روزنامه عصر مردم در سراسر جهان یک پورتال خبری آنلاین آنلاین و منبع برای محتوای فنی و دیجیتال برای مخاطبان با نفوذ خود در سراسر جهان است. شما می توانید از طریق ایمیل یا تلفن به ما بپیوندید.
+(98) 713-234 8010-13
با روزنامه (عصر) و سرانجام عصر مردم در اکثر آبادی های این ایالت پهناور و عزیز به بهانه بزرگداشت، آمد و شد داشته ام.
بخش از افاضات استادم محمد عسلی را که در آباده و سینمای این شهر فرهنگی و هنری و در کنگره ای که پیرامون این ناچیز شکل گرفته بود و در خدمت بزرگانی از شیراز در حد ظرفیت یک اتوبوس بودم می نویسم:
محمد عسلی شاعر، نویسنده، مدیر روزنامه، در مراسم (چکاد بلند) بزرگداشت شاعر در آباده.
(صدرا ذوالریاستین، علاوه بر شاعری و نویسندگی، یک مطبوعاتی دلسوز است. وی از نخستین روزی که به مجموعه عصر وارد شد با حالت ها و دلسوزی ها و عشق خویش علاوه بر دروازه های روزنامه، دروازه دل اعضا را نیز به روی خود گشود.
عسلی گفت: هر روز مردم فارس و بخشی از دیگر استان ها شاهد مطالب خوب اجتماعی و سیاسی ایشان هستند و در پشت این خورشید تابان مسأله شعر و شاعری وی در روزنامه کمتر جلوه کرده است. عسلی صدرا را یک عاشق خواند و گفت: وی بی هیچ چشمداشتی، تلاش می کند و برای جوانان ما استفاده از تجربه ایشان می تواند بسیار مفید باشد...) روزنامه عصر 25 آذر 1380
با این همه بزرگواری و مهربانی، در حال حاضر کتاب چهارصد صفحه ای (تاریخ شفاهی مطبوعات فارس) را که لطف و شاگردنوازی این بزرگوار را در دروازه این انصافاً: (تاریخ) دارد پیش رو دارم و چند بار خوانده ام، کتابی که نمایه های آن دوازده صفحه و هر صفحه آن دو ستون دارد که دلیل بر کرامت و حق شناسی این پیرو دیر مطبوعات است که لبریز است ار صدها نام که برخی از سرشناسان و بزرگان نوشتار را با خود دارد.
خوشبختانه میاندار و پرسش مطرح کن آن نیز از چهره های سرشناس و قابل احتساب این چند دهه شیراز و در مجموع معاصر است که این خُ رد با ایشان هم در چند نامه ی شیراز همکاری نزدیک داشته ام و افاضات این بزرگوار را از نگاه خوانندگان به ویژه اهل درک گذرانده ام:
(عبدالرحمن مجاهد نقی)
عبدالرحمن مجاهدنقی علاوه بر پرباری برآمده از تورق و کتاب خواندن و مطالعه، خامه ی نوشتاری روان و بی گره ای دارد که خواننده را نه تنها دلسرد که دلگرم به تداوم خواندن می کند. بماند و به پایاد.
لازم می دانم در اینجا از چهره ای سرشناس و نامی فراگیر نام ببرم که در کنار شاعری و نویسندگی، تدریس در مراکز دانشگاهی و علمی را نیز از دست فرو نهشته است:
(دکتر سید محمدرضا خالصی):
با خالصی علاوه بر دوستی و شاگردی او، در چندین روزنامه نیز (وردست) بوده ام. روزنامه های عصر مردم، نیم نگاه و صحبت نو. کردگار تو اما سایه این جوان گام به میانسالی گذاشته را از سر این پیر دانش آموز کم نکند و نیز یادی بکنم از سیروس رومی عزیز که حقش بر روزنامه نگاری فارس و ایران نقطقه قوتی است که نباید چاوشی خوانی او را در تأسیس و اداره بخش های فرهنگی جراید فراموش کرد.
یادی هم کرده باشم از دیگر دوست، حضرت حمدالله آصفی که او نیز آدمی است آراسته با قلمی پرباز.
با کتاب خواندنی و ماندگار تاریخ شفاهی مطبوعات فارس می توان جدا از نکات آموزنده آن از جهات گوناگون به دانستنی هایی در راستای مسایل سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و صد البته کیشی و ... هم رسید.
