وارد حساب کاربری خود شوید

نام کاربر *
کلمه عبور *
مرا به خاطر بسپار

ایجاد یک حساب کاربری

فیلدها با ستاره (*) مشخص شده اند مورد نیاز است.
نام *
نام کاربر *
کلمه عبور *
تائید رمز عبور *
پست الکترونیک *
تأیید ایمیل *
کپچا *
Reload Captcha

    قرار و مدار بز چروني

    توسط اسماعیل عسلی/ مدیرمسئول روزنامه عصرمردم 16 فروردين 1400 834 0
    یادداشت طنز سردبیر اسماعیل عسلی 17 فروردین 1400                قرار و مدار بز چروني

    ننه ي سلندر مونده بود که چيکار بکنه ، از يک طرف خرج وباسير شوهرش کمرشکن شده بود و از اون طرف هم براي عروس کردن دخترش تو بکش بکش کرونا دنبال پول قلنبه بود تا جهيزيه بخره . نمي دونست چه خاکي به سرش بريزه ، سر در گريبون ، زانوي غم بغل گرفته بود که يهو پري خانم همسايه ي ديوار به ديوار کله ي پتي سرزده هل خورد تو حياط خونه و گفت : ننه ي سلندر سلام ، ميگم والله ، آقو منوچهر بز خريده که پيش پاي منيژه و بچه هاش که براي گشت و گذار نوروزي رفتن ترکيه قربوني کنه ، ديروز خبر آوردن که موج چهارم کرونا راه افتاده و از زمين و هوا راه بند اومده و معلوم نيست کي برميگردن !
    ننه ي سلندر گفت : حالو ميگي من چيکار کنم ؟ پري خانم اين پا و اون پا مي کرد و حرفش تو گلوش گير کرده بود و نمي دونست چيطوري به زبون بياره ولي به هر بدبختي بود دو تا نفس عميق کشيد و گفت: هر جوري که حساب مي کنم مي بينم تو اين وضع گروني نميتونم براي اين زبون بسته علف و گندم و جو بخرم ، بز بيچاره از گشنگي لته کهنه به دندون مي کشه ، مي خواستم ببينم ميشه ما با شما قول و قرار بز چروني بگذاريم ، البته من هم سرم تو حسابه و يه جوري جبران مي کنم !
    ننه ي سلندرزل زد تو چيشاي پري خانم و گفت : من نمي دونم چرا هر چي سنگ پيدا مي کنين به پاي لنگ من حواله ميدين ! حالو من علف از کجا بيارم ؟
    پري خانم گفت : آقا منوچهر ديروز رفته بود رو پشت بون براي سرويس کولر ، چشمش خورده بود به پشت بون کاه گلي شما که ماشالله هزار ماشالله پر از علف و خار خيسکه ، اگه شما صلاح بدوني پسر کوچيکم روزي نيم ساعت بياد رو پشت بون شما بز بچرونه تا چند روز ديگه که منيژه خانم از ترکيه برگشت رفع زحمت
    مي کنيم ! من به آقا منوچهر گفتم بي حرف پيش کله پاچه ي اين بز هم سهم ننه ي سلندره !
    ننه ي سلندر تازه فهميد که کي به کيه ، پيش خودش گفت با اين حال و روز واويلايي که ما داريم به گمونم همچي بد هم نيس ، بعد رو کرد به پري خانم و گفت : به شرطي که وقتي بزچروني تموم شد شوهرت با غلطک پشت بون صاف و صوف بکنه که من حوصله ي کاسه و کوزه گذاشتن زير چک چک سقف خونه رو ندارم ! پري خانم هم گفت به روي چشم و با همين نام و نشون حرف و حديث قول و قرار بزچروني پسر پري خانم روي پشت بون خونه ي ننه ي سلندر رفت تو فضاي مجازي و زبون به زبون چرخيد تا رسيد به گوش مش کرامت بقال .
    فرداي اون روز چشم مش کرامت بقال افتاد به قد و بالاي چپ و چوله ي ننه ي سلندر که کاسه به دست به طرف دکون آشي بازارچه ي محل راه گز مي کرد ، مش کرامت به ننه ي سلندر گفت : شنيدم با پري خانم قول و قرار بز چروني گذوشتي ، چشمم روشن ، کي باشه تو تالار بورس اوراق بهادار ببينمتون ، چرا با ما فقير بيچاره ها قول و قرار نميگذاري ؟
