خورشید از آسمان صاف می تابید و چشمه های جوشان از دل کوه به بیرون پرتاب می شدند چنانکه هفت رنگ را در تلألو نور بر پروانه هایی می تاباندند که پرواز را در پیله آموخته و زیبائی را از نسل های پیشین به یادگار داشتند و سنجاقک هایی که رود را تا انتها طی می کردند و به هر میعادگاه فرصتی می یافتند تا بر روی پونه های وحشی از دل نسیم صبحگاهی مشامی خوش کنند و در کنار رود به هر بامداد مردانی از جنس کار زمین را می کاویدند تا علف های هرز را از ریشه درآورند.
خورشید همچنان در گرمای تموز می تابید و عرق از سر و گردن مردان، زمین زخمی را بوسه می زد بی آنکه در چنان گرماگرم دستی از دسته داس جدا شود و یا پای از حرکت بازایستد. و زن بود در آن میانه که عشق به زندگی با دست های نه چندان ظریف را معنی می بخشید و چون شبانگاه فرا می رسید و خورشید روی درهم می کشید و سیاهی پدیدار می شد نان خشک آبزده ای بود و شاید آبگوشتی که در کاسه محبت گرسنگی را پاسخ می داد و سهمی ناچیز به سگ همراهی می رسید که چشم به دست زن می داشت با صبوری و چون فراغتی حاصل می شد و خستگی شب به پایان می رفت صدای گریه نوزادی امید به زندگی را افزون می کرد تا سالیانی که همچنان خورشید از آسمان صاف سر برون می کرد و نسیم از روی رود جاری می شد و آسیاب هم می چرخید و بچه های چابک در پهندشت حیات می دویدند و چونان سرو قد می کشیدند تا پشتوانه ای باشند برای روز دفاع.
دفاعی که مقدس نام گرفت و تکلیف شد برای هر کسی که توان مقاومت می داشت در برابر دشمنانی که خوی انسانی را از دست داده و به خوی حیوانی دچار بودند و به دلیل قدرتی که از پول فروش نفت برای خرید اسلحه می داشتند با پشتوانه سوداگرانی که زر و زور را برای برادرکشی به پای جلادان می ریختند چونانکه امروز را در غزه مظلوم شاهدیم.
آری مقاومت به سبک ایرانیان مثابه رویش درختانی شد که از نور خورشید گرمی و از آب زلال چشمه ها ریشه می داشتند چنانکه مادران دل نگران جگرگوشه هایشان را از زیر قاب قرآن به وداع روانه می کردند بدان امید که پیروزی حاصل شود هرچند می دانستند که بازگشتی قطعی در کار نیست. اینگونه بود که حصر آبادان شکسته شد و خرمشهر خونین آزاد گشت.
زیرا در سنگرهای تنگ و نمور، نان خشک دستپخت مادر بود و جیره هایی که خواهران که با مُهر محبت در لفاف گرم عشق پرواز داده بودند بر بال قاصدی که خود می باید با جثه ای کوچک تفنگ بر دوش گیرد و نارنجک را وزن کند و بازوانش را برای پرتاب به سوی خفاشان خون آشام قوی سازد.
اینک آن روزها به سر آمده اند اما از بذرهای امید درختانی ستبر و سروهایی آزاد آموزش دیده و تجربه آموخته اند که دشمنانی چونان آمریکا و رژیم خونخوار رو به افول صهیونیست را ترس برداشته و جرأت حملاتی به آنچه می گویند ندارند تا به این خاک خوب زرخیز مهرپرور و دین باور تهاجمی هر چند کوتاه داشته باشند.
ایرانیان که امروز بر دو بال دانش و ایمان سوارند دستانشان به هزاران کیلومتر آن طرف تر می رسد هرچند در آغاز جنگ تا 40 کیلومتری بغداد هم نمی رسید. خون های مقاومت چنان ریشه های ستبر سروهای آزاد را نیرو بخشیده اند که اینک سر بر آسمان می سایند و چهره های منورشان از پشت کوه های عظیم و قله های رفیع پیداست و به خوبی هشدار می دهند به دشمنانی که توانسته اند سوار بر امواج تا لایه های زیرین ساختمان خانه ها نفوذ کنند اما نتوانسته اند دل های امیدوار و بازوان پرقدرت رزمندگان را از اراده پولادین و توکل به خدای یکتا باز دارند.
مقاومت به سبک ایرانیان همانند آبشار همیشه جاری، زمین های بائر مسلمانان را دایر کرده و بر کویرهای تشنه طراوت بخشیده چنانکه هنوزاهنوز علیرغم هزاران بمباران وحشیانه پرچم حزب الله لبنان، حماس و یمن شجاع و باورمند در اهتزاز است و می توانند کشتی های آمریکائی و ناوهای عریض و طویل آنان را از دریای سرخ فراری دهند و خواب خرگوشی امیران عرب تکیه زده بر حمایت دشمنان اسلام و انسانیت را برهم زنند و با زبانی سرخ و سری سبز بخوانند:
«حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام درون دشت شب خفته است
دریایم و نیست باکم از توفان
دریا همه عمر خوابش آشفته است»
والسلام