چاپ کردن این صفحه

سهم ما از خاک وطن

توسط محمد عسلی/ مدیرمسئول روزنامه عصرمردم 08 بهمن 1399 328 0
سرمقاله محمد عسلی 9 بهمن 1399        سهم ما از خاک وطن

هستي زبان دارد، گوش و چشم دارد، دانش دارد و هوشمند است، حرکت دارد و هدفمند است هستي در هيأت کل هم هوشمند است. مرا، تو را، و تمامي هر آنچه هست را رقم مي زند، حرکت مي دهد، احساس آفرين است. عشق آور است، پرورنده است.
هستي در خاک با هستي در کائنات ارتباط سيستماتيک دارد، هرچند ممکن است ارتباط موضوعي نداشته باشد. در هستي همه چيز در جاي خودش قرار دارد و عدالت ارگانيک برقرار است. عدالت مفهومي قراردادي است که با اراده انسانها معني پيدا مي کند.
خوبي و بدي در دو خط موازي گاه قراردادي است و گاه واکنش فطري دارند.
تمايلات آدمي در کم و کيف به شرايط محيطي، توانايي هاي جسمي و روحي، نوع تربيت و آموزش و محيط جغرافيايي بستگي دارند. ظهور و بروز آنها گذشته از جنبه هاي غريزي اکتسابي اند و به نسبت فهم و دانايي از شرايط تغيير مي کنند.
زمين مي زايد، بزرگ مي کند، تعليم مي دهد، رشد مي دهد، بيمار مي کند، مي کشد، دفن مي کند و دوباره مي روياند. اين خاصيت زمين است.
زميني که به آب، خاک، باد و آتش پيوند خورده است و فرقي نمي کند در قطب باشي و يا در خط استوا، زمين، زمين است. اين ما هستيم که خود را با شرايط آن عادت مي دهيم. کسي که بيشتر مي داند، بيشتر مي خواهد و بهتر. سهم همه انسانها در روي زمين نخست نفس کشيدن است و سپس خوردن و آشاميدن و خواب و لذت بردن در به کارگيري غريزه، روح ناآرام گمشده خود را در وراي زمين جستجو مي کند و چشم به آسمان دارد هرچند از زمين کنده نمي شود چه در حيات و چه در ممات.
ما را سرزميني است، قطعه اي از زمين با مساحتي محدود که هرچند نام و نشان و سابقه اي جدا از ديگر قطعات براي آن رقم زده ايم، اما مرزهاي آبي و خاکي آن به ديگر کشورها اتصال دارد. ما و همه انسانها مي توانيم و مي توانند در هر نقطه اي از زمين نفس بکشيم. غذا بخوريم، دسترسي به آب داشته باشيم، فکر کنيم و به کاري دل مشغول شويم. اما يک دل بستگي به زادگاه داريم که در شناسنامه ما ثبت شده است.
روحي برآمده از نقطه اي که تمايل دارد از پس هر سفر و گشت و گذار دور و نزديک به نقطه آغازين تولد بازگردد.
اين جان شيفته متمايل به زادگاه در تمامي انسانها و هم موجودات زنده ديگر کم و بيش از پس ميليونها سال حيات در روي زمين تغيير نکرده و امروز هم عليرغم تحولات و تغييرات زيست محيطي و صنعتي که رفت و آمدهاي بين کشورها را آسان نموده و زمان در کف سرعت کوتاه شده است، هنوز نام و نشان وطن و زادگاه در روح و روان و شناسنامه و هويت انسانها ثبت و ضبط است و سهم هر ملتي از زادگاه علاوه بر وجوه اشتراک نيازهاي حياتي بستگي به ميزان تلاش، پيشرفت هاي علمي و صنعتي، آداب و فرهنگ، سنت ها و باورهاي ديني و مذهبي و... دارد.
از پس توجه به اين مقدمه پاسخ يک سئوال را به قضاوت مي نشينيم.
سهم ما از خاک وطن چقدر است؟
اين خاکي که قابليت ها و ذخائر بسياري را در دل خود پرورانده و بارها مورد هجوم و غارت و چپاول بيگانگان بوده تا چه ميزان مورد استفاده معقول ما قرار گرفته است؟ نياکان ما نسبت به نياکان ديگر کشورهاي دور و نزديک تا چه ميزان توانسته اند در حفظ و نگهداري ذخائر اين خاک ما کوشا باشند و جانفشاني کنند؟
