کاهش شمار زیستمندان در کشور چند سالی است که بر چکاد و بلندای دغدغه ای همگانی خودنمایی می کند و کارآگاهان که پیش از آشکار شدن این پدیده آزاردهنده نیز هشدار داده بودند اکنون می گویند بیم آن می رود که ایران در آینده ای نه چندان دور به چاله ی جمعیتی فرو افتد و پیری و ازکارافتادگی زیان های فراوانی به پیکره ی بازار کار و نهادهای بیمه گر وارد نماید تا جایی که اداره کنندگان کشور ناگزیر به فراخوان نیروهای بیگانه برای بهبود کاستی ها شوند که در پی آن باید مانند سرزمین های اروپایی دچار چند رگه شدن زیستمندان شویم و پیامدهای آن را بپذیریم . ناگفته نماند که رسانه ها نیز کم وبیش به برجسته نمایی گپ و گفت ها پیرامون این جستار می پردازند و دورنماهایی نگران کننده را به چشم می کشند بدان امید که شنونده ای بیابند و از چنین رویداد تلخی جلوگیری کنند .
در این میان پافشاری ها بر روی فرزند آوری و زناشویی بی آن که به زمینه ها و بسترهای آن پرداخته شود همه را سردرگم کرده است و اینگونه می نماید که گویا همه چیز وابسته به فرزند آوری است و پیش نیازهایی مانند داشتن سرپناه ، بهداشت ، برخورداری از انگیزه برای زناشویی ، گرم شدن بازار کار فراخور چشمداشت جوانان آموزش دیده برای کارهای سترگ و نیازمند به دانش و ... همچنان پشت گوش انداخته می شود و بیرون از تیررس نگاه کارگزاران است . شیوه ی درست آن است که پیش نیازهای فرزندآوری همراستا با آن پیگیری شود .
رها سازی کشور از سوی جوانان آموزش دیده و نیازمند به کار برای رفتن به کشورهای دیگر نیز پیامدهای زیانباری برای جوان ماندن جمعیت دارد . این که از یک سو برخی بانک ها هزاران سازه ساخته شده برای زندگی را به امید گران شدن رها کرده اند و از سویی دیگر هزاران خانواده روزگار خود را با پناه خواهی در برابر پرداخت بخشی از درآمد سپری می کنند زیبنده ی کشوری با این همه داشته های خدادادی نیست .
اینگونه به چشم می آید که برخی با آگاهی از پیامدهای ناداری مردم برای در پی خود کشیدن آنها بدشان نمی آید که همچنان نادار و درمانده بمانند و اینان نمی دانند که این روزها همنشینی ناداری با فرزندآوری نه شایسته چنین مردمی است و نه خوشایند خدایی که آنها را آفریده است. باری که این روزها بر دوش دل مردم سنگینی می کند بالاتر از اندازه ی تاب آوری آنهاست . بر آگاهان پوشیده نیست که همواره داشته ها باید هماهنگ با تلاش ها باشد . خداوند نیز فرموده که هیچکس از چیزی برخوردار نمی شود مگر این که برای به دست آوردن آن کوششی پسندیده و هنجارمند کرده باشد . چگونه می شود که پیشه ورزی و کار با ارزش افزوده ی بالا پاسخگوی نیازهای زندگی یک کارگر و کشاورز و کارمند نباشد؟
در گذشته اینگونه بود که فرزند آوری تنها در گرو زناشویی بود زیرا نه کسی در اندیشه ی پیشگیری بود و نه به ابزارآن دسترسی داشت . فراگیری گونه های فراوان بیماری شماری از فرزندان را می کشت همچنان که برخی از زنان نیز به گاه زایمان جان خود را از دست می دادند و همواره رویش ها با ریزش ها همراه بود ولی اکنون همه چیز دگرگون شده و بیشینه ی خانواده های جوان تا نگاهی همسو به فرزندآوری نداشته باشند دست به هیچ کاری نمی زنند و دستوری رفتار نمی کنند و پیش از هر چیز در پی زمینه سازی و بسترآفرینی هستند و به کار و فراهم آوردن اندوخته و سرپناه و چگونگی آموزش و پرستاری فرزند می اندیشند. و این سخن که چون ما می گوییم پس باید بشود دیگر شنونده ی چندانی ندارد . داستان فرزند آوری این روزها داستان چاه و منار است به گونه ای که می گویند نخست چاهش را بکن و سپس منار را بدزد . بچه ها به یکدیگر نگاه می کنند و در برابر داشتن ها و نداشتن ها از خود واکنش نشان می دهند . این واکنش ها می توانند بیرونی ویا درونی باشند . نمونه ی بیرونی اش رویکرد به انواع بزه کاری هاست و بازتاب های درونی اش در هنگامه ای خودنمایی می کند که درد ناشی از ناداری و تنهایی و بی خویشاوندی به درون می ریزد و به افسردگی و بیماری های روانی می انجامد که هر دو برای بهزیستی و تندرستی زیان آور است .
اینجاست که کارگزاران به جای فراخوان های پی در پی خانواده ها برای فرزند آوری ، باید دست به کار شوند و بسترها و پیش نیازهای فرزند آوری را فراهم کنند و بی آن که کاری کرده باشند به سخن شنوی مردم از خودشان دلخوش نکنند که بی مایه فطیر است.