چاپ کردن این صفحه

گدايي ننه ي غضنفر

توسط اسماعیل عسلی/ سردبیر روزنامه عصرمردم 03 اسفند 1399 379 0
یادداشت طنز سردبیر اسماعیل عسلی 4 اسفند 1399          گدايي ننه ي غضنفر

ننه ي غضنفر سفره ي دلشو براي زن همسايه باز کرده بود و مي گفت : گل نسا خانم ، اگر دردم يکي بود با نون مي خوردمش ، بيکاري باباي بچه ها به کنار، فشارم که مياد پايين ، جونم مياد بالو ، کرونا هم که مثل بختک سايه انداخته رو زندگيم ، حالو همه ي اينا يي طرف اين که از صبح علي الطلوع تا بوق سگ بايد حرف مفت گوش بديم داره ديوونم مي کنه ، نذر کردم اگه کرونا دست از سرمون برداره ، شل زرد درست کنم بدم به در و همسايه ، شما هم که خوش نيت هستي دعا کن شتر کرونا از در خونه همه مون جاکن بشه . ديروز انيسه خانم لبش تب خال زده بود من نفهميدم به خاطر ماسکي که رو صورتش بود ، قبل از کرونا وقتي از جا در ميرفتم ، دندون قروچه مي کردم باباي بچه ها مي فهميد حساب مي برد ، حالو به خاطر ماسک که جلو دهن کجي منو گرفته حتما بايد چند تا فحش نون و آبدار بارش بکنم تا بلکه پا به پا بشه و حرف گوش بگيره ...
گل نسا که دلش هواي شل زرد کرده بود به ننه ي غضنفر گفت : يي چي ميگم به دل نگير ، از بس مردم نذر و نياز کردن و بعد از رسيدن به مراد و حاجتشون يادشون رفت نذرشون ادا بکنن ، خدا غيظش گرفت ، گره انداخت تو کارمون ، من ميگم با خدا نقد معامله کن ، همين فردا نذرت ادا کن ! خدا خيلي وقته که ديگه بساط نسيه رو جمع کرده ، از بس دروغ شنفته ، حالو خدا که قربونش برم رحيم و کريمه ، مردم هم ديگه با بند پوسيده ي يه مشت آدم مزخرف تو چاه نميرن .....
ننه ي غضنفر گفت : با کدوم پول گل نساء خانم ، تازه پنجم برجه ، حقوق بازنشستگي باباي غضنفر هم که مثل آبي که تو مشک سوراخ ريخته باشن ماندگاري نداره .
گل نسا گفت : دوست ميگه بهت گفتم ، دشمن ميگه مي خواستم بهت بگم ، يادت باشه که من بهت گفتم ! با خدا نقد معامله کن ، اگه تونستي برو تو بانک پرس و جو کن ببين وام شل زرد نذري بهت تعلق مي گيره يا نه ؟
ننه ي غضنفر گفت : واي خدا توبه ، وام نذر شل زرد ديگه چه صيغه ايه ، حالو تازه وام هم که بدن ، مگه ميشه با پول نزولي شل زرد نذري درست بکني ، مگه ميخواي خدا يه چيزي نه بدتر از کرونا بهمون حواله بده ، راسياتش من از بانک جماعت خير نديدم ، ميگم والله اين بانکا پولاشون از کجا ميارن ؟
گل نساء گفت : خب از مردم ميگيرن ديگه ، بانک که خودش پول نداره !
ننه ي غضنفر با شنيدن اين حرف فکري به خاطرش رسيد و به گل نساء گفت : اگه اينجوريه من هم ميرم از مردم پول ميگيرم !
گل نساء گفت : چطوري ؟
ننه ي غضنفر گفت : گدايي اگه ننگ نباشه ، گنجه . ماسک ميزنم که هيشکي نفهمه ، يه تيکه سنگريزه هم ميذارم زير زبونم تا ندونن کي هستم ، کي به کيه گل نساء ؟ مگه اونهايي که پول بيمه ميگيرن و کاري هم براي مردم نميکنن ، خجالت ميکشن که من بخوام رودارواسي کنم ؟ .با پول صندوق بازنشستگي باباي غضنفر اختلاس کردن ، آب از آب تکون نخورد ...
