*از حقوق ناچیز تا بیمارستانهای نیمهتمام*
امسال روز جهانی کارگر در شیراز با تلخترین خبرها همراه بود؛ علی راستگو، دبیر اجرایی خانه کارگر فارس، در همان مراسم از حادثه بندر شهید رجایی و جانباختن بیش از ۷۰ کارگر یاد کرد و گفت: کارگران در معادن، ساختمانها و صنایع اولین قربانیان حوادثاند، آن هم در حالی که حقوق ناچیزشان کفاف زندگی را نمیدهد.
او از سهم ۶۰ درصدی مسکن در هزینههای خانوار سخن گفت و تاکید کرد که حتی افزایش ۴۵ درصدی حقوق، توان جبران تورم افسارگسیخته را ندارد. در کنار این بحران معیشتی، او به ساخت بیمارستان نیمهتمام تأمین اجتماعی در شیراز اشاره کرد که با وجود صرف ۵۰۰ میلیارد تومان، چهار سال است به حال خود رها شده که نمادی روشن از ناتوانی در مدیریت منابع است.
*حقالناس یا سرمایه قابل معامله؟*
دو ماه بعد، در همایش سالروز تأسیس سازمان تأمین اجتماعی، همین فعال کارگری هشدار دیگری داد که اموال تأمین اجتماعی حقالناس است و واگذاری بانک رفاه یا سازمان به بخش خصوصی، خیانت به کارگران است.
او یادآوری کرد که ۵۰ میلیون نفر تحت پوشش تأمین اجتماعی هستند و ۸۰ درصد سپردههای بانک رفاه به همین جامعه تعلق دارد و در چنین شرایطی، طرح واگذاری یا بورسیسازی این سرمایه عظیم، عملاً آیندهی کارگران و بازنشستگان را به خطر میاندازد.
*کارفرمایان قربانی ناترازی صندوق*
اما ماجرا فقط کارگران نیستند. در نشست اخیر هماندیشی فعالان اقتصادی فارس، محمدصادق حمیدیان، رئیس اتاق بازرگانی، پرده دیگری از بحران را آشکار کرد که دولت بزرگترین بدهکار صندوق است و از ابتدا سهم ۵ درصدی خود را پرداخت نکرده است و شرکتهای ورشکسته واگذارشده به صندوق، امروز به باری بر دوش سازمان تبدیل شدهاند.
او با انتقاد از حسابرسیهای سلیقهای و فشار بر کسبوکارها گفت: به جای شفافیت، هزینههای بیشتری به کارفرمایان تحمیل میشود و این یعنی قربانی کردن تولید برای جبران ناترازی صندوق.
*وعدههای مدیران؛ مسکن یا درمان ریشهای؟*
مصطفی سالاری، مدیرعامل سازمان تأمین اجتماعی، در پاسخ به این انتقادات تلاش کرد تصویر امیدوارکنندهتری ارائه دهد. او با اشاره به پرداخت ماهانه ۱۲۵ هزار میلیارد تومان به چهار میلیون و ۸۰۰ هزار بازنشسته و پوشش درمانی ۴۸ میلیون نفر گفت: امسال به ۳۰۰ هزار میلیارد تومان منابع غیر از حق بیمه نیاز داریم.
او وعده داد روند حسابرسی کارگاهها اصلاح شود، معافیتهای بیمهای بازنگری شود و سهجانبهگرایی (کارگر، کارفرما و دولت) احیا گردد. اما وقتی خود او اذعان میکند که سود شستا تنها کفاف پنج روز هزینههای سازمان را میدهد، تردیدی باقی نمیماند که اصلاحات جزئی نمیتواند این کشتی سنگین را از غرق شدن نجات دهد.
*بحران ریشهای، نه مقطعی*
تأمین اجتماعی امروز گرفتار یک مثلث بحران است؛ بدهیهای انباشته دولت که هیچ برنامه جدی برای تسویه آن دیده نمیشود؛ سیاستهای بازنشستگی غیرواقعی و بازنشستگیهای پیش از موعد که منابع صندوق را تهی کرده است و مدیریت ناکارآمد و نگاههای کوتاهمدت که پروژههای نیمهتمام و حسابرسیهای فرسایشی را به بار آورده است.
این بحرانها، اگر اصلاح نشود، پیامدهای گستردهای خواهد داشت؛ از جمله، گسترش نارضایتی اجتماعی میان کارگران و بازنشستگان، تضعیف تولید و کارفرمایی و فرسایش اعتماد عمومی به نهادی که قرار بود پناهگاه مردم در دوران بازنشستگی و بیماری باشد.
*صدای زنگ خطر*
تأمین اجتماعی امروز به نقطهای رسیده که ادامه وضع موجود میتواند آن را از "پشتوانه ملی" به "بحران ملی" تبدیل کند. کارگران از حقوق ناکافی و درمان ناقص مینالند، کارفرمایان از فشار و حسابرسی بیضابطه و مدیران از بدهیها و کمبود منابع. وعدههای اصلاحی، اگرچه امیدوارکننده به نظر میرسند، اما بدون اراده جدی دولت برای پرداخت بدهیها، شفافسازی مدیریت و بازنگری قوانین بازنشستگی، سرنوشتی جز تعویق بحران نخواهد داشت.
سازمان تأمین اجتماعی امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند تصمیمات بزرگ و شجاعانه است؛ تصمیماتی که اگر باز هم پشت میزهای جلسات و وعدههای نیمبند باقی بماند، فردا ممکن است برای نجات آن خیلی دیر شده باشد.