امروز با گذشت هزاران سال چه دستاوردهاي قابل تأملي از خاک وطن داريم؟ آيا صرف حفظ آب و خاک وطن از دستبرد مهاجمان و بيگانگان کافي است تا از خود رفع مسئوليت کرده باشيم و به ايراني بودن خود افتخار کنيم؟
در طول تاريخ ما چه تفاوت ها و امتيازاتي را در زادگاه خود با ديگر کشورها داشته و داريم؟
و اما بعد؛
در دوره پادشاهي ناصرالدين قاجار طي قراردادي، باستان شناسان فرانسوي براي کشف آثار باستاني در شوش و تخت جمشيد مشغول به کار شدند و اشياء قديمي و ذيقيمتي را به يغما بردند نتيجه آنکه سهم ما از ذخائر باستاني در دوره هاي مختلف پادشاهان قاجار از خاک وطن ناچيز بوده و ما نتوانسته ايم و يا ندانسته ايم اين اشياء قيمتي را در موزه هايمان حفظ کنيم.
در مورد نفت و گاز و معادن ديگر هم تا مدتها دستمان از درآمدهاي کلان آنها کوتاه بوده است. سهم ما از خاک وطن درخصوص استفاده معقول از جنگل ها، آبها و هوا هم به خوبي رعايت نشده. بسياي از جنگل ها از ميان رفته اند، بسياري از آبها به هرز رفته و يا استفاده معقولي از آنها نشده، آلودگي هوا در اثر آلاينده هاي صنعتي سهم شهرنشينان ما را از تنفس هواي سالم کاهش داده و بيماري هاي تنفسي را افزايش داده است. صدور مواد اوليه معادن به خارج از کشور توسط افراد سودجو و ذي نفوذ خود قصه دردناکي دارد که ورود به آن از حوصله خوانندگان خارج است.
جنگ، مهاجرت، فقر، اعتياد، طلاق، بيکاري، چالش هاي شغلي، تضادهاي رفتاري، تحريم هاي مستمر و طولاني مدت، بيماري هاي مسري و سخت درمان در طول تاريخ و امروز بيشتر سهم ما را از استفاده بهينه از خاک وطن کاهش داده و به درد چه کنم گرفتار کرده است.
ما عشق به زندگي را در خانه ها زنداني کرده ايم و از نعمت حضور در طبيعت خاک وطن محروم مانده ايم. ما محيط زيست خودمان را به ضايعات و پس مانده هاي صنعتي و خدماتي آلوده کرده ايم و چهره زيباي طبيعت جنگل ها و کوهستانها را زشت و پلشت کرده ايم.
سهم ما از خاک وطن فرسايش خاک، آلودگي هوا و هرز روي هاي فاضلاب هاست ما بايد در زندگي خود تجديدنظر کنيم و شور و احساس جواني را به پاي زياده خواهي هاي عمرفرسا و تن آزار صرف نکنيم.
اگر سهم ما از زيبائي هاي وطن، دستاوردهاي علمي و پژوهشي، فروش ذخائر معدني و دستاوردهاي فني و صنعتي و کشاورزي مي بايد تأمين کننده امنيت، نيازهاي حياتي، رشد بهينه فرزندان و آموزش پرورش برتر باشد.
ما بايد در مسابقات جهاني آينده ملتي باشيم که بهترين دستاوردهاي تعليم و تربيت را داشته باشيم.
آيا از اين خودفراموشي ها، سياست زدگي ها، شعارهاي دروغين و گنده گويي هاي نابجا خود را خلاص مي کنيم و به عاقبت مي انديشيم؟
سهم ما از خاک وطن بهتر است فهم دارايي هايمان باشد. داشته هاي فرهنگي فراموش شده ميراث هاي کهن فرهنگي، باورهايي که ضمانت اجرايي آنها در قلبمان است و باروري وجدان هايي که در انتظار بيداري در حصار پيرايه هاي نچسب گرفتارند.
سهم ما از خاک وطن خداباوري و راستي و درستي انسان هاي شريفي است که پرورانديم و به فراموشي برديم. آيا بيدار مي شويم؟

شماره روزنامه:7118
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
آخرین ویرایش در چهارشنبه, 08 بهمن 1399

موارد مرتبط