چاپ کردن این صفحه

زالوهاي اقتصادي، همين و ديگر هيچ  

توسط محمد عسلی/ مدیر مسئول روزنامه عصرمردم 05 شهریور 1400 337 0
سرمقاله محمد عسلی 4 شهریور 1400               زالوهاي اقتصادي، همين و ديگر هيچ

آب روان چشمه بُوسو ماه فرخان خير آسياب ده را مي چرخاند. گله هاي گوسفند در پسينگاه از جاري آب سيراب مي شدند. درخت توت کهني که سايه سار تابستان بود براي گوسفندان دار بود تا مشهدي فرج قصاب به هر بامداد بزي سر بريده را به آن آويزان کند.
سر بريده در جوي آب با چشم باز شسته مي شد و شکمبه ها را در آن خالي مي کردند... در پائين ترها مردم روستاهاي ديگر از آن آب مي نوشيدند و زالوها هم در کناره ها تکثير مي شدند. مسموميت، اسهال و استفراغ هم، گاه و بيگاه کودکان را به عادت بيمار مي کرد و بعضا مي کشت.
اين چرخه آب زلال سبک که از بالاي دامنه ها روان مي شد پاک و خوش خوراک مي نمود اما در مسير که از درون خانه ها عبور مي کرد با شستشوي هر چيز و هر کس آلوده مي شد و رنگ خون به خود مي گرفت و چون مسيري طولاني را بعد از اولين روستا طي مي کرد دوباره صاف مي شد و بدين منوال به مصرف مي رسيد.
اقتصاد امروز ما به همان جوي آب مي ماند و جوي آب به همان بودجه اي که از بالا جاري مي شود. گرچه چرخ آسياب را کم و بيش مي چرخاند اما در آن گوسفندان سر بريده شسته مي شوند و زالوها در گنداب ها رشد مي کنند.
گوسفندان گرچه به مصرف مي رسند و قصاب و آسيابان و اهالي روستا هم به عادت روزگار مي گذرانند اما زالوها طعم نان را تلخ و رنج بيماري را افزون مي کنند.
زالوها همان واسطه ها و ميکروب ها همان رانتخواران و چشمه جوشان اگر بجوشد همان نفت است. مسير آلوده آب هم روند اقتصاد بيماري ست که ناظري براي پيشگيري از آلودگي ندارد و انشعابات به کلاف سردرگمي مي مانند که وقتي آب مسير عبور را کج مي کند به هرز مي رود و يا آنان که زور و پول دارند به نفع خود مسير را تغيير مي دهند.
تورم حجم سنگين آب، آلوده و ناخالص است که در مسير بن بست، درياچه هاي کوچکي را تشکيل داده که در آن بيشتر زالوها رشد مي کنند.
قصاب، سودجوي جاهلي است که از همه امکانات استفاده مي کند تا منافع خود را تأمين کند و گوسفندان غذاي مردمان. اين روند خلاء قدرتي را يادآور مي شود که از زمان کشف و استخراج نفت توسط از ما بهتران به نام عمران و آباداني استعمار را در منطقه نفت خيز خاورميانه رقم زدند و به ارباباني ماننده شدند که خود را مالک ملک طلق مناطق نفت خيز کردند و چون از پس قرنها مردم به پا خاستند تا استعمارگران را برانند اما آنها با هزاران ترفند و حيله جا خالي دادند تا ضربه پذير نشوند و به گونه ديگري با واسطه بمانند.
نخست اقتصاد وابسته به نفت ما را با تحريم ها و شيطنت ها با کاهش ارزش پول ملي تضعيف و سپس جنگ راه انداختند تا ذخائر مالي و جاني صرف دفاع شود و دور زدن تحريم ها در آشفته بازار جنگ که کس، کس را نمي شناخت، فرصت طلبان، واسطه ها و سودجويان ناباور، رشد کردند تا جنس يک ريالي را يک تومان و يک تومان را صد تومان به خلق الله بفروشند و زهر تلخ کژدم خود را در گزيدگي هاي رنج آور، به نام داروهاي التيام آور فرو کنند.
اين چنين شد که جهل اقتصادي مديران از يک سو و از ديگر سوي قصابان اقتصادي را به نان و نوا رساند، اقليتي کاخ ها بنا کردند و اتومبيل هاي آنچناني را در کوچه و خيابان ها به چشم مردم بي نوا کشاندند و با ايجاد فاصله هاي طبقاتي نارضايتي ها را دامن زدند. حاکميت هم براي حفظ چشمه ها خود را مقابل امپرياليست ها و استعمارگران در مبارزه اي ناعادلانه ديد که راهي جز جنگيدن نداشت.
اينک بيش از گذشته زالوهاي کوچک و بزرگ رشد کرده و به جان مردم افتاده اند، جاري کم حجم آلوده اقتصاد پاسخگوي نيازهاي عمراني و هزينه هاي نيازمندي ها نيست.
نخست بايد مسير طولاني عبور بودجه را پالايش کرد و زالوها را مي راند و چرخه توليد و مصرف را از گزيدگي ها مصون داشت و بر سر هر گذرگاه آب، ميرابي به نظارت گماشت. ميرابي که با زالوها و زياده خواهان سر سازش نداشته باشد و قصابان را آموزش داد که از تنه کهن درختان توت دارها را آويزان نکنند و ضايعات دروني آنها را در آب روان رها ننمايند. تا آسياب با آب پاک بچرخد و کودکان به عادت غلط، آب ناپاک ننوشند.
با اين وصف مي توان دوباره چشمه ها را به جوشش آورد، مي توان بهانه ها را کاهش داد و خوراک تبليغاتي براي دشمنان آماده نکرد. مي توان بر تاريکي هاي جهل نور تاباند. مي توان حلال را از حرام تشخيص داد.
مي توان در دل اين مزرعه خشک و تهي بذري ريخت.
مي توان از ميان فاصله ها را برداشت.
مي توان بر درختي تهي از بار زدن پيوندي
آري مي توان
مي توان عشق به زندگي را از کمند مصرف زدگي ها رهانيد و زندگي را معناي واقعي بخشيد.
مي توان مسير آب هاي روان را گندزدايي کرد.
مي توان ماهي هاي آزاد را به جويبارها روانه کرد تا زالوها را پاکسازي کنند.
مي توان کودکان را از بيماري آب ناپاک خلاص کرد.
مي توان زمين را فرصت نفس کشيدن داد.
مي توان عينک هاي دودي را از چشم برداشت و روشن تر ديد.
و با اين مردم نجيب صبور هوشمند مي توان جهان را فتح کرد.
آري مي توان؛ حسن ملاحت و اتفاق و عدالتي که هر چيز و هر کس را سر جايش بنشاند. آسياب بچرخد و نان در تابه داغ گرمابخش اميد به زندگي شود. آن وقت نماز معني پيدا مي کند و نياز سهم خود را مي گيرد و آب، پاکي را به رخ مي کشد و طعم شيرين گوشت جاي خالي سفره ها را پر مي کند تا ديگر سعدي نسرايد:
«شب چو عقد نماز مي بندم
چه خورد بامداد فرزندم»
و اگر زالويي پيدا شود زخم هاي چرکين را درمان باشد همين و ديگر هيچ.
والسلام

شماره روزنامه:7275
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
آخرین ویرایش در شنبه, 06 شهریور 1400

موارد مرتبط