روزنامه عصر مردم در سراسر جهان یک پورتال خبری آنلاین آنلاین و منبع برای محتوای فنی و دیجیتال برای مخاطبان با نفوذ خود در سراسر جهان است. شما می توانید از طریق ایمیل یا تلفن به ما بپیوندید.
+(98) 713-234 8010-13
صاحب اين قلم با شانزده روز کهتري از او، نامبرده را يکي از چهره هاي شاخص در غزلسرايي مي داند که بخشي از سروده هايش از سخته ترين و دلپذيرترين غزل هايي است که در اين قالب شکل گرفته. توجه بيشتر اين خرد به تغزل هاي آبدار آن زنده ياد دليل بر آن نيست که گونه هاي ديگر سروده هاي او را کمتر از غزل هايش بدانم، اما نام آن روانشاد بي هيچ تعارفي با غزل سنتي ايران گره خورده است. خودش در نامه اي که به شاگردش «صدرا» نوشته در يک اعتراف صادقانه مرقوم فرموده بود که: «صدرا من مي خواهم ديگر گِرد غزل نگردم، اما اين غزل است که دست از سرم برنمي دارد.» انصاف هم همين است. بي غزل او، کمبود محسوسي در اين روزگار و اين قالب
به چشم مي خورد. هم همان قالب هاي باستاني هم قصيده ها، مثنوي ها و چهارتايي هاي پيوسته ي استوار و حتي چهار لختي هاي خيامي خون دار از آن روان شاد ديده ام.
نيمايي سروده هاي او که نيز نتوانسته شانه از زير بار غزل هاي ناب او خالي کند. هر چند هنوز در حال و هواي شروع و بدايت اين بدعت است دل خواننده را مي لرزاند و خار خار مي کند. هر کس با شعر سنتي خائفي آشناست، بدون نام او و همراه شعرش به سهولت متوجه مي شود که سروده، سروده ي خائفي شيرازي است. اين گونه شعر نيز همسو با کهن سروده هاي او خاصه غزل کشش دلپذيري دارد. اما انصاف اين است که برخي از غزل ها با بهترين غزل هاي شعر فارسي همسنگي مي کند.
خائفي اگر در روزگاري در ميان اقمار بي شمار زنده ياد توللي شاخص بود، خيلي زود شانه از زير هجمه ي اجتناب ناپذير او خالي کرد و به نظر نه چندان صائب اين قلم تعدادي از غزل هايش از غزل هاي «فريدون» پيشي گرفته.
خائفي پيشينه اي چون ميرزا اسماعيل خائف (پدر بزرگ) و موهبت ا... خائفي (پدر) را در کارنامه ي هنري خود دارد که هر دو در جاي خود چهره هايي قابل احتسابند که به جز او خسرو و بهرام موسيقيدان و نقاش جهاني معاصر را در زاد و رود خود دارند. طرح جلد نخستين دفتر شعرم (34 و 35) کار خسرو خائفي است که آرشه اي استوار و خوش نوا هم داشت. کردگار آنان را بيامرزاد.
چهره هاي برجسته اي مانند: فريدون مشيري، استاد علي نقي وزيري، موسيقيدان برجسته ي معاصر، عبدالعلي دست غيب، محمد حقوقي، پيرامون استاد زنده ياد ما مطلب نوشته اند.
خواب تاخت
ويرانه ام
بنيان بر آب نهادم
و در دريچه ي توفان چراغ عمر
و بذر پاک رويش فردا
در خاکسار خسّت تفتيده شوره زار
دردا، دردا!
دوستي را
تشريف آدمي بر فطرت اصالت گرگان پوشاندم اينگونه؟!
اشتياق کدامين سُتواري را بر آب
و روشناي کدامين چراغ را در باد
و خيزِ زرد طلايه ي گندم را در شورزار همراه،
با هول خيل گرگان وحشي باران ديده
بايد به انتظار نشينم؟
ويرانه ام!
بازنده اي که باز، باز
پذيرفت باخت را
اينک که سُم به زمين مي زند سمند
او، در حلقه ي رکاب مي نگرد خواب تاخت را!
ويرانه ام،
يله ام در مرگ
ديگر مگو، که باز، خشتي بر خشتي
سنگي بر سنگي...
با ارمغان شصت سالگي ام،
در صبح بي دروغ آينه مي بينم
زرينه گيسوان طلوعي ديگر.
دردا، دردا!
لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت، «عصر مردم» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.