چاپ کردن این صفحه

عاق طبيعت شده ايم  

توسط اسماعیل عسلی/ سردبیر روزنامه عصرمردم 28 آذر 1401 175 0
سرمقاله "اسماعیل عسلی" 28 آذر 1401      عاق طبيعت شده ايم

شايد براي بسياري از افراد کنجکاو اين پرسش مطرح باشد که ميراث فرهنگي غير مکتوب بر جاي مانده پس از چند هزار سال اکنون چگونه به ما رسيده که مي توانيم از آن سخن بگوييم و به آن افتخار کنيم ؛ ازافسانه ها گرفته تا باورهاي تاثيرگذار بر روي رفتار و کردار و پندار و همچنين سخنان حکيمانه و آموزه هاي ارزشمند معنوي و بسياري چيزهاي ديگر در واقع ماندگاري خود را مديون آيين ها و مناسبت ها يي هستند که مردم در هر ماه و يا هر سال يک بار برگزار مي کردند . در تقويم ايران باستان هر روز نامي داشته و هم نام شدن يک روز و يک ماه نيز دستاويزي براي برگزاري جشن ماهانه در آن روز بوده و به اين ترتيب هر ماه جشني مخصوص به خود داشته است . البته ما وقتي از جشن سخن مي گوييم بايد بدانيم که جشن ها در رقص و پايکوبي خلاصه نمي شدند بلکه در تمامي مناسبت ها کمک به همنوعان و گوش دل سپردن به سخنان حکيمانه بزرگان و ريش سپيدان و همچنين بزرگداشت پديده هاي طبيعي و ستايش پروردگار و سرکشي به مرده گان ، اساس و پايه همه ي جشن هاي سالانه غير از جشن هاي ماهانه بر پايه نيکي و درستکاري بوده است .

از جشن نوروز ، جشن شب يلدا ، جشن سده ، جشن چهارشنبه سوري ، جشن نوسره که در سي و پنجمين روز زمستان و قبل از جشن سده برگزار مي شد به عنوان جشن هاي گاهنبار ساليانه ياد مي کردند .

از آنجايي که در گذشته امکان انتقال ميراث فرهنگي ناملموس از طريق چاپ و انتشار کتاب فراهم نبود اين مسئوليت بر عهده ي فرهنگ شفاهي بود که موجب نقل سينه به سينه ي آداب و رسوم و افسانه ها و متل ها و ... مي شد و البته بعدها به آثار مکتوب راه يافت به طوري که مي توان گفت بخش قابل توجهي از شاهنامه فردوسي قبل از مکتوب شدن در آيين ها و جشن ها و دورهم نشيني ها از دل ها بر زبان جاري مي شد تا در نبود درگذشتگان ، آيندگان بتوانند آنها را از بزرگترها بشنوند و سپس به نسل هاي بعدي انتقال دهند .

حتي حرفه ها و هنرها نيز از پدر به پسر منتقل مي گرديد و شايد بتوان گفت نگاه طبقاتي به مشاغل سر در آبشخور چنين رويکردي داشته است تا پدران و مادران بتوانند حرفه و هنر خود را با توجه به سختي ها و ريزه کاري هاي آن تمام و کمال به پسران و دختران خود انتقال دهند تا به بخشي از سبک زندگي آنها تبديل گردد !

اما اکنون در زمانه ي ديگري به سر مي بريم که ظاهرا تمامي امکانات لازم براي حراست از ميراث گذشتگان در قالب کتاب ها و موزه ها و همچنين داستان ها و فيلم ها و انواع آثار هنري فراهم است . گذشته از چنين شرايطي حتي ما به دليل ارتباطات فراگيري که با همنوعان خود در سراسر جهان داريم مي توانيم به مقايسه دست بزنيم و در صدد تثبيت جايگاه فرهنگ خود در ميان فرهنگ ساير ملل باشيم . از زبان و خط و معماري گرفته تا انواع هنرها و همچنين صنايع و فنون که البته با کمرنگ شدن مرزهاي جغرافيايي و تعاملات لحظه اي دانشمندان سراسر جهان با يکديگر ، امروزه بيشتر نگاه ها معطوف به تمدن انساني است .

رويدادي که جهانيان هم اکنون و در چنين شرايطي در انتظارش هستند شکل تازه اي از همزيستي است که با در هم پيچيده شدن اشکال گوناگون زندگي ، خود را نشان مي دهد . به زباني ديگر مي توان از فرهنگي تلفيقي سخن گفت که در انتظار نسل هاي بعدي روي اين کره خاکي است .

ولي نکته اين جاست که دغدغه ي امروزين ما شايد بسيار مهمتر از دغدغه ي گذشتگانمان براي حراست از شاخصه ها و مولفه هاي فرهنگي باشد زيرا هدفي که پيشينيان ما در گذشته دنبال مي کردند حراست از جوهره ي فرهنگ صرف نظر از حذف و اضافه هاي سليقه اي بود زيرا اگر تحريفي هم صورت مي گرفت به خميرمايه ي فرهنگ ما آسيب چنداني وارد نمي کرد اما اکنون در حالي که با صراحت مي توانيم از داشته هاي خود در گذشته سخن بگوييم با همين صراحت نمي توانيم تضمين کنيم که مي توانيم از چنين داشته هايي نه در موزه ها و در کتاب ها و آثار هنري بلکه در رفتار و گفتار خود حراست کنيم . اکنون زبان و خط ما بيش از هميشه در معرض تهاجم قرار گرفته زيرا خط و زبان با صنعت و تکنولوژي انتقال مي يابد ، مرزهاي ارزشي نيز به گونه اي ديگر در معرض تلاشي قرار دارند . ايرانيان همواره در تاريخ به راستگويي و وفاداري و سلحشوري و کار و تلاش و همنشيني با طبيعت و خلق هنر بر سينه ي کوهها و زيراندازها و ديوارها شهره ي آفاق و در نوآوري الهام بخش ساير ملت ها بوده اند . احترامي که مردم ايران براي آب و آتش و خاک و باد قائل بوده اند صرفا در تکريم زباني خلاصه نمي شده بلکه ايرانيان در تمامي شئونات زندگي ، خود را موظف به پاکيزه نگه داشتن آب ، نگهباني از خاک و همزيستي با طبيعت بي آن که از گنجينه هاي آن بکاهند ، مي دانسته اند . ايرانيان به آتش به عنوان کانون گردهمايي ، پاک کننده ، روشني بخش ، گرما بخش و جداکننده ي عناصر از يکديگر مي نگريسته اند . آيا اکنون از چنين نگاه اثري باقي مانده است؟ بيابان زايي ها ، فرونشست زمين ، خشک شدن درياچه ها ، از حرکت باز ايستادن رودخانه ها ، آفاتي که به جان درختان افتاده و رواج برخي بيماري هاي مرموز اين پيام را به ما مي رسانند که ديگر از نگاه مقدسي که در گذشته به طبيعت داشته ايم خبري نيست . مادرمان را که طبيعت بوده از خود رنجانيده ايم و عاق طبيعت شده ايم .

شماره روزنامه:7653
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
آخرین ویرایش در دوشنبه, 28 آذر 1401

موارد مرتبط