هر دو نفر پاسخگو و پرسشگر، هوشمندانی در حقیقت امر حرفه ای باهوش و با پوزش زیر که از آغاز تا نهایت، کلاس درسی را پیش روی خواننده می گشایند که بی مداهنده آموزنده است و می تواند سرمشق و روبه روی برای خط مشی و فراگیری به ویژه برنایان باشد، صد البته خودم نیز در چند سالی مانده به نود سالگی از این سؤال و جواب ها بهره گرفته ام و بیشتر آنها در خاطرم ثبت و حک شده است.
ممکن که پرسش شونده انسانی باشد که در جمیع جهات دانادل و پردان باشد، اما این پرسشگر است که باید با تبحر او را در جواب گویی وادارد. این هر دو مورد در این کتاب ملموس است.
پاسخگو در این کتاب گاهی در دوراهه ها و چندراهه ها، گزینش درست تر و آراسته را برمی گزیند و در نهایت می خوانیم و می بینیم که او سرسری به گزینش آغازی نگاه نکرده. غیر از یکی دو مورد که برآمده از حس دوستی است او در برخورد با اشخاص بالادست و زیردست و همراه، هوشمندانه نگاه کرده و موفق هم شده است. در کارهای آموزشی (تدریس و مدیریت) و حتی به گاه تلمذ و دریافتن با درایت و شکیبایی درهای پیروزی را بر روی خود گشیوده است.
شاگری و معلمی و مدیریت هایش همگی حرکت هایی است هوشمندانه. صاحت این قلم در همکاری و همراهی تنگاتنگ سه ساله عملاً این ویژگی ها را در برخورد، رفتار و منش او دیده ام که همواره مصلحانه بوده، بخشی از آنها را در ویژه نامه های سالگشت (عصر مردم) نوشته ام.
هم در سفرهای داخلی به صورت عملی با او همراه بوده ام و هم از خلال پاسخ های او در کتاب به بیرون مرزها، اکثر مشاهدات ایشان در دیگر سرزمین ها دیده ام. افسوس می خورم که (مالزی) را با ویژگی هایی که برشمرده اند ندیدم. با آنکه دعوتنامه ی اعزام به (کنگره حماسه) در مالزی به دستم رسید، پاسخ دادم اگر جفت زندگی همراه باشد می توانم بیایم، آن هم به دلیل پرتعداد بودن بیماری ها، خاصه شکستگی پاهایم و به موقع گرفتن و خوردن داروها و مسایل جنبی خاصه تکیه گاهی که پاسخ دادن مثبت به همراهی همسرتان موجب کدورت دیگر مدعوین خواهد شد که درست هم بود.
این خرد در اکثر (نامه)های شیراز همراه بوده ام (عصر مردم، نیم نگاه، چند نوبت، تحلیل روز، همگام، صحبت نو و در حال حاضر تماشا) و خبر جنوب و افاسنه به صورت کتبی. در یکی از رونامه ها هم که دوست همراه هاشم کرونی هم آنجا بود کارهایی انجام دادم. پیری هست و نسیان، نام روزنامه را به یاد ندارم.
تمام بخش پرسش و پاسخ ها، انصافاً خواندنی است، اما فصولی که مربوط به روزنامه است برای اهالی روزنامه خواندنی تر. همین جا از همه به ویژه دوستان روزنامه نگار می خواهم که کتاب را بخوانند، هر چند شمارگان کتاب کم است. این را به همه ی روزنامه نگاران در سراسر کشور توصیه می کنم.
اگر از این قلمور ناچیز چگونگی آمد و شد در روزنامه و صد البته تألیف بیش از بیست کتاب منظوم و منثور را بپرسند، عرض می کنم که اگر چه نوشتن آنها با خودم بوده ولی درصدی بالا از این کارها حاصل هم اندیشی و یاری های جفت زدنگی بوده که با چرخاندن زندگی هیچگاه از این خرد غافل نبوده به ویژه در این چند سال. او که به شغل معلمی مفتخر است و بیش از بیست سال است که بازنشسته شده، مدتی هم با سرکار خانم شرقی بانوی گرامی جناب عسلی همکار بوده است و این شرمندگی برایم باقی مانده که چون به گاه ترک نامه گرامی عصر مردم به لحاظ دوستی و ورودم به روزنامه در معیت استادم، سید بزرگوار (خالصی) بودم. ماندنم به گاه رفتن او صورت خوبی نداشت و آن شرمندگی از اینجا نشأت می گیرد که دوست ا رزشمند جناب عصلی که برای آگاهی از برهان غیبتم در سراچه سرفرازم فرمودند، بانوی بزرگوارشان را همراه داشتند که ضمن شادمانی همسرم، شبنم آزرم را به چهره ام احساس کردم. بی مورد نمی دانم که مشکلات حجیم قلم در دست گرفتن و غیبت های مستمر و گاه و بیگاه را از قلم روان اما گله آمیز آقای احمدعلی عسلی فرزند آخر جناب محمد عسلی ببینم. به نظرم اگر این یادداشت این تیتر را هم با خود داشت، مؤثر بود:
«شما بخورید من میام!»
