چاپ کردن این صفحه

قرار و مدار بز چروني

توسط اسماعیل عسلی/ مدیرمسئول روزنامه عصرمردم 16 فروردين 1400 829 0
یادداشت طنز سردبیر اسماعیل عسلی 17 فروردین 1400                قرار و مدار بز چروني

ننه ي سلندر مونده بود که چيکار بکنه ، از يک طرف خرج وباسير شوهرش کمرشکن شده بود و از اون طرف هم براي عروس کردن دخترش تو بکش بکش کرونا دنبال پول قلنبه بود تا جهيزيه بخره . نمي دونست چه خاکي به سرش بريزه ، سر در گريبون ، زانوي غم بغل گرفته بود که يهو پري خانم همسايه ي ديوار به ديوار کله ي پتي سرزده هل خورد تو حياط خونه و گفت : ننه ي سلندر سلام ، ميگم والله ، آقو منوچهر بز خريده که پيش پاي منيژه و بچه هاش که براي گشت و گذار نوروزي رفتن ترکيه قربوني کنه ، ديروز خبر آوردن که موج چهارم کرونا راه افتاده و از زمين و هوا راه بند اومده و معلوم نيست کي برميگردن !
ننه ي سلندر گفت : حالو ميگي من چيکار کنم ؟ پري خانم اين پا و اون پا مي کرد و حرفش تو گلوش گير کرده بود و نمي دونست چيطوري به زبون بياره ولي به هر بدبختي بود دو تا نفس عميق کشيد و گفت: هر جوري که حساب مي کنم مي بينم تو اين وضع گروني نميتونم براي اين زبون بسته علف و گندم و جو بخرم ، بز بيچاره از گشنگي لته کهنه به دندون مي کشه ، مي خواستم ببينم ميشه ما با شما قول و قرار بز چروني بگذاريم ، البته من هم سرم تو حسابه و يه جوري جبران مي کنم !
ننه ي سلندرزل زد تو چيشاي پري خانم و گفت : من نمي دونم چرا هر چي سنگ پيدا مي کنين به پاي لنگ من حواله ميدين ! حالو من علف از کجا بيارم ؟
پري خانم گفت : آقا منوچهر ديروز رفته بود رو پشت بون براي سرويس کولر ، چشمش خورده بود به پشت بون کاه گلي شما که ماشالله هزار ماشالله پر از علف و خار خيسکه ، اگه شما صلاح بدوني پسر کوچيکم روزي نيم ساعت بياد رو پشت بون شما بز بچرونه تا چند روز ديگه که منيژه خانم از ترکيه برگشت رفع زحمت
مي کنيم ! من به آقا منوچهر گفتم بي حرف پيش کله پاچه ي اين بز هم سهم ننه ي سلندره !
ننه ي سلندر تازه فهميد که کي به کيه ، پيش خودش گفت با اين حال و روز واويلايي که ما داريم به گمونم همچي بد هم نيس ، بعد رو کرد به پري خانم و گفت : به شرطي که وقتي بزچروني تموم شد شوهرت با غلطک پشت بون صاف و صوف بکنه که من حوصله ي کاسه و کوزه گذاشتن زير چک چک سقف خونه رو ندارم ! پري خانم هم گفت به روي چشم و با همين نام و نشون حرف و حديث قول و قرار بزچروني پسر پري خانم روي پشت بون خونه ي ننه ي سلندر رفت تو فضاي مجازي و زبون به زبون چرخيد تا رسيد به گوش مش کرامت بقال .
فرداي اون روز چشم مش کرامت بقال افتاد به قد و بالاي چپ و چوله ي ننه ي سلندر که کاسه به دست به طرف دکون آشي بازارچه ي محل راه گز مي کرد ، مش کرامت به ننه ي سلندر گفت : شنيدم با پري خانم قول و قرار بز چروني گذوشتي ، چشمم روشن ، کي باشه تو تالار بورس اوراق بهادار ببينمتون ، چرا با ما فقير بيچاره ها قول و قرار نميگذاري ؟
