چاپ کردن این صفحه

اقتصاد و فرهنگ  

توسط محمد عسلی/ مدیرمسئول روزنامه عصرمردم 20 مهر 1400 220 0
سرمقاله "محمد عسلی" 20 مهر 1400         اقتصاد و فرهنگ

اقتصاد برنامه نيازهاي مادي انسان است و فرهنگ روابطي که اقتصاد را معني مي بخشد در واقع اقتصاد و فرهنگ دو بال پروازند و دو روي يک سکه.
مارکس اقتصاد را زيربنا و فرهنگ و هنر و روابط اجتماعي و تعاملات بين انسانها را روبنا مي دانست. روسيه شوروي سابق که مرکز انقلاب کمونيستي بود بعد از 70 سال فرو پاشيد و مردم ناراضي از وضعيت بد اقتصادي و فروپاشي، معيارهاي اخلاقي و فرهنگي وضعيت ناخوشآيند انقلاب کمونيستي را به هم زدند و به اين نتيجه رسيدند که عليرغم اصرار بر اهميت اقتصاد و زيربنا بودن آن آنچه ندارند اقتصاد است که بتواند به نيازهاي بشر پاسخ دهد. زيرا شاهد نظام گسيختگي فرهنگي و ناباوري هاي اخلاقي و ديني بودند که زندگي را از تعاملات و روابط حسنه فرهنگي و اخلاقي دور کرده و نگاه مادي به جهان آفرينش و زندگي در تمامي ابعاد خاستگاه هاي انساني، آنها را راضي نکرده است.
و در آمريکا و کشورهايي که تن به کاپيتاليسم و سرمايه داري دادند عليرغم آنکه احساس منفعت طلبي و سودجويي نوع ديگري از استثمار فرد از فرد را دامن زد و شکاف و فاصله طبقاتي را عميق تر نمود نيز به فرهنگ، اخلاق و روابط اجتماعي با ديد ماديگري نگريسته شد. عشق به زندگي سالم رنگ باخت و همه چيز را با سودآوري و بيشتر داشتن محک زدند به گونه اي که اگر خانواده اي از طريق وام بانکي صاحب خانه شوند وقتي نتوانند اقساط آن را پرداخت کنند، بانک آنها را از خانه بيرون مي کند و آن را به مزايده براي فروش مي گذارند و خانواده رانده شده، راهي جز چادر زدن در پياده رو براي سکونت ندارد. براي معرفي اخلاق مکتب سرمايه داري همين نمونه کافي است.
در ژاپن تاکنون تعداد قابل توجهي از مردان و زنان به علت سختي کار زياد دست به خودکشي زده اند همانهايي که بعد از چندين سال تلاش مالک يک واحد آپارتمان 25 تا 30 متري مي شوند که بتوانند در آنجا سکونت کنند هرچند اقتصاد ژاپن يکي از پيشرفته ترين اقتصادهاي جهان است.
در چين کمونيست هم وضعيت مردم بهتر از وضعيت مردم شوروي سابق نيست هرچند رشد اقتصادي 9 درصد را تجربه کرده است.
وضعيت اقتصاد ايران ما هم نوعي اقتصاد شتر گاو پلنگي است که نه اقتصاد اسلامي است نه اقتصاد سوسياليستي و نه سرمايه داري. کلاف سردرگمي است که به بيماري مي ماند که از نوک انگشتان تا موي سر درد دارد و نامتعادل است، تعجب آور آنکه با اين دردها خو کرده و مدعي سلامت هم هست.
و اما بعد؛
جهان امروز، جهان کار و تلاش و کنکاش و پژوهشگري است. زندگي آدم ها در کسب درآمد و معيشت خلاصه شده و روز به روز نيازهاي جديدي را تجربه مي کند و به مصرف انرژي هاي بيشتر محتاج است.
از آب و برق و گاز و تلفن گرفته تا اينترنت و موبايل و تلويزيون و راديو و اتومبيل و وسائل ماشيني خانه، همه هزينه بر شده اند.
