چاپ کردن این صفحه

داستان ارزش اضافي  

توسط اسماعیل عسلی/ سردبیر روزنامه عصرمردم 04 بهمن 1400 241 0
سرمقاله "اسماعیل عسلی" 5 بهمن 1400         داستان ارزش اضافي

ما در اقتصاد مقوله اي داريم تحت عنوان ارزش اضافي به اين معنا که وقتي يک کارگر يا صنعتگر با کار روي ماده خام و اوليه کالايي توليد مي کند که به قيمت و بهاي آن مي افزايد در واقع ارزش اضافي ايجاد کرده و پرداخت مزد و تعلق سود به او نيز نتيجه ايجاد ارزش اضافي است .براي نمونه يک هنرمند نقاش با خريد بوم و رنگ و قلم مو با قيمتي مشخص و به کارگيري ذوق و هنرش اثري را مي آفريند که چندين هزار برابر قيمت رنگ و بوم و قلم مو ارزش دارد . به همين ترتيب يک معلم کودک بيسوادي را تحويل مي گيرد و ارزش دانايي او را ظرف يکسال بالا مي برد . در واقع حقوق معلم پاداش تلاش هاي او براي ارزش اضافي ايجاد شده است. چنين قاعده اي در مورد کشاورز و نانوا و ساير مشاغل ارزشمند نيز صدق مي کند . کساني که خدمات ارائه مي دهند هم به دليل اين که به مردم کمک مي کنند تا هزينه ي کمتري براي دسترسي به يک جنس صرف کنند مزد خدمت خود را مي گيرند . فرضا اگر ما بخواهيم ميوه و سبزي مورد نياز خود را مستقيما از کشاورز بخريم ناگزيريم خود را از شهر به روستا برسانيم و کرايه بدهيم و وقت بگذاريم اما سبزي فروش با خريد عمده از کشاورز و تحويل ميوه و تره بار در نزديکي محل زندگي ، چنين باري را از روي دوش ما برمي دارد . يک مخترع نيز با ايده اي راهگشا هزينه توليد يک کالا را کاهش مي دهد و کاري مي کند که ما پول کمتري براي براي خريد آن بپردازيم . بر اين اساس هيچ کس نبايد مزدي بگيرد و پاداشي دريافت کند مگر اين که با ايجاد ارزش اضافي براي خود حق ايجاد کند . به همين دليل است که قرآن مي فرمايد " ليس للانسان الا ماسعي " چيزي به هيچ انساني تعلق نمي گيرد مگر اين که براي آن تلاش کرده باشد . که در اينجا غرض از سعي و تلاش ، کار مفيد و ايجاد ارزش اضافي است .
از اين مقدمه مي توان نتيجه گرفت که وقتي يک نماينده مجلس با کسب راي از حوزه ي انتخابيه خود به مجلس مشورتي راه مي يابد ، ارزشمندي کار او زماني مشخص مي شود که ظرف مدت 4 سال توانسته باشد تغييراتي در راستاي منافع ساکنان حوزه ي انتخابيه اش ايجاد کرده باشد و به ارزش و اعتبار حوزه ي انتخابيه اش بيفزايد . يک سخنور وقتي پشت تريبون مي رود يا بالاي منبر قرار مي گيرد بايد بتواند به دانش و آگاهي و معرفت مخاطبان خود بيفزايد زيرا او به خاطر اين کار هم براي خود وجهه و نفوذ اجتماعي فراهم مي کند و هم پول مي گيرد . اداره کنندگان کشور نيز از اين قاعده مستثني نيستند زيرا در يک مقطع زماني کشوري را با شاخص هايي معين تحويل مي گيرند و زماني که اداره ي امور را به منصوبين و يا منتخبين بعدي مي سپارند قاعدتا بايد ارزش اضافي ايجاد کرده باشند .
تعيين ارزش ايجاد شده توسط مسئولين در رده هاي گوناگون بر مبناي ادعاي خودشان صورت نمي گيرد و ساز و کاري پيچيده دارد . همانگونه که مي توان با مقايسه عملکرد يک فرماندار با فرمانداري ديگر به ارزش خدمات او پي برد همين مقايسه را مي توان بين اداره کنندگان کشورهاي گوناگون انجام داد .
ما براي تعيين ارزش کار يک زوج در خانواده به شغل و امکانات و هوش و توانايي و سواد آنها توجه مي کنيم و مي گوييم فلاني با وجود اين که درآمد چنداني نداشته موفق شده فرزنداني باسواد و موفق و متعهد تربيت کند . تعيين ارزش کار اداره کنندگان کشور نيز با توجه به ثروت ملي و نيروهاي انساني در اختيار ، موقعيت ژئوپوليتيک ، جاذبه هاي گردشگري و داشته هاي ديگر مشخص مي شود .
