صبح که در محوطه مجتمع آپارتماني محل زندگي ما [؟!]
به سراغ ماشينم رفتم تا به دفتر روزنامه بروم، همزمان با من، خانم شيک پوش جواني با پوشش مانتو سورمه اي، کفش و مقنعه اداري از کنارم گذشت. او در دست سمت راستش يک کيسه زباله به همراه داشت و زير بغل سمت چپش شماري پرونده نسبتا پرحجم و در کمال ناباوري ديدم به جاي اينکه به سمت سطل هاي زباله برود- از آنجا که ماشينش کنار ديوار محوطه پارک بود- نزديک ديوار رفت و کيسه زباله را با يک حرکت آکروباتيک، پشت ديوار پرت کرد!
وقتي برگشت، کنجکاو شدم و زير چشمي نوشته روي پوشه هاي سرخ رنگي را که در دستش بود نگاه کردم.
روي پوشه ها با ماژيک سياه، بزرگ نوشته شده بود: «سند توسعه شهرستان...!»
نتيجه گيري اخلاقي)
به نظر مي رسد، اين، نمونه اي از وضع کنوني مملکت ماست!