    ننه ي سلندر گفت : کدوم قول و قرار مش کرامت ؟ من فقط گفتم پسر کوچيک پري خانم روزي نيم ساعت بزغاله ي نذري رو تا وقتي منيژه خانم از ترکيه برمي گرده بياره رو پشت بون بچرونه که هم علف پشت بون ريشه کن بشه و هم حيوون بيچاره از گشنگي نميره !
    مش کرامت گفت : اگه ميشه زبون خير بگذار تا من هم به نون و نوايي برسم ! حتما خبر داري که زن من بارداره و ويارش هم عطر گل نسترنه ، من هم براش تو باغچه نهال نسترن کاشتم ، خدا خيرت بده سفارش کن بچه ي پري خانم پشکل اين بزغاله رو جمع کنه بياره براي من تا بريزم پاي نهال نسترن ، اگه رو پشت بون خونتون پشکل بريزه پشه جمع ميشه و روزگارتون گل سنبليه ! ايشالله همين که گلش دهن باز کرد پيشکش مي کنم خدمتتون !
    ننه ي سلندر با تعجب گفت باشه بهش مي گم و رفت تو صف آشي وايساد . دو نفر مونده بود که نوبتش بشه مامان مژده دست زد رو شونه ي ننه ي سلندر و گفت : ميگم والله من فردا و پس فردا خونه نيستم اگه زحمتي نيست به پسر پري خانم که رو پشت بون خونتون بز مي چرونه سفارش کن از اون بالو حواسش به خونه ي ما هم باشه که در و پيکر درستي نداره ، وقتي برگشتم برات سوغاتي ميارم !
    ننه ي سلندر با خوشحالي قبول کرد ولي حسابي گيج شده بود و باورش نمي شد که پشت بون کاه گلي خونه ي آباء و اجدادي که چندين و چند سال بي حساب و کتاب به حال خودش رها شده بود اين همه مشتري و درآمد داشته باشه و از ته دل خدا خدا مي کرد که کرونا هاتون هاتون دست از سر ترکيه برنداره تا مراسم بزچروني حالا حالا برقرار باشه! توي همين فکر و خيالا بود که رسيد سر کوچه ي خونه شون و چشمتون روز بد نبينه ، ديد از شلوغي سوزن انداز نيست و مردم مثل مور و ملخ دور رفتگر محل جمع شدن ، گويا بچه ي پري خانم گذاشته بود دنبال بزغاله ي بيچاره ، بزغاله هم از پشت بون افتاده بود روي سر رفتگر محل و مامور کلانتري هم دنبال صاحب بز مي گشت  . قصاب محل کارد گذاشته بود زير گلوي بزغاله نيمه جون ، پسر پري خانم هم با رنگ و روي پريده و شلوار خيس ضجه ميزد ، رفتگر محل از هوش رفته بود و ننه ي سلندر هم ديگه نه به کله پاچه بزغاله فکر مي کرد نه به عطر گل نسترن و نه به سوغاتي مامان مژده اميد بسته بود و اين وسط خدارو شکر مي کرد که پري خانم دست خطي از قرار و مدار بزچروني نداره و همه چي در حد گفت و شنيد بوده ، دو روز بعد گوشت و پوست و کله پاچه بزغاله ي مرحوم هم سهم رفتگر محل شد که رضايت بده و دنبال اين ماجرا رو نگيره ، ننه ي سلندر موند و خرج وباسير شوهرش و هزينه ي خريد جهيزيه دخترش و صاف کردن پشت بون که مثل جيگر زليخا ريش ريش شده بود و چين وچروکي که دوباره روي صورتش جا خوش کرده بود و تازه به اينجا رسيده بود که با فس فس کردن آب گرم نميشه و بي مايه فطيره .

    شماره روزنامه:7161
    این مورد را ارزیابی کنید
    (1 رای)
    آخرین ویرایش در دوشنبه, 16 فروردين 1400

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
    از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
    در غیر این صورت، «عصر مردم» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.