چاپ کردن این صفحه

يلدا، غلبه فرشته خوبى بر اهريمن كرونا منتخب سردبیر

توسط صفدر دوام/ روزنامه نگار 29 آذر 1399 463 0
از تو گفتن و براى تو نوشتن هم عالمى دارد تو كه از سرسبزى هاى چشمان يشمى بهار و سايه هاى مهربان و آرام تابستان و لحظه هاى زرد و رنگارنگ پاييزى عبور كرده اى تا بلنداى گيسوى يلدا را نوازش كنى.


همه بهار را به انتظار عبور بهار پشت دريچه نشستيم و با فاصله شيشه اى كه بهار را نشان مى داد به نظاره بهار نشستيم و همه تابستان باغ خيال را پرسه زديم تا به ميوه هاى رنگارنگ حاصل بهار برسيم...
پاييز امسال هم حكايت روزگار رفتن داشت و رنگ هاى زرد لحظه هاى زردگونه برايمان به ارمغان آورد امّا باز به دريچه چوبى خاطرات مان پاييزهاى نقاشى شده دوران كودكى چسبانديم و آنقدر آفتاب نگاه رهگذران به آنها خورد كه همانند برگ هاى باغ خزان زده از رنگ و رو رفتند.
يلدا جان، اكنون در آستانه زمستان سرد ما ايستاده اى چند قدم
ديگر كوله بارى از انارهاى سرخ كه در پوست هاى خشك شده پنهان شده اند و هندوانه هاى بازمانده از فصل گرما به در خانه زمستان مى آورى تا ما را دوباره به ضيافتى گرم ببرى!
يلدا جان، بهار و تابستان و پاييز را با دوستى و دورى گذرانديم، امّا امشب داستان هاى دلشدگان در اين شب يلداى ايرانى در دانه هاى انار و هندوانه يلدايى كنار فنجان هاى چايى اين شب سرد شنيدنى است.
يلدا جان مى شود با قصه هاى پر رمز و راز تو اى فرشته خوبى ها در اين شب دراز بر اهريمن كرونا هم غلبه كرد و دوباره آفتاب زندگانىِ نو را به نظاره نشست و روزِ نو را از سرگرفت چرا كه تو پيك دختر خاتون آفتابى تا با شعله خورشيد محبت در محفل هاى دورى و دوستى ما كلاف درهم تنيده روزگار كرونايى را وا كنى!
مى دانى كه تو آخرين يلداى قرن هستى، امّا با تفاوت بسيار امشب با كوله بارى از برف و باران و سرما و سبدى پر از انار در كنار اجاق نشسته اى و كسى نمى تواند به تو نزديك شود؛ حالا چه اشكالى دارد؟ اين دورى هم باشد به طلب ما مثل سفره نوروز و گشت و گذار بهارى و باغ گردى تابستان و پاييز امسال؛
امّا قولى دوستانه بده كه كرونا و غم هامان را هم همراه با زمستان ببرى و روزگارى از نسل بهار برايمان بياورى!
يلدا جان انگار شاعران هم براى ماندن شعرشان در تشبيه ها و كنايه ها دست به دامن تو شده اند؟ از كنايه هاى اجتماعى گرفته تا باج دادن به معشوق در وصف زلف سياه و بلند تا نكوهش افراد رياكار مثل همين جناب ناصر خسرو قباديانى مروزى كه در نكوهش افراد ظاهر درست و باطن خراب مى گويد:
قنديل فروزى به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب يلدا
و يا جناب سعدى شاعر و پيامبر شعر پارسى انگار تو را براى تسكين دردها و فراق ها در همين ايام كرونايى بكار برده است:
باد آسايش گيتى نزَند بر دل ريش
صبح صادق ندمد تا شب يلدا نرود
راستى از خواجه حافظ چه خبر؟ كه هميشه در شب آمدنت ديوانش از طاقچه ايوان خانه هاى كاهگلى بر مى داشتند و فال روزگار نكو مى زدند و خواجه شيراز هم با تك بيتى اميد را به باغ خيال دلدادگان خويش مى داد و مى گفت:
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شـب یلداست
نور زخورشید جوی بو که برآید
و اكنون لحظه هاى يلدايى و انتظار شيرين ميلاد خورشيد، لحظه هاى يلدايى و معناى سترگ آنكه پس از شب ظهور سپيده است، لحظه هاى يلدايى و بيدار باش يارانِ جان از دريچه فضاى مجازى، لحظه هاى يلدايى و قصه هاى الفت و مهر و در آخر لحظه هاى يلدايى و نويد روزگار بهتر از اين و دورى از اين ايام باژگونه سپهر؛ چه بهتر از اين محافل انسِ از صميم قلب، هر چند از اقبال بد روزگار اين دورهمى ها بايد با دورى و دوستى باشد، امّا مهم كمال محبت تست يلدا جان كه دلهامان را به هم نزديك مى كند و با عبور از ظلمت گيسوانت به چهره سپيد بهار روزهاى شاد زندگى برسيم، ايدون باد.

شماره روزنامه:7085
این مورد را ارزیابی کنید
(2 رای‌ها)
آخرین ویرایش در شنبه, 29 آذر 1399

موارد مرتبط