در عرف اقتصادي ما به برخي از شغل ها ، شغل کاذب مي گوييم . در شغل کاذب ايجاد ارزش اضافي در پايين ترين سطح قرار دارد . فردي که با واسطه گري موجب افزايش نرخ مسکن مي شود و شخصي که با سفته بازي به قيمت ايجاد گراني در بازار روزانه ميليون ها تومان درآمد دارد ، شغلي کاذب دارد . دراين ميان کساني نيز هستند که کار آنها نه ايجاد ارزش اضافي بلکه تحميل هزينه هاي اضافي است . يک قاچاقچي مواد مخدر جواني آراسته و تنومند که ميليون ها تومان خرج او شده تا به مرتبه ي قبول مسئوليت و توانايي انجام کار رسيده را به موجودي انگل و بي مصرف و بزه کار تبديل مي کند . يک سخنران هم مي تواند چنين نقشي ايفا کند يعني ايمان را به شک مبدل سازد و حرف هاي نامعقول و غير قابل باور بزند و با رواج خرافات مسير تعقل و انديشه را براي فهم رويدادها مسدود نموده و با آتش توهم ريشه خردورزي را بسوزاند . يک پزشک بيماري را تحويل مي گيرد و با معاينه دقيق و تشخيص حاذقانه و تجويز داروي مناسب و نهايتا درمان بيمار ارزش و کارايي بدن و روحيه او را بالا مي برد.
حالا مي رسيم به اين نکته و آن اين که اگر سود ناخالص ملي ما پايين است دليل آن را بايد در پايين بودن ارزش اضافي ايجاد شده توسط عوامل و بخش هاي مختلف اقتصادي کشور جستجو کرد .
اگر هزينه اداره دو کشور در يک سطح باشد اما سود ناخالص ملي يکي بيشتر از ديگري باشد معنايش اين است که يک کشور خوب اداره شده و کشور ديگر نتوانسته بين هزينه و درآمد رابطه اي منطقي و قابل توجيه برقرار کند  .
اگر بخواهيم بفهميم توانايي يک ملت و کشور براي ايجاد ارزش اضافي و بالا بردن سود ناخالص ملي چقدر است بايد به آمار شغل هاي منفي و دردسر ساز مانند قاچاق ودزدي و همچنين شغل هاي کاذب مانند واسطه گري توجه کنيم . بالا بودن چنين آماري بيانگر بيمار بودن جامعه است . به زبان ساده تر مي توان گفت کساني که با حذف آنها از گردونه کار و فعاليت هيچ آسيبي به توليد ناخالص ملي وارد نمي شود و يا به سود جامعه هست که فعاليتي نداشته باشند ، انگل جامعه هستند . در اين مورد ديگر نبايد به شغل و موقعيت و لباس و تيپ و درآمد و حتي کارآفريني توجه کرد زيرا يک قاچاقچي هم با جمع کردن هزاران ساقي و توزيع کننده مواد مخدر مي تواند مدعي کارآفريني باشد . درگيري 13 درصدي جمعيت ايران با مواد مخدر به تنهايي گوياي دليل پايين بود توليد ناخالص داخلي است . شما مي توانيد تمامي کساني که شغل و فعاليت شان ارزش اقتصادي ندارد را نيز به اين آمار اضافه کنيد تا بدانيد در کشور چه مي گذرد! اين تنها مشتي از خروار است . نحوه مصرف آب در کشاورزي ، سوء مصرف حامل هاي انرژي ، اتلاف وقت مردم با سخنراني هايي که گاه خود سخنران هم نمي داند چه مي گويد ، خالي بودن ميليون ها خانه احداث شده ، بالا بودن سود بانکي ، حجم بالاي پرونده ها در محاکم قضايي و ... همه و همه به نحوي با پايين بودن توليد ناخالص ملي ارتباط دارند . فهم اين رابطه مي تواند راهنماي خوبي براي اداره کنندگان کشور باشد تا با تجديد نظر در راهبردها وضعيت کشور را بهبود ببخشند !

شماره روزنامه:7400
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
آخرین ویرایش در دوشنبه, 04 بهمن 1400

موارد مرتبط