قهرمان باشي از پس هزاران سال با يک نام و نشان چنانکه امپراطوران بزرگ تاريخ را لرزه بر اندام اندازي، اسکندر مقدوني، والرين امپراطور رم، چنگيز خان مغول، سرداران قادسيه، هلاکوخان و بسيار نام آوران متجاوز را در خود هضم کني و چون به هر حمله اي سرت را از تن جدا کنند دوباره از پس بهاري ديگر سر برآوري، سري قوي تر، سري رشيدتر و سري فهيم تر چونان البرز که از خفته ات هم ترس از ارتفاع در دل دشمن اندازي و به هر زخم رويشي دوباره، شاخ و برگي تازه و ميوه هايي خوش طعم بار آوري چونان درختي ريشه در اعماق تا در زير سايه ات ملتي بياسايند در طول قرن هاي بي شمار و پرندگان مهاجر روي شاخ و برگت لانه بسازند و باز جوجه ها سر از تخم درآورند و تمرين پرواز کنند.
و حال گردشگران بيگانه با نگاهي متفکرانه بنگرند بر آثار تمدني که در دل تو و با خاک تو چنان بنا شده که آب و باد و طوفان نتوانسته باشند از ميان بردارند جز آنکه لهيب آتش کينه دشمنان ديرين بر پيکرت شعله هاي جانسوز انداخته اما هنوزا هنوز هستي ات را به رخ مي کشي.
اي ايران! زخمي روزگاران و خار چشم بيگانگان که حسرت هاي تاريخي را بر دل متجاوزان نشانده اي چونان داغي که ماندگار شده تا به آنجا که در عصر ما بزرگ ترين کشور اقتصادي و نظامي جهان را ترسانده اي و اتحاديه اروپا را دست به دامن مدعيان بزدل فراري کرده اي و چه ضعف ها را نشانه رفته اي تا آنجا که مليجک هاي حراف و دروغ پرداز ميدان دار سياست شده اند اينک خفت و سرشکستگي مدعيان حقوق بشر به نمايشي طنزآميز درآمده اند.
اي ايران! اي قهرمان باستاني پاي بر جاي که از آن همه زخم چنان جان سالم به در برده اي که شيطان بزرگ در هراس از آن همه ترفندي که جز به قوت و قدرت تو نيانجاميد را نااميد کرده اي، با اين مردم مبارز مقاوم در برابر تحريم هاي کمرشکن که جز به مصونيت آنان نيانجاميده و جز مقاومت، فکري در سر ندارند.
اي ايران زخمي! اي کوه استوار! اي رود خروشان! اي دشت خوشخوان! در آسمان پرستاره ات هزاران نام، بل ميليون ها قهرمان نورافشاني مي کنند. آريوبرزن ها، سورناها، عباس ميرزاها و نوترينشان سليماني ها که از بردن نامشان هم دولتمردان آمريکا و اروپا هراس دارند.
و فردا و فرداها که تاريخ نگاران وقايع جنگ تحميلي و مقاومت ايرانيان در سوريه و لبنان و يمن را خواهند نوشت. نسل آينده ناباورانه آن همه شجاعت و صبوري و آن قدرت ايستادگي را جزو عجايب جهان خواهند نگاشت گرچه امروز سوداگران زر و زور و تزوير چونان کرم ها در تنه و شاخ و برگ ايران آسيب ناپذير مي لولند و اقتصاد ناسالمي را دامن زده اند با تحريک و فشارهاي خارجي و ندانم کاري هاي کارگزاراني که بعضا از موقعيت هاي شغلي خود سوءاستفاده مي کنند و يا فراريان ناراضي که چماق حقوق بشر را وسيله شهرت و منيت خود کرده اند.
آن فرزندان ناخلفي که ايران را به بازار فروش برده اند در کشورهاي اجنبي کينه توز و چه ارزان و آسان بازار فروش راه انداخته اند بي هويت هاي مدعي ترسوي بي خاصيت که پناهگاهي جز دشمنان هويت تاريخي ما نيافته اند.
اگر با نمايش برهنگي زنان و لودگي و هزل آوري مي شد کشوري مانند ايران را اداره کرد که شاهان پهلوي پنجاه سال در ادامه آن کوشيدند، پس چرا انقلاب شد؟ و آنان کاري از پيش نبردند جز آنکه همه اميدشان به حمايت آمريکا و انگليس بود و آنان هم در برابر قدرت و استقامت ملت نتوانستند قدم از قدم بردارند.
اينک اين زخمي قهرمان چنان قدرتي يافته که به هر زخم ديگري شورآفرين تر قد مي-کشد، مي ايستد و مبارز مي طلبد که اگر ديروزها از چپ و راست مورد تهاجم قرار مي-گرفت و در برابر ارتش هاي متجاوز جز تسليم کاري از پيش نمي برد امروز نه تنها خود را از تهاجم صدام و داعشي ها حفظ کرده بلکه چشم اميد کشورهاي مسلمان شده تا خوف در دل ارتش ناتو براي هر تجاوزي اندازد. اين سخنان بيهوده نيست اگر دلار به مرز 50 هزار تومان رسيده و گراني و تورم بيداد مي کند، اين مصيبت ها همان زخم هايي است که مدام بر تن ايران قهرمان مي نشيند و بعيد نيست اگر آمريکا و اروپائيان به جنگ با ما برخيزند و همه کشورها را بر عليه ما بشورانند زيرا دشمنان ما هرچند زيادتر باشند نشانه قدرت ارتش و سپاه ماست و دليري و صبوري مردمي که از هيچ، همه چيز ساختند.
ايران قهرمان! بمان با همه سختي ها. چونان گذشته دور و نزديک چنانکه توانستي از قيد بند شاهان مستبد خلاص شوي. نکند در قيد و بند فرصت طلبان بماني که زمان رستاخيز تو فرا رسيده است قدمي بالاتر، نفسي تازه تر، راه قله هرچند سخت و زمستاني است اما گامي بيش نمانده، تو مي ماني و دشمنانت مي ميرند.
تاريخ گواه صادقي بر اين مدعاست
«هيچ شک نبايد داشت
که روز خوبتر فرداست
و با ماست...»
والسلام