خردورزی و دادگری همزاد یکدیگرند. دادگری را جانمایی شایسته و درست دانسته اند . دادگر کسی است که می داند جای هر کسی و هر چیزی کجاست !
اگر روزی وارد خانه ای شویم و ببینیم اهالی خانه تلوزیون را در حمام گذاشته اند و چراغ های روشنایی در کف اتاق قرار دارد به عقل ساکنان خانه شک می کنیم. براین اساس اگر وارد جامعه ای شویم که افراد کم توان از لحاظ ذهنی و جسمی انجام کارهای سخت و دشوار را عهده دار شده اند به عقل مردمی که آنها را برای این کار استخدام کرده اند شک می کنیم زیرا انتظار داریم در جامعه ای برآمده بر بنیاد عدالت همه چیز با یکدیگر هماهنگ باشد .هم حقوق افراد با میزان تلاش آنها همخوانی داشته باشد و هم جایگاه آنها با فضل و دانششان . در جامعه ی متعادل که با عقل اداره می شود ، قیمت خودرو با کیفیت آن برابری می کند و این گونه نیست که شما دو برابر قیمت یک خودرو با کیفیت را بپردازی و خودرویی تحویل بگیری که یک دوم کیفیت آن را هم ندارد ! در جامعه ی متعادل ، رشته ها و تعداد کلاس های دانشگاهی بر اساس نیاز جامعه تعیین شده اند نه برای سرکار گذاشتن جوانان بیچاره و گرفتن پول از آنها ! در یک جامعه متعادل بین هزینه های میلیاردی تبلیغاتی و تاثیرآنها در اخلاق و رفتار مردم رابطه ای مستقیم برقرار است اگر در جامعه ای می بینی که تعداد کتابخوان ها از تعداد فارغ التحصیلان کمتر است هم باید به محتوای کتابهای منتشر شده شک کنی و هم به مدرک افراد فارغ التحصیل شده !
اگر در یک کشور حجم ثروت های زیرزمینی با تعداد آدم های ثروتمند و برخوردار تناسبی ندارد باید نتیجه بگیری همان گونه که قرآن فرموده " کیلا یکون دوله بین الاغنیاء منکم " قدرت و ثروت تنها بین افراد خاصی دست به دست می شود و آنچه تعیین کننده ی جایگاه افراد است ، سهم خواهی و خویشاوندی است نه شایستگی !
خداوند در قرآن زمانی که می خواهد حکمت و دانایی و کاردانی و عدالت خود را برجسته نشان دهد می گوید : چشم های خود را بگشایید و با دقت بنگرید تا دریابید آیا خلل و مشکلی در جهان خلقت می بینید " . درحکمرانی مبتنی بر حکمت و عدالت نیز نباید با تناقض گویی ، موازی کاری و خلل روبرو شویم .
عدالت ایجاب می کند که همواره باید بین تعداد معلمان و تعداد دانش آموزان ، میزان آب موجود و سطح زیر کشت ، عرض و طول خیابانها و تعداد خودروها ، اهمیت جایگاه و مقام افراد با عقل و شعور و سواد آنها ، توان خدمات رسانی دولت و شهرداری ها به مردم و جمعیت شهرها ، فضای سبز و میزان آلودگی و ...تناسب و هماهنگی وجود داشته باشد به طوری که بتوانی بین تمامی امور گونه ای هماهنگی را کشف کنی تا به این نتیجه برسی که جامعه به صورت حکیمانه اداره می شود نه دیمی و فله ای !
بر اساس فرمول عادلانه " لیس للانسان الا ما سعی " در یک جامعه ی متعادل باید بین میزان تلاش و مالکیت رابطه ای منطقی وجود داشته باشد .
بیماری زمانی به سراغ جسم می آید که شخص یا بیش از ظرفیت خود غذا بخورد و یا به غذای مناسب دسترسی نداشته باشد . جامعه ی بیمار نیز از بی تعادلی رنج می برد . در یک جامعه ی بیمار و بیگانه با ارزش های انسانی ، دادگاه ها مملو از شاکی و زندان ها پر از افراد خلافکار است . در یک جامعه ی نامتعادل ، راستگویی هزینه ی بالایی دارد به طوری که اگر کسی بخواهد خود را همان گونه که هست و می اندیشد معرفی کند با مشکل روبرو می شود و راستگویی او مانند حرکت در مسیر خلاف حرکت آب نیروی زیادی از او می گیرد .
یک جامعه ی نامتعادل نمی تواند الگویی برای سایر جوامع باشد . زیرا جامعه ی الگو جامعه ای است که قادر به صدور خط کش و مقیاس و معیارباشد .
مهمترین شاخصه ی یک جامعه ی متعادل ، امکان برنامه ریزی برای آینده است زیرا برنامه ریزی دقیق در گرو وجود اطمینان از ثبات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی است .
تربیت هم از بی ثباتی که از بی عدالتی ناشی می شود ، آسیب می بیند زیرا در شرایطی که تصویر درستی از آینده نداریم ، نمی دانیم فرزندانمان را باید برای چه شرایطی تربیت کنیم .
با نگاهی به فهرست اولویت های مورد توجه در حکمرانی می توان به معیاری برای ارزیابی میزان تعادل یک جامعه دست یافت .
اگر می بینیم در حال حرکت به سمت پیچیدگی اوضاع می رویم نشانه ی آنست که اولویت ها را رعایت نمی کنیم . در حال حاضر ما نیازمند نزدیکی با همسایگان ، تنش زدایی ، کارآفرینی ، ارتباط فراگیر با جهان و بازنگری در برنامه ها و طرح های ناموفق هستیم تا بتوانیم کلاف درهم پیچیده ی اقتصاد کشور را با سرانگشت تدبیر بازکنیم و همراهی عقل و عدل را به نمایش بگذاریم.