حقوق بشر اسلامی، آنگونه که در اعلامیه قاهره ۱۹۹۰ آمده، بر آن است که کرامت انسان را نه در جدایی از دین، بلکه در پیوند با شریعت معنا کند. اما پرسش اصلی اینجاست که آنچه از کرامت انسانی در متنها آمده، آیا در رفتار، قانون، سیاستگذاری و زندگی روزمره مردم هم دیده میشود؟
ساده بگوییم؛ ما زیاد از کرامت حرف میزنیم، اما کم از آن نشان میدهیم.
از کرامت معلمی که زیر بار تورم کمر خم کرده، تا کرامت کودکی که با یک ناتوانی ساده، از آموزش محروم میشود؛
از کرامت زنی که برای گرفتن سادهترین حقوقش باید بجنگد،
تا کرامت کارگری که صدای اعتراضش، با برچسب امنیتی خاموش میشود.
کرامت، فقط واژهای مقدس نیست؛ سنجشی است برای میزان انسانبودگی نظامها.
حقوق بشر اسلامی اگر بخواهد از شعار فراتر رود، باید در صف ادارهها، در سکوت دادگاهها، در اتاق بازجویی، در تخت بیمارستان دولتی، در کلاسهای فرسوده مدارس روستایی، معنا پیدا کند.
وگرنه، چه بسیار مفاهیمی که تنها در تقویمها میدرخشند و در زندگی مردم محو میشوند.
تا وقتی کرامت را به میز مذاکره محدود کنیم و نه به واقعیت زیستهی مردم، تا وقتی حقوق انسان در برابر "مصلحت" و "مصلحتسازان" قربانی میشود، نه حقوق بشر اسلامی معنا دارد، نه حقوق بشر جهانی.
کرامت، اگر نباشد…
همه چیز هست، جز انسان.