چاپ کردن این صفحه

هديه والنتاين ننه ي غضنفر

توسط اسماعیل عسلی/ سردبیر روزنامه عصرمردم 28 بهمن 1399 479 0
یادداشت طنز سردبیر "اسماعیل عسلی" 29 بهمن 1399              هديه والنتاين ننه ي غضنفر

ننه ي غضنفر با عروسش رفته بود بازار ، به حساب خودش اگه چند کيلو پياز و نصف شونه تخم مرغ و نيم کيلو گوشت مي خريد چوب خطش پر مي شد و ديگه چيزي تو حسابش نبود ولي هر چي خريد مي کرد مثل اين که داره با کاسه از دريا آب برمي داره ، به عروسش گفت : ننه قربونت برم به گمونم جن رفته تو کارت بانکي من که هر چي ميخرم پولم تموم نميشه ، عروسش گفت : کارتت رو بده ببرم موجودي بگيرم ، شايد يارانه ريخته باشن به حساب . ننه غضنفر گفت : پول يارانه که رفت تو شکم قبض آب و برق ، نه ننه کار از يک قرون و دوزار گذشته ، من تا حالو فقط سيصد هزار تومن چي خريدم ! عروس ننه ي غضنفر با عجله رفت موجودي گرفت و برگشت و هرچي به رسيد نگاه مي کرد باورش نمي شد . پنج ميليارد و پونصدهزار تومن تو حساب ننه ي غضنفر بود . پيش خودش گفت اگه به مادر شوهرم بگم که چقدر پول تو حسابشه سکته مي کنه ، پيرزن بيچاره حيفه که از دست بره ، با بي خيالي به ننه ي غضنفر گفت : کفگيرمون خورد به ته ديگ مادر ، حسابت به اميد خدا خالي شد ، بريم خونه که غضنفر بچه نگه دار نيست تا حالو هم خونه بو وردشته ، تا ننه ي غضنفر اومد به خودش بياد عروسش تاکسي گرفت و رسيدن خونه ، همين که ننه ي غضنفر از خستگي رفت تو چرت قبل از ناهار عروسش رفت سراغ غضنفر و گفت : بلند شو بريم بازار ! غضنفر با تعجب گفت : شما که همين حالا از بازار برگشتين . عروس ننه ي غضنفر گفت : بلند شو فس فس نکن که خدا يادش به ما افتاده ، بلند شو تا بهت حالي کنم زندگي يعني چي چي ! با همين نام و نشون غضنفر با زنش که تا اون روز نمي دونستن اسنپ برگ چه درختيه با ناز و غمزه سوار ماشين اينترنتي شدن و د برو که رفتي ، عروس ننه ي غضنفر به راننده اسنپ گفت ما رو برسون بازار زرگرا ، همون دور و برا هم بپلک تا خبرت کنيم ، راننده ي اسنپ هم از خدا خواسته يه گوشه ي دنجي پارک کرد و رفت تو واتساپ ! غضنفر مثل کسي که خواب نما شده باشه مات و مبهوت به رفتار و حرکات هرگز نديده و حرف هاي هيچ کس نشنيده زنش فکر مي کرد . وقتي از ماشين پياده شد به زنش گفت : ميگي چيطو شده يا نه ؟ زنش گفت : يادته براي نامزدکردن من انگشتر بدلي خريدي ؟ همين عقده ها جمع که شد ميشه سرطان ، حالو بايد تلافي کني ! ديگه رو حرف خدا حرف نزن که سنگ سياه ميشي ، نميخواد شور پول بزني ، خدا رسونده ، تو مثل آفتابه دست بزن به قدت و نگاه کن ببين من چيکار مي کنم ، ميدوني چي شده ، بانک مرکزي قاطي کرده ، به جاي صد و هشتاد هزار تومن يارانه ، پنج ميليارد و پونصدهزار تومن يارانه ريخته به حساب مادرت ، از طلا فروشي که فارغ شديم مستقيم ميريم بنگاه معاملاتي ، مرده شور اون خونه بوگندو رو ببرن که به جاي لوستر عنکبوت به سقفش آويزونه ، بعدش هم ميريم براي تخت و کمد و قالي و خلاصه اين پنبه رو از گوشت دربيار که من ديگه با اين دستام به کهنه ي بچه مچ بزنم .
غضنفر گفت : هذيون نگو زن ، بانک مرکزي آه نداره که با ناله سودا کنه و خودش افتاده به دلار فروشي و به جاي کارمند دلال استخدام مي کنه ، تفنگچي لاري هم دوزاريشو تو هوا نمي زنه ! از خر شيطون بيا پايين تا بريم ته و توي اين قضيه رو در بياريم ، قضيه خيلي بو داره ، من حال و حوصله ي آب خنک خوردن ندارم ، يه بار ديگه نگاه کن ببين کارت ننه ي منه ، نکنه سبزي فروشي کارت عوضي داده دستتون ! عروس ننه ي غضنفر گفت : خيالت راحت رو کارت نوشته ننه غضنفر ضمنا رمز کارتم درسته حالو ديگه بريم تو طلافروشي !
