سرمقاله 11 شهریور محمد عسلی بیمه تنبیهی یا تکمیلی
بعد از دویدنهای ناتمام و دعای خدا و خلقی احساس تنگی نفس کردم و راهی بیمارستان شدم. بیمارستان که چه عرض کنم، صحرای محشر بود. بیش از دویست نفر مقابل در ورودی روی صندلیهای عاریهای در انتظار نوبت بودند و عدهای هم زیر درختان کنار خیابان درازکش خوابیده یا منتظر بودند تا بیمارشان فاتح از جنگ برگردد و من حیران نادانسته راهی داخل شدم که دست نگهبان روی سینهام قرار گرفت و گفت: کجا؟ گفتم بیمارم. برای ملاقات با دکتر باید بروم داخل. گفت بفرمایید بنشینید این شماره را هم بگیرید هر وقت نوبتتان شد صدایت میزنند.
گفتم تلفنی با دکتر هماهنگ کردهام. گفت کدام دکتر. گفتم فلان. گفت بفرمایید داخل. رفتم با سفارش رئیس که به اصطلاح دوستی قبلی با هم داشتیم و نشست و برخاستهایی چند در سالیان قبل، نسخهای به دستم دادند و گفتند بروید مقابل گیشه 15 و 20 و 21 آنها میگویند چه کار کنید.
صفی بود و من هم در صف ایستادم تا نوبتم شد. کارت ملی خواستند و کارت بانکی. اولی همراهم نبود و دومی بود. مجبور شدم دوباره از بیمارستان خارج شوم بروم سر خیابان 500 متر آن طرفتر از داخل داشبورد اتومبیل کارت ملی را بردارم.
با کارت ملی شادمان و خسته بازگشتم به داخل بیمارستان با همان پرس و سئوالها و اذن دخول و دوباره در صف ایستادم تا نوبتم رسید. خانم کاربر کامپیوتر که حرفش دو تا نمیشود گفت: کارت ملی و کارت بانکی! از سوراخ زیر شیشه به نرمی فرستادم مقابل که باد کولر آن را به زیر صندلی پرتاب کرد و خانم کذایی با روی درهم کشیده خم شد و کارت را برداشت و گفت: بیمه کدام شرکت هستید؟ گفتم خدمات درمانی گفت متأسفانه با بیمه خدمات درمانی قرارداد نداریم. گفتم پس کارت ملی برای چه بود که خواستید؟ گفت: فکر کردم بیمه تأمین اجتماعی هستید. گفتم بهتر نبود اول میپرسیدی تا من کار عبث نکنم و با این حال و وضع به دنبال کارت، راهی خیابان نشوم؟ گفت: آقا بحث نکن. کارت بانکی را بده و خلاص برگه میدهیم که بروی از بیمه تکمیلی بگیری. بالاخره راه چارهای جز این نبود. برای گرفتن نوار قلب، اکو، تست ورزش و نهایتا سیتی آنژیو به همان وضع، آنچه در کارت بانکی بود خارج شد به حساب بیمارستان و برایم چند ورقِ مهر زده و رسید سنجاق شده ماند تا بروم به دنبال بیمه تکمیلی شاید بعد از چند ماهی اگر قبول کنند به حسابم واریز شود!
یک روز با استرس و اضطراب و از پلهها بالا و پائین شدن و از همکف به زیرزمین رفتن سپری شد با همراهی که دلش مانند سیر و سرکه میجوشید که کارم در روزنامه عقب میافتد و نمیدانم چه کنم؟
حالا یکی از رگها شاید هم چند تا در تست ورزش نشان دادند که گرفتگی دارند. هر چند در نوار قلب و اکو چیزی نشان داده نشده بود. الزاما تن به سیتیاسکن دادم و ماجرا ادامه یافت. مادهای تزریق شد که گفتند برای کلیه ضرر دارد باید آب و مایعات زیادی بخورید تا دفع شود. پیش خود گفتم قوزم را برنداشتی قوزی دیگر روی دوشم نگذاری؟ پاسخش خندهای تلخ بود و گذشت.
حالا راهی بیمه تکمیلی شدهام که قبلا چند نسخه را پس زده بودند که چون تاریخ آن گذشته نمیپذیریم و دو نسخه دیگری هم که پذیرفتند گفتند نصفش را میدهیم. گفتم چرا؟ گفتند نمیدانیم به ما این چنین گفتهاند.
با تعجب گفتم این بیمه تکمیلی نیست. بلکه بیمه تنبیهی است. حدود 31 سال در حال کار و سی سال هم در طول بازنشستگی هر ماه بابت بیمه مبالغی پرداخت کردهام که یک صدم آن هم هزینهای روی دست بیمه نگذاشتهام حالا که در این شرایط نسخههایی ارائه میدهم آن هم با اما و اگر و مّن و اذی مواجهم. جوابی جز سکوت نگرفتم و همین که اعتراضی نشنیدم جای شکرش باقی است.
پیشنهاد موجهی دارم برای تغییر نام بیمه تکمیلی به بیمه تنبیهی که اگر پذیرفته شود به صواب نزدیکتر است.
والسلام