چاپ کردن این صفحه

به بهانه روزجهانى سالمند

پيرى رسيد و موسم طبع جوان گذشت منتخب سردبیر

توسط صفدر دوام/ روزنامه نگار 09 مهر 1399 662 0
امروز ١٠ مهرماه برابر با يكم اكتبر ميلادى روز جهانى سالمندان است. روز تكريم و تعظيم از افرادى كه موى سپيد را فلكشان رايگان نداده و به نقد جوانى اين متاع را خريدارى كرده اند.


بنا به تعريف سازمان بهداشت جهانى گذر از مرز ٦٠ سالگى آغاز پيرى محسوب مى شود و هر انسان از لحاظ روانى و جسمانى هم خود را با روزگار جديد كهنسالى و بدرود گفتن ميانسالى قانع مى كند.
تلنگرى به ذهن نويسنده اين ستون خورد كه در سن ٤٣ سالگى نيم نگاهى به اقيانوس بيكران مضامين ادبى شاعران در رابطه با پيرى و كهنسالى داشته باشم.
در مطلع وام از اشعار ديدم كه اين چند بيت از حكيم نظامى گنجوى در مرحله نخست به خود يادآور شوم كه سروده:

نشاط عمر باشد تا چهل سال
چهل ساله فرو ريزد پر و بال
پس از پنجه نباشد تندرستى
بصر كُندى پذيرد، پاى سستى

سالمندى امروز هر چند متفاوت با سالمندى روزگاران دور و دوران حيات شاعرانى مثل نظامى، حافظ، سنايى و سعدى مى باشد با اين حال پيرى را نمى توان كتمان نمود چنانكه در موى سپيد و چهره تكيده و قامت خميده خود را آشكار مى سازد.
چه توصيفى زيبا دارد شاعر يگانه سبك هندى كليم كاشانى كه مى گويد:

پيرى رسيد و موسم طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت

در توصيف پيرى و يا همان سالمندى كه امروز در تقويم جهانى به نام آنها ثبت شده بسيار مى توان از نوشته هاى ادباى گرانمايه ايرانى از ديروز و امروز وام گرفت و مجال يك ستون روزنامه كه هرگز نمى شود كه در توصيفات آن بدون ترديد مثنوى هفتاد من كاغذ شود!
اما در باب پيرى و پندپذيرى از بزرگانى كه به تعبير عاميانه ما چند پيراهن بيشتر از ما پاره كرده اند، حافظ شيرازى در اين بيت پرلطف خويش منشورى براى جوانان تعريف كرده كه هميشه استوار خواهد بود:

چنگ خميده قامت مى خواندت به عشرت
بشنو كه پند پيران هيچت زيان ندارد

و يا در بيتى ديگر كه خطاپوشى را هم از اركان معرفتى توصيف مى كند و در تأييد آن مى گويد:

پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد

حالا ماجراى پير در اشعار حافظ را در توصيفات عرفانى و از منظر تصوف هم بايد تفسير ديگر داشت اما آنچه مهم است ماجراى تجربه و تأييد رفتار و گفتار افرادى است كه زنده ياد رهى معيرى در توصيف شان سروده است:

موى سپيد را فلكم رايگان نداد
اين رشته را به نقد جوانى خريده ام

زمانى در عنفوان شباب و جوانى در محفل دوستانه اى نواى گرم استاد شجريان با اين شعر حضرت شيخ اجل سعدى شيرازى را گوش مى داديم كه؛

غم زمانه خورم يا فراق يار كشم
به طاقتى كه ندارم كدام بار كشم...

ناگهان دوستى اديب از بين اين نكته را مستند از ابيات شعر بيان كرد كه شيخ شيراز اين غزل را بالاى هفتاد سالگى گفته است و اما شور جوانى و پختگى در ابيات اين غزل براى خوانندگان آشكار است، آرى؛ وقتى انسان فراز و نشيب زندگى را با معرفت ذاتى طى كند حاصلش كارنامه هايى مثل شاهنامه فردوسى و مثنوى مولانا جلال الدين بلخى، اشعار سعدى، حافظ، سنايى و ... مى شود كه همه حاصل روزگار سالمندى شان است.
اى كاش روزى برسد كه سالمندان ما در جايگاه اصلى زندگى اجتماعى جامعه بشرى قرار گيرند و ديگر خانه سالمندانى هم وجود نداشته باشد و عشق و الفت به بزرگان به پيشينه اصلى خود بازگردد.
و در ابيات پايانى همان غزل مشهور كليم كاشانى در ترصيف پيرى و سالمندى دو بيت بامعنا و با مسما مى باشد كه براى پايان اين نوشته كه در توصيف سالمندى و حكايت پيرى مى باشد، خالى از لطف نيست.

... بدنامى حيات دو روزى نبود بيش
آن هم كليم با تو بگويم چسان گذشت
يك روز صرف بستن دل شد به اين و آن
روزِ دگر به كَندن دل زين و آن گذشت

شماره روزنامه:7021
این مورد را ارزیابی کنید
(2 رای‌ها)
آخرین ویرایش در پنج شنبه, 10 مهر 1399