با همين نام و نشون غضنفر با زنش ظرف يک هفته از شير مرغ تا جون آدميزاد خريد کردن و مثل دو تا کبوتر عاشق رفتن تو خونه ي آپارتماني جديد و به گور باباي اون زندگي نکبتي هم تف انداختن و دست آخر هم زن غضنفر دبه درآورد و گفت عروسي که ده سال پيش براي من گرفتين به درد عمه تون مي خورد ، اونوقت که نه رقص تانگو بود نه ماه عسل آنتاليا و نه موزيک ديجي و خلاصه اينقدر لنده داد که غضنفر تحت فشار تحريم هاي عاطفي براش جشن تولد گرفت و خانم خانم ها هم با لباس سفيد عروس تا نفس داشت رقصيد و با تتمه پولي که تو کارت مونده بود ماشين خريدن و به سلامتي رفتن ماه عسل شمال و قبل از مسافرت هم غضنفر کارت مادرشو دو دستي تحويل داد و گفت : ننه جون راسياتش پول نفت باباي خدابيامرزم ريخته بودن به حساب شما ، ما هم خرجش کرديم . حلالمون کن ، بيا اينم کارتت بگير که لازمت ميشه . ننه غضنفر هم فکر کرد مثلا چيزي در حدود پونصد هزار تومان به حسابش ريختن ، گفت : حلال تندرستي قربونت برم ، من که پيش شما روسياه هستم ، باشه ننه نوش جونتون ، برگ سبزي بوده عزيزم !
خدابيامرزه بابات که برکات مرگش بيشتر از زندگيش بود !
دو ماهي از اين ماجرا گذشت تا اين که چند نفر آدم کوتاه و بلند به اسم بازرس بانک اومدن در خونه ي ننه ي غضنفر و بهش گفتن مادر ! اينطوري که ما فهميديم ، صاحب يک شرکت هرمي که قصد پولشويي داشته مبلغي پول به حساب شما واريز کرده و شما به بانک اطلاع ندادين ، ما ميخوايم بدونيم شما با اين پول چيکار کردين ؟
چون ديگه هيچي تو حسابتون نيست ! ننه غضنفر هم گفت : پول نفتمون بوده به شما چه مربوط ؟ دادمش به پسرم تا بزنه به زخم زندگيش !
بازرس گفت : چي چي ميگي خانم ، پول نفت کدومه ، يکساله که ديگه نفت صادر نميشه ، بعدش هم اگه قرار باشه گير هر نفر پنج و نيم ميليارد تومن پول بياد که ديگه کسي سر کار نميره  !
چشمتون روز بد نبينه ، کار ننه ي غضنفر دور از جونتون به جاهاي باريک کشيد و بعدا معلوم شد اسم ننه ي غضنفر به عنوان مدير يک شرکت هرمي تو دوازده تا پرونده اختلاس کلان مالي ثبت شده و به اسم اين بنده ي خدا 300 دستگاه خودرو پورشه خريداري کردن که فعلا تو پارکينگ گمرک بندرعباس توقيف شده و رد دکل گمشده هم تو يکي از همين پرونده ها سوسو ميزنه ، ننه ي غضنفر هم از همه جا بي خبر بازداشت شد و چند روز بعد عکس يه زن خوش بر و رو به اسم ننه ي غضنفر انداختن تو فضاي مجازي و با يک کلاغ چهل کلاغ سر زبونا انداختند که ننه ي غضنفر زن صيغه اي خاوري يعني همون ويروس انگليسي بوده که ميخواسته تتمه ي پول هاي غارت شده ي مردم بيچاره رو بکنه تو شکم کانادا ، غضنفر و زنش هم چشم گريون و دل بريون دربه در دنبال سوراخ مي گشتن که خودشون رو سر به نيست کنن ، عروس ننه ي غضنفر هم همين که فهميد چه بلايي بر سرش نازل شده اولش دو سه من آب غوره گرفت و آخرش به خودش دلداري داد و گفت : مگه آدم چند سال عمر مي کنه ؟ ما که حسابي حال کرديم ، گور باباي انگليس و کانادا و دکل نفتي ! فقط حيف شد ، ميخواستم براي ننه ي غضنفر هديه جشن والنتاين بخرم که نشد

شماره روزنامه:7134
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
آخرین ویرایش در سه شنبه, 28 بهمن 1399

موارد مرتبط