهي ايرانيان به آمريکا و آن طرف مرزها هم رسيده است.
پس از بازگشت از آمريکا دعوت از جيمي کارتر و همسرش براي سفر به ايران هم نتوانست کاري کند که آتش خشم 50 ساله مردم ايران را خاموش نمايد.
جيمي کارتر در دفتر خاطرات خود آورده است که به هنگام پذيرايي در کاخ سعدآباد: «همسرم رو به من کرد و گفت: اين ظروف و قاشق و چنگال هاي پذيرايي همه از طلا هستند و من گفتم: اينها از ماليات مردم آمريکا خريداري شده...»
اشرافيت و تجمل گرايي در کاخ هاي شاه و صرف هزينه هاي بسيار براي پز دادن و جلب رضايت ميهمانان، جيمي کارتر و همسرش را به حيرت و تعجب وا داشته بود و براي کشوري که به قول محمدرضا شاه آنقدر فقيرند که پادشاهي بر آنان افتخاري نيست افتخار نبود.
دربار شاه با آن همه عمله و اکره و رفت و آمدهاي تشريفاتي و سفرهاي پر خرج خارجي طايفه هزار فاميل و شخص شاه و همسر و خانواده و خواهران و برادرانش به جزيره اي مي مانست که گويي جدا از ايران است و از دريچه هاي بلند آن در آن فراز تُل و تپه هاي نياوران چنان بود که حتي با دوربين هم نمي توانست دروازه غار ، خرابه هاي شوش، فقر مردم جواديه و بي خانماني کپرنشينان را ببيند.
در سال 1350 که از حاصل فروش 6 ميليون بشکه نفت در روز درآمد هنگفتي به خزانه دولت سرازير شده بود تورم 22 درصدي عرصه را بر مردم تنگ کرد و شاه به جاي آنکه اين پول ها را صرف محروميت زدايي و فقر روستائيان کند جشن هاي پر خرج و بي حاصل 2500 ساله شاهنشاهي را در تخت جمشيد برگزار کرد و کوروش را خطاب نمود که: «آسوده بخواب که ما بيداريم» در واقع او خواب بود و دچار توهم شده بود و نمي دانست که بر سر مردم چه مي آيد وقتي که در فاصله 500 متري چادرهاي آنچناني ميهمانان کذايي، زنان روستايي در يک گنداب حاصل از باران، رختشويي مي کردند و حتي آب آشاميدني بهداشتي براي خوردن نداشتند من که در آن هنگام دانشجو بودم شنيدم خبرنگار بي بي سي توانسته از زنان رختشوي در آن گنداب فيلمي تهيه کند و شبکه خبري و تلويزيوني بي بي سي آن را پخش کند.
و اما بعد:
وقتي نامه توهين آميز همايون وزير اطلاعات بر عليه آيت ا... خميني در روزنامه اطلاعات با نام جعلي رشيدي مطلق به تاريخ 17 دي 1392 با عنوان ارتجاع سرخ و سياه چاپ شد در واقع اولين جرقه تأثيرگذاري بود که به انبار باروت اصابت کرد و موجب اعتراض و تظاهرات عظيمي در سرتاسر ايران شد.
زمينه ها و انباشت نارضايتي هاي ناشي از تبعيض، رانت خواري، فاصله طبقاتي، تضاد سنت و مدرنيته ناشي از تلاش شاه و درباريان براي فرار از مذهب و پذيرش فرهنگ برهنگي غرب به نام کشف حجاب و مسائلي از اين قبيل و اعدام و دستگيري مخالفان از طيف ها و گروه هاي مختلف سياسي، افشاگري هاي امام خميني و اعلاميه ها و سخنراني هاي تأثير گذار او در عراق و فرانسه و نيز سخنراني هاي آتشين شهيد مطهري و دکتر علي شريعتي در حسينيه ارشاد که دانشجويان و دانشگاهيان را از تمايل تلاش هاي کمونيست ها و ماديون نااميد و به سلک و باور مذهبيون ترغيب مي کردند موجب شدند توده هاي ميليوني جمعيت در سرتاسر ايران به يک رهبر واحد مذهبي که در آن زمان امام خميني بيش از ديگران مقبول بود روي آورند و تأسي کنند و چنان شد که شاه با کشتار 17 شهريور و ساير کشتار نظاميانش در شهرهاي قم، خراسان، کرمان، شيراز و اصفهان و تبريز هم نتواند اعتراضات و قيامي که مي رفت به يک انقلاب عظيم تبديل شود را سرکوب نمايد.
و چنين شد که در روزهاي آخر اقامت شاه در ايران، او به زيرزميني تاريک پناه برده و چنان افسرده شده بود که راهي جز تسليم نداشت.
و عليرغم اينکه در کتاب مأموريت براي وطنم اعلام کرده بود به هنگام خطر ايران را به هيچ عنوان ترک نخواهد کرد مگر از روي جنازه او رد شوند، چنان ترس بر وي غلبه کرد که فرار را بر قرار ترجيح داد.
متأسفانه با گذشت 40 سال هنوز عده اي در خارج نشسته اند و به تحليل دروغ عنوان مي کنند: شاه براي آنکه در ايران خونريزي نکند کشور را ترک کرد. در صورتي که به شهادت اسناد، فيلم ها و عکس ها و اخبار مندرج در نشريات وکتاب ها در برخورد با معترضان خونريزي هاي بسيار کرد و از آن طرفي نبست و کار را بر شاه و نظاميان و ساواک و درباريان روز به روز سخت و سخت تر کرد. به نحوي که ارتش هم عليرغم دلبستگي ها و وابستگي هاي ريشه دار به شاه نتوانست در مقابل سيل بنيان کن معترضان کاري از پيش ببرد و نهايتا تسليم شد.
آري شاه فرار کرد به اميد آنکه، کودتايي رخ دهد. آمريکا ورود کند و راه بازگشت او را همانند مرداد 32 باز نمايد و دوباره از روي جنازه هاي مردم پايه هاي اريکه سلطنت را محکم کند.
چنان نشد. دوستان غربي او هم در گوادلپ به اين نتيجه رسيدند که راه ايران براي شاه بسته است و گشايشي در کار نيست و شاه بازگشتي ندارد. در واقع شاه رفت اما فرهنگ تجملاتي و تشريفاتي شاهنشاهي را براي عده اي فرصت طلب و منافق به ارث گذاشت و امروز شاهک هايي به دور از ارزش هاي انقلابي در کاخ هايي دل مشغول دنيايند که در کنار آنها کوخ هايي بنا شده اند گويي اين رشته سر دراز دارد و فاصله هاي طبقاتي کماکان به شکلي ديگر پابرجاست هرچند مجاهدان و ايثارگران مخلص و خدمتگزاري روحيه انقلابي خود را حفظ کرده و همچنان به خدمت مشغولند .
والسلام

شماره روزنامه:7107
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
آخرین ویرایش در چهارشنبه, 24 دی 1399

موارد مرتبط