ننه ي سلندر گفت : کدوم قول و قرار مش کرامت ؟ من فقط گفتم پسر کوچيک پري خانم روزي نيم ساعت بزغاله ي نذري رو تا وقتي منيژه خانم از ترکيه برمي گرده بياره رو پشت بون بچرونه که هم علف پشت بون ريشه کن بشه و هم حيوون بيچاره از گشنگي نميره !
مش کرامت گفت : اگه ميشه زبون خير بگذار تا من هم به نون و نوايي برسم ! حتما خبر داري که زن من بارداره و ويارش هم عطر گل نسترنه ، من هم براش تو باغچه نهال نسترن کاشتم ، خدا خيرت بده سفارش کن بچه ي پري خانم پشکل اين بزغاله رو جمع کنه بياره براي من تا بريزم پاي نهال نسترن ، اگه رو پشت بون خونتون پشکل بريزه پشه جمع ميشه و روزگارتون گل سنبليه ! ايشالله همين که گلش دهن باز کرد پيشکش مي کنم خدمتتون !
ننه ي سلندر با تعجب گفت باشه بهش مي گم و رفت تو صف آشي وايساد . دو نفر مونده بود که نوبتش بشه مامان مژده دست زد رو شونه ي ننه ي سلندر و گفت : ميگم والله من فردا و پس فردا خونه نيستم اگه زحمتي نيست به پسر پري خانم که رو پشت بون خونتون بز مي چرونه سفارش کن از اون بالو حواسش به خونه ي ما هم باشه که در و پيکر درستي نداره ، وقتي برگشتم برات سوغاتي ميارم !
ننه ي سلندر با خوشحالي قبول کرد ولي حسابي گيج شده بود و باورش نمي شد که پشت بون کاه گلي خونه ي آباء و اجدادي که چندين و چند سال بي حساب و کتاب به حال خودش رها شده بود اين همه مشتري و درآمد داشته باشه و از ته دل خدا خدا مي کرد که کرونا هاتون هاتون دست از سر ترکيه برنداره تا مراسم بزچروني حالا حالا برقرار باشه! توي همين فکر و خيالا بود که رسيد سر کوچه ي خونه شون و چشمتون روز بد نبينه ، ديد از شلوغي سوزن انداز نيست و مردم مثل مور و ملخ دور رفتگر محل جمع شدن ، گويا بچه ي پري خانم گذاشته بود دنبال بزغاله ي بيچاره ، بزغاله هم از پشت بون افتاده بود روي سر رفتگر محل و مامور کلانتري هم دنبال صاحب بز مي گشت  . قصاب محل کارد گذاشته بود زير گلوي بزغاله نيمه جون ، پسر پري خانم هم با رنگ و روي پريده و شلوار خيس ضجه ميزد ، رفتگر محل از هوش رفته بود و ننه ي سلندر هم ديگه نه به کله پاچه بزغاله فکر مي کرد نه به عطر گل نسترن و نه به سوغاتي مامان مژده اميد بسته بود و اين وسط خدارو شکر مي کرد که پري خانم دست خطي از قرار و مدار بزچروني نداره و همه چي در حد گفت و شنيد بوده ، دو روز بعد گوشت و پوست و کله پاچه بزغاله ي مرحوم هم سهم رفتگر محل شد که رضايت بده و دنبال اين ماجرا رو نگيره ، ننه ي سلندر موند و خرج وباسير شوهرش و هزينه ي خريد جهيزيه دخترش و صاف کردن پشت بون که مثل جيگر زليخا ريش ريش شده بود و چين وچروکي که دوباره روي صورتش جا خوش کرده بود و تازه به اينجا رسيده بود که با فس فس کردن آب گرم نميشه و بي مايه فطيره .

شماره روزنامه:7161
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
آخرین ویرایش در دوشنبه, 16 فروردين 1400

موارد مرتبط