کارگري که 70 سال قبل در ايران دستمزدي در حد رفع نيازهاي ضروري طلب مي کرده و با يک زندگي ساده در حد بخور و نمير روزگار مي گذرانده امروز اگر بتواند روزي 16 ساعت هم کار کند قادر نيست پاسخگوي نيازهاي خود و خانواده اش باشد. در چنين شرايطي نه درس اخلاق نه موعظه و سخنراني و نه دعوت به نماز و ستايش پاسخ نمي دهند و تأثيري در روابط فردي و اجتماعي نمي گذارند. زيرا زندگي پيچيده و پرنياز امروز فرصت از فرهنگ و اخلاق و دين باوري گرفته، گويي طوفاني وزيده و همه را به ناکجاآباد مي برد.
مقوله فرهنگ، يعني هنر و اديبات و نظائر آنها نياز ديگر بشر براي اعتلاي وجود و هويت بخشي است، سرگرمي هايي که عشق به زندگي را تشديد مي کند و اميد را براي بهتر بودن قوت مي بخشد، اما همگاني کردن چنين مقوله هاي فرهنگي و تجسم آنها در رفتار انسانها در شرايطي امکانپذير است که درد گرسنگي و گرفتار شدن در کارهايي که تمامي ندارد جاي خود را به ذوق و اشتياقي دهد که بتواند استعدادها و خلاقيت هاي بالقوه را بالفعل کند و زندگي طبيعي همراه با قانونمندي الهي را تداوم بخشد.
دلبستگي هايي مانند: دوستي، عشق، روابط انساني، مصاحبت، برخورداري از هنر و ادبيات لذت بردن از مناظر زيباي طبيعت و هر وسيله و روشي که بتواند زندگي را گشاده، لطيف و خوشآيند نمايد در حکم پادزهري است که خستگي ها و نااميدي ها را از تن و روح مي زدايد و به موازي فعاليت هاي اقتصادي روند زندگي سالم را تداوم مي بخشد.
فرهنگ عبادت را به عادت لذتبخش مي کند و سوءاستفاده هاي ديني را ناممکن مي سازد و حاشيه هاي نچسب را بر باور مردم بي اثر مي کند.
بايد توجه کرد که ارتباط فرهنگ و اقتصاد از اين جهت مهم است که اقتصاد و به طور کلي پيشرفت مادي، بدون انگيزش و بدون اميد و علاقه نمي تواند به جلو برود. لازمه جناح معنوي که فرهنگ باشد، فرهنگي که جهان بيني بشر را تشکيل مي دهد و تفکر او را به جلو بسيج مي کند الزاما بايد در کنار اقتصاد بماند.
اقتصاد بدون اخلاقمداري و فرهنگ محوري، انگيزه هاي تلاش را از انسانها مي گيرد و نوعي مطلق گرايي و استبداد و منفعت طلبي را در زندگي انسانها اعمال مي کند. زيرا وقتي اقتصاد به اهداف خود نرسد، اخلاق، فرهنگ و تعاملات اجتماعي را از مسير درست منحرف مي کند و خودبيني و خودخواهي را رواج مي دهد.
حاصل آن بيکاري، اعتياد، طلاق، سرکشي، خيانت و بدبيني و ناتواني در پذيرش زندگي مسالمت آميز است.
به قول مولانا:
«آن غريبي خانه مي جُست از شتاب
دوستي بردش سوي خانه ي خراب
گفت: او اين را اگر سقفي بدي
پهلوي من مر تو را مسکن شدي
هم عيال تو بياسودي اگر
در ميانه داشتي حجره ي دگر
ور رسيدي ميهمان روزي تو را
هم بياسودي اگر بوديت جا
گفت: آري پهلوي ياران به است
ليک اي جان در اگر نتوان نشست»
اگرها و شايدها را از بيانها و تصميمات برداريم. برنامه ريزي اقتصادي را به گونه اي عملي سازيم که به موازات آن فرهنگ و اخلاقمداري بتواند در تعاملات اجتماعي تأثيرگزار باشد. همين.
والسلام

شماره روزنامه:7312
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
آخرین ویرایش در سه شنبه, 20 مهر 1400

موارد مرتبط