در گذشته ماندن و از آن خوب یا بد یاد کردن ما را از حال و آینده بیخبر میکند هرچند گفتهاند: «گذشته چراغ راه آینده است.»
زمانی بود انسانها در کنار رودها و چشمهها مسکن گزیدند و شهرها و تمدنها بنا نهادند. زمین بکر، جنگلهای انبوه، درختان پرثمر و سبز که به هر نقطهای از این زمین پهناور سایهساری بودند و دلخوشی، جمعیتهای پراکنده در جغرافیای متفاوت زمین از یکدیگر بیخبر اما از خود و هوش و استعدادشان خبر داشتند.
هزاران سال سپری شدند. زمانه چونان چهار فصل انسانها را بر سرما و گرما عادت داد از پناه بردن به غارها و درهها تا ساخت و سازهای ابتدایی با شاخ و برگ درختان تا به امروز که ماشین و سرعت آن چهره زمین را تغییر داده است به خواب سنگینی میماند که انسان امروز تاریخ عبور خود را از تاریخ تولد تا مرگ مرور میکند.
دیگر روزگار چشمههای جوشان، هوای پاک، آسمان آبی، خوراکهای طبیعی، لباسهای کتانی و ابریشمی و سواری گرفتن از اسب و قاطر و الاغ گذشته است. کامپیوترها، پیشدرآمد هوش مصنوعی شدهاند و چه بخواهیم یا نخواهیم باید از بافت پوسیده گذشته به درآئیم و به قول حافظ: فلک را سقف شکافیم و طرحی نو دراندازیم. نمیتوانیم با آلودگیهای ناشی از مصرف بد فرآوردههای نفتی، هوای پاک داشته باشیم. نمیتوانیم در خیال و توهم برای دنیا نسخهپیچی کنیم و به قول آقای عباسی در کاخ سفید روضهخوانی کنیم. نمیتوانیم بدون کسب دانشهای روز و تجربه فنآوریهای نوین با همسایگان و جهانهای دور و نزدیک رقابت کنیم.
تجربه 40 و اندی سال انقلاب اسلامی به ما آموخت که نمیتوان بر اسب شعار سوار شد و وعده و وعیدهای ناشدنی داد و دل خوش کرد به اما و اگرهایی که هیچ وقت عملی نشدند.
حالا زمان پوست انداختن است. برای حفظ ایران فقط یک راه بیشتر وجود ندارد و آن جلب رضایت مردم است برای دسترسی به یک زندگی معقول و به دور از اضطراب و نگرانی.
نخست باید اقتصادمان الگو شود، فرهنگمان نظمپذیر و قانونمند و باورمان در عمل با راستی و درستی به محک درآید و سپس راه را برای دیگران بگشاییم.
در تابستان و زمستان با آلودگی هوا مواجهیم و به جای مبارزه با علت به معلولها توجه داریم. بحرانهای کنونی ریشه در نوع زندگی و رفتار ما دارد و تحولاتی که ماشین ایجاد کرده است.
نباید چشم ما صرفا به سوی دولت مرکزی باشد تا کاری کند. کار باید از خود ما شروع شود. چه در تولید، چه در مصرف و چه در اصلاح رفتارها در تعاملات فردی و اجتماعی رفع کمبود و بحران آب هر چند نیاز به اقدامات تأمینی دارد اما صرفهجوییها میتواند در کاهش مصرفهای بیجا مؤثر باشد. برق و گاز و دیگر وسائل انرژیساز هم به همین منوال. به قول حافظ:
«قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند
بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم»
راستی در خانه و مدرسه و اداره چقدر وقت تلف میکنیم و چه میزان از این اتلافها کمبهرهایم؟
مدیریت بحران یعنی ریشهیابی علت و معلولهای هر آنچه مزاحم تلقی میشوند و ضررزننده. مثلا علت جنگ، فقر، گرسنگی، اعتیاد، طلاق و کاهش موالید یا بالا رفتن نرخ بیکاری در یک بررسی ساده و حساب سرانگشتی به ما میگوید: که همه این عوارض مزاحم و خسارتبار به نوعی درهم تنیده و یا در ارتباط هستند. انقلاب به ما آموخت که میتوان تغییر ایجاد کرد. اما به ما نیاموخت که چگونه چرا که ما در انقلاب به نوعی حل شدیم و از بسیاری هدفهای اولیه دور ماندیم. امروز هر آنچه داریم و به دست آوردهایم حاصل تلاشها، مجاهدتها و ایثارگریهای مردممان بوده که از جان و دل مایه گذاشتهاند و به سادگی آنها را از دست نخواهند داد.
اینک این سئوال مطرح است که چگونه میتوان امیدافزایی کرد و استمرار مجاهدتها را رقم زد. مدیریت بحرانهای فعلی با روشهای امتحان شده گذشته میسر نیست. ما نیاز به تجدیدنظر در روشها و اهدافی داریم که با شرایط روز، آنها را میتوان بازنگری کرد. زیاده زحمت است.
والسلام