سرمقاله 12 مرداد 1404 اسماعیل عسلی همزیستی زیر سایه ارزش های مشترک انسانی
باورمندی به کارکردهای دین در طول تاریخ مانند یک موج سینوسی بالا و پایین داشته است و این مسئله در مورد پیروان تمامی ادیان و مذاهب با اختلاف کمی مصداق دارد . رفت و آمد پیامبران هم به همین پدیده باز می گردد . نیاز به دین برای گماشتن نگهبانی درونی با هدف مهار کم هزینه ی انسان ها و هدایت جوامع به جهتی خاص در بازه هایی از زمان ، تحت تاثیر جریان های ارشادی و تبشیری و تبلیغی اوج گرفته و در ادامه با در آمیختن دین و مناسک دینی به انواع خرافات و سوء استفاده از باورمندی مردم ، فاصله گرفتن از توحید و نگاه ابزاری به دین سیر نزولی پیدا کرده است . اوج باورمندی به کارآیی دین با شکل گیری نظام های دینی خودنمایی کرده است . بر همین اساس در فرهنگنامه های سیاسی ، حکومت ها را از این منظر به دینی ( ایدئولوژیک ) و سکولار تقسیم بندی می کنند که البته سکولار بودن نوع حکومت ها الزاما به معنای بی توجهی به ارزش های دینی نیست کما این که ایالات متحده آمریکا به عنوان شاخص ترین نماد یک دولت سکولار، نمی تواند منکر بسیاری از بن مایه های باورمندی به دین ، در جهت گیری های سیاسی خود شود .
برای نمونه ، نفوذ و نقش آشکار اوانجلیست ها که شاخه ای از مذهب پروتستان هستند و در آمریکا طرفداران زیادی دارند در به قدرت رسیدن دونالد ترامپ بر هیچکس پوشیده نیست و این امر تاثیر زیادی بر حمایت ترامپ از اسرائیل داشته است تا آنجا که حتی ترامپ با نگاهی سخاوتمندانه و بی اعتنا به توافقات بین المللی و مفاد قرارداد صلح اسلو بلندی های جولان را به اسرائیل بخشید و سفارت آمریکا را در بیت المقدس افتتاح کرد زیرا به باور اونجلیست ها مسیح زمانی ظهور خواهد کرد که درگیری بین طرفداران فلسطین و اسرائیل به نفع اسرائیلی ها تمام شود .
سکولاریسم به آمریکا یاری می رساند بتواند به اقوام و ملیت های قرار گرفته زیر پرچم آمریکا اطمینان خاطر بدهد که وابستگی های دینی و مذهبی و قومی و ملی آنها مانعی برای حضورشان در آمریکا و زندگی و سرمایه گذاری در این کشور نیست زیرا آمریکا موجودیت و اقتدار خود را مدیون مهاجر پذیری است و عنوان سرزمین آزاد برای آمریکا به معنای برخورداری از رویکردهای متنوع سیاسی و فرهنگی و دینی و مذهبی و همچنین اقتصاد آزاد با نگاه لیبرالیستی ، جذابیت زیادی به این کشور داده است ولی در عین حال نمی توان منکر تاثیر باورهای دینی خصوصا برداشت اوانجلیست ها از مکاشفات یوحنا بر سیاست خارجی این کشور بود . مکاشفات یوحنا در بخش پایانی کتاب مقدس مسیحیان در برگیرنده ی الهاماتی است که اگر چه مورخین در مورد انگیزه های شکل گیری و کتابت آن اتفاق نظر ندارند ولی با تفاسیر و تعابیری که از این بخش صورت گرفته ،عده ی قابل توجهی از مسیحیان پروتستان معتقدند که آنچه اکنون در غرب آسیا و خصوصا در فلسطین می گذرد دقیقا همان رویدادهایی است که توسط یوحنا پیشگویی شده و از علائم آخرالزمانی است و در صورتی که این مجادله ی کشدار به نفع اسرائیلی ها تمام شود، مسیح ظهور خواهد کرد !
واقعیت قضیه این است که ما از یک سو با کشورهایی مواجه هستیم که آشکارا از هم عنانی دین با سیاست سخن می گویند و هزینه های فراوان آن را هم می پردازند ولی از دیگر سو کشورهایی مانند آمریکا اگر چه سکولاریسم را در بوق و کرنا کرده اند تا از منافع آن برخوردار شوند و سود آن را ببرند اما رد پای باورمندی به موضوعاتی مذهبی که اساسا منشاء تاریخی و علمی در خور اعتنایی هم ندارد در سیاست هایشان آشکار است !
با این توصیف آیا کسی باور می کند که عده ای با اعتقاد به اندیشه های آخرالزمانی در حمایت از ترامپ به کنگره آمریکا حمله کنند و دموکراسی و امنیت و قانون را زیر سئوال ببرند و دست آخر برای آنها قرار منع تعقیب صادر شود ؟ مگر این که یک جریان ایدئولوژیک قوی پشت این ماجرا باشد ، همان جریانی که برای تحریک احساسات مذهبی می تواند ترور نمایشی ترامپ را برنامه ریزی کند تا این گونه در اذهان جا بیفتد که ترامپ را خداوند برای یک ماموریت الهی نگه داشته است !؟
و جالب اینجاست که اسرائیل برای سرعت بخشیدن به تحقق اهدافی که سالهاست آنها را دنبال می کنند با برنامه ریزی برای خلق صحنه هایی خشن توسط فلسطینی ها که بیانگر مظلومیت شهرک نشینان است ، هجوم به غزه را آغاز می کند و همزمان با اشغال غزه نیم نگاهی هم به جنوب لبنان ، بخش هایی از سوریه و مالکیت بر کرانه باختری دارد!
آیا جمعیت تقریبا 90 میلیونی پروتستان های اوانجلیست پشتوانه ای برای توجیه کمک های بلاعوض آمریکا به اسرائیل نیست ؟
هر چند تحلیل آنچه در غرب آسیا می گذرد از این منظر ممکن است با اما و اگرهایی همراه باشد و بحث منافع اقتصادی غرب و نفوذ لابی های صهیونیست ثروتمند هم به موازات چنین نگاهی مهم تلقی شود ، اما نباید از نبرد ایدئولوژی ها که یکی از اضلاع جنگ تمدن هاست غافل شد . نبردی که گفتگوی تمدن ها را به حاشیه رانده است . گفتگویی که می توانست راهگشای همزیستی زیر سایه ی ارزش های مشترک انسانی فارغ از منازعات تلخ ایدئولوژیک باشد .