با همين نام و نشون ننه ي غضنفر کفش و کلاه کرد و چادر دولايه به سر کشيد و آفتاب نزده رفت نشست دم در درمانگاه محله که بيست و چهار ساعت برو و بيا داشت و شروع کرد به عجز و لابه کردن ، نزديکاي ظهر بلند شد خودشو رسوند به دستشويي درمانگاه و شروع کرد به شمردن پول ، علي برکت الله ، تو 4 ساعت ششصد هزار تومن کار کرده بود ، اشتهاش باز شد و فهميد تازه به راز و رمز خوشبختي سرک کشيده ، خودشو سبک کرد و دوباره برگشت که روي پله ي دوم جاگير بشه که ديد جاشو گرفتن ، ميخواست با طرف دست به يقه بشه که از صداي مليح نسرين خانم که تازه از سفر ترکيه برگشته متوجه شد که خود خودشه و بايد دست به عصا راه بره .. رفت طرف بازار وکيل ديد ماهرخ زن جمشيد کيسه کش داره با بچه ي کرايه اي شوکت گنگويي گدايي مي کنه ، پيش خودش گفت ماهرخ که قبلا تو کار قاچاق لوازم آرايشي بود حتما با اومدن ماسک دکونش تخته شده و کارش کشيده به گدايي ! خلاصه ي کلام اون روز ديگه ننه ي غضنفر کاسب نشد که نشد ، چرا که هر جا مي رفت يه نه بدتر از خودش جاخوش کرده بود و به شغل شريف گدايي سرگرم بود ! فرداي اون روز پيش خودش فکر کرد که بيخود نيست ميگن سحر خيز باش تا کامروا باشي ، من هم بايد خروس خون بزنم بيرون ، اگه زينت خانم بچه شو کرايه ميداد حسابي کاسبي مي کردم ولي عيبي نداره با عروسک خرسي نوه ي خودم ميرم گدايي ، کي به کيه مگه اونهايي که با آدرس عوضي از مردم راي گرفتن کسي بهشون گير داد که با من کاري داشته باشن ، با همين حساب و کتاب تاريک روشن از خونه زد بيرون و رفت نشست همون پله ي دوم درمانگاه و وقتي ديد پاهاش رو پله هاي سنگي يخ مي کنه ، عروسک خرسي که با خودش آورده بود تا بغلش کنه رو گذاشت زيرپاش و به اميد خدا رفت تو کار گدايي ... نيم ساعتي از جلوس ننه ي غضنفر روي پله ي دوم نگذشته بود که با لگد يک دختر جوون که واکس به صورت ماليده بود که شناخته نشه چرتش پاره شد و دست به يقه شدند و معلوم شد که اون دختر جوون پله ي دوم درمانگاه را از نگهبان کرايه کرده و پول دو هفته هم پيش پيش پرداخته ، کارشون کشيد به کلانتري و تازه اونجا بود که معلوم شد دختر خواهر خودش بهش لگد زده و تو همين دو روز گدايي ننه ي غضنفر کاشف به عمل آورد که نصف اهالي محل با گدايي اموراتشون مي گذره و پيش خودش گفت : اي دل غافل ، نگو که اين بي شرفا که هر روز تو عزا و عروسي چند تا لباس عوض مي کنن تو کار گدايي هستن ، حلالم کن باباي غضنفر که من چقدر بهت فحش مي دادم که برو از شوهر ديگرون ياد بگير که هفته اي دو مثقال طلا به قد و بالاي زنشون آويزون مي کنن . قربون خدا برم که چه محله ي آبادي داريم که آبرودارترينشون تو کار قاچاق و دزدي و اختلاس و رانت و کلاهبرداري و گدايي هستن .. اين وسط شرمنده ي خدا هم شديم . حالو باز خدا پدر منو بيامرزه که مي خوام با پول گدايي شل زرد نذري درست کنم ، اون بي شرف هايي که با پول گدايي تاتو مي کنن و زير تيغ جراحي پلاستيک ميرن ديگه چه جونورايي هستن ! تف تو روم بياد که همين نيم مثقال ايموني هم که داشتم از کفم رفت . خدايا شتر ديدي نديدي ، خاک تو دهنم بچپونن که فضولي مي کنم ، جون خودت کارمون يکسره کن ، يا زنگي زنگ يا رومي روم ، نمي خوام فضولي کنم ولي بلاتشبيه اگه من جاي شما بودم هر چي ويروس اهل جهش و پرش بود مينداختم به جون مردم تا راحت بشن ..خودت که ديدي من خيلي دست و پا زدم ولي پول شل زرد نذري جور نشد ، والله اين روزا حواست به خودت باشه که خيلي هوا پسه ، بعضي ها به خدا هم رحم نمي کنن !!!

شماره روزنامه:7138
این مورد را ارزیابی کنید
(2 رای‌ها)
آخرین ویرایش در یکشنبه, 03 اسفند 1399

موارد مرتبط