بیست سال یعنی: هفت هشت سال کمتر از عمر من!
بست سال یعنی: «شما بخورید من میام!»
بیست سال یعنی: آقا! پدرم مشغله اش زیاد است و نمی تواند به مدرسه بیاید، می شود مادرم بیاید؟
بیست سال یعنی: 4 صبح تلفن خانه زنگ بخورد، خبر کوتاه باشد و از زمانی که پدر رختخواب را ترک می کند تا زمانی که بدستگاه چاپ همیشه خراب می رسد همانقدر بلند باشد که دوباره نشستن گنجشک های درخت نارنج در کف حیاط.
بیست سال بعدی: هر روز شنیدن : «تو چه کاره محمد عسلی هستی؟»
بیست سال یعنی: اولین چیزی که حیاط خانه را لمس می کند روزنامه ای باشد که به درون هل می خورد [حتی پیش آن که آفتاب!]
بیست سال یعنی: بیشتر از یک موی سیاه، روزانه سفید بشود.
بیست سال یعنی: موسیقی متن خانه علی الدوام صدای گوینده ای باشد که شرح خون دل مردم دنیا را روی صد بار به تو مو به مو گزارش کند. [مبادا که فراموشت شود یک دم!]
بیست سال یعنی: لباس پوشیده و آراسته، همراه همه ی اهل خانه منتظر صدای بوق ماشینی باشی که گاهی دیر می رسد که آن لباس ها، لباس خواب اند و نه مهمانی.
بیست سال یعنی: دلتنگی مادر، هر روز منتظر بر سر سفره، با غذایی که باید حداقل دو سه بار گرم شود تا بالاخره برق قاشق ها را حس کند.
بیست سال یعنی: عشق یک مرد که دوست ندارد هیچ سالی سال آخری باشد که این کلمات به ظاهر سیاه رنگ، با خون دل او و عده ای بر کاغذ نحیف ثبت می شود. [هر چند که ثبت است بر جریده ی عالم دوام شان]
بیست سال یعنی: این بغضی که همین الان گلوی مرا هزار کیلومتر آنطرف تر از شما فشار می دهد و لبی که می گزم به حسرت. [مگر این فاصله مرا قدردان کند]
عصر مردم! برادر بیست ساله ی من؛ باید بگویم که با وجودی که چشم دیدنش را ندارم! اما به تو می بالم. تو خلف تر از من بوده ای، می دانم. به مناسبت بیستمین ساگرد تأسیس روزنامه عصر مردم. احمدعلی، فرزند آخر
فرزندان جناب محمد عسلی خوشبتخانه همگی هنرمندان و دانشوران خوش فکری هستند که اگر جذب روزنامه نگاری شوند بی تردید در ارتقای وزن روزنامه نگاری مؤثرند، آنچنان که عمویشان آقای اسماعیل عسلی، اما این قلم آنان را از این کار برحذر و واضح تر توصیه نمی نماید. اما می توانند با ارسال یادداشت ها به پرباری بیشتر هر جریده ای همراهی نمایند.
سپاسگزاری دوباره ای داشته باشم از ناشر آبرومند و سرشناس و آراسته ی شهرمان: داریوش نویدگویی عزیز که نشرش یار و همراه اهالی قلم است و در ارتقای فرهنگ شهر و استان و سرزمین عزیزمان به گونه ی چشمگیری مؤثر است و یادی هم بکنم از دستیار فنی و خوش فکرش اسماعیل حامدی فر که خاصه بر گردن خودم هم حق دارند و نیز خداقوت و دست مریزاد بگویم به حضرات محمد علی و عبدالرحمن مجاهد نقی. همگی جاری باشند و بپایند.
صدرا ذوالریاستین شیرازی
شیراز: سه شنبه 17/4/99
روزنامه عصر مردم روزنامهای است مستقل که با حفظ اصول اولیه بدون گرایش جناحی در مسیر اعتلای فرهنگ وتنویرافکار عمومی منتشر میشود صفحات روزنامه پیوسته به روی نویسندگان شاعران ، هنرمندان، تحلیلگران و نقاد ان باز بوده و نویسندگان نامی تاکنون در این روزنامه وسایرنشریات عصر قلم زدهاند
https://asremardom.ir لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت، «عصر مردم» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.
1403/06/27 سرمقاله