خواستن و خواسته شدن از درون آدمی جوشش دارد. بزرگ و کوچک، زن و مرد و پیر و جوان هم نمی شناسد. همه آدم ها خواسته هایی دارند و تلاش می کنند دیگران خواسته های آنان را فهم کنند و به آنها پاسخ مثبت دهند. وقتی پاسخی مثبت نمی شنوند و یا نمی بینند آنها را در حافظه و روان خود به انبار ذخیره ها می فرستند اما فراموششان نمی کنند بلکه در مواقعی همانند آتش زیر خاکستر شعله هایی سرکش می شوند که آدم را مسلوب الاراده می کنند و آنجاست که جرم و جنایت رخ می نماید و یا به حسرتی پایان-ناپذیر تبدیل می شود. رقابت های ناشی از حسادت گاه نتیجه بخش می شوند و گاه بی نتیجه هستند و باری ندارند. کینه ها و عقده های درونی از رقابت هایی پدید می آیند که ماحصل آنها خواسته ای را پاسخ نیست که بماند دردی دیگر و نارضایتی های دیگر را موجب می شود که بازتابی بیرونی دارد.
جنگ ناشی از کینه ها و عقده هایی است که دلائلی وسیع تر از خواسته های فردی دارد هرچند ممکن است یک نفر عامل یا مسبب آن باشد.
مثلا جنگ جهانی اول با کشته شدن ولیعهد اتریش شروع شد اما زمینه های اختلافات چند کشوری در اروپا به آن دامن زد.
غایرخان فرماندار اترار با کشتن بازرگانان مغولی زمینه حمله چنگیزخان را به ایران فراهم کرد و اخیرا حمله فلسطینیان به اسرائیل که طوفان الاقصی نامیده شد بهانه ای را به دست دولت اسرائیل به نخست وزیری نتانیاهو داد که با تمام امکانات نظامی انتقام چندین ساله را وحشیانه و بی فوت وقت از فلسطینیان بگیرند و آمریکا که پیوسته حامی آنها بوده را برای حمایت های سیاسی و نظامی ترغیب نمایند و نتیجه آن شهادت بیش از 30 هزار زن و کودک و مردم مظلوم و مدافع فلسطین باشد و تخریب شهر و کاشانه های آنان و هر آنچه نام هستی را بر آن می توان گذاشت.
بی شک کینه و عقده های انباشته شده دو طرف نسبت به یکدیگر به دلیل آنکه یکی متجاوز بوده و در مقابل او ملتی مورد ظلم و ستم واقع شده و سرزمین مادری خود را از دست داده در وضعیتی نابرابر با یکدیگر در حال جنگ و ستیزند و این جنگ تا زمانی که متجاوز در سرزمین فلسطین خیمه زده است پایانی ندارد و هرچند صلحی برقرار شود و طرح دو کشوری در همسایگی هم عملی گردد، کینه ها و عقده های پدرکشته ها را پایانی نیست.
به قول فردوسی پاک نهاد:
«پدر کشتی و تخم کین کاشتی
پدر کشته را کی بود آشتی...»
وقتی اسکندر مقدونی شرایط را مساعد دید راهی ایران شد و کینه خود پیرامون باجگیری شاه ایران از پدرش فیلیپ را با آتش زدن کاخ بزرگ و با عظمت تخت جمشید را فرو نشاند هرچند با اصرار زنی بود که روی اسکندر نفوذ عاشقانه داشت.
سراسر تاریخ بشر از آدم تا خاتم، همه گویای جنگ های خونینی است که ریشه و آتش زیر خاکستر آن کینه، حسادت و حس انتقامجویی است.
صدام حسین بعثی رئیس جمهور اسبق عراق که زمانی معاون حسن البکر بود کینه ناکامی عراق در اختلافات مرزی با ایران که منجر به قرارداد الجزایر شد را در دل داشت تا آنکه در شرایطی نابرابر به تصور آنکه ارتش ایران از هم پاشیده و فرصت خوبی برای ورود به ایران است به خاک ما حمله ور شد و سبب جنگی فرسایشی که 8 سال طول کشید گردید و خسارت های مالی و جانی بسیاری را برای دو کشور سبب شد هرچند علی الظاهر آن جنگ برنده ای نداشت و در واقع برنده آن کشورهایی بودند که انبارهای اسلحه خود را خالی کردند و ترکش های آن را بر سر و صورت مردم بی گناه دو کشور فرو ریختند.
نتیجه بحث آنکه جنگ حتی اگر منجر به پیروزی شود منافعی برای کشور پیروز نخواهد داشت زیرا خسارت های جبران ناپذیر جانی و مالی و آثار روانی آن در طول سالیان هم قابل جبران نیست.
متأسفانه امروز کینه ها، حسادت ها و زیاده خواهی های کشورهای امپریالیستی پایانی ندارد و به هر میزان بیش و بیشتر شود، خطرات و فجایع آنها برای انسان و انسانیت و ملت های مظلوم بیش و بیشتر خواهد بود و آوارگی و فقر و بیکاری بیشتری را در پی خواهد داشت و تمدن و اخلاق و آزادی و استقلال را زیر سایه شوم خود خواهد برد.
سیاست ها و دانش و تکنولوژی می باید بیشتر در خدمت رفاه و ایجاد تمدنی باشد که در کاهش عقده های ناشی از سرکوب شدن خواسته های ملی مؤثر و بازدارنده جنگ باشد.
اگر این چنین شود می توان گفت که: ملت ها روی خوشبختی را خواهند دید هرچند طراز اقتصادی آنها با هم برابری نداشته باشد. زیرا خوشبختی در بیشتر داشتن و تحقق همه خواسته ها نخواهد بود. رقابت های غیر بخردانه و تحریک احساسات ملتی برای تحقق آرمان های سرکوب شده حسرتی است که پایانی ندارد و فرقی نمی کند در دولت آمریکا شکل بگیرد یا افغانستان و روسیه.
والسلام