روزنامه عصر مردم در سراسر جهان یک پورتال خبری آنلاین آنلاین و منبع برای محتوای فنی و دیجیتال برای مخاطبان با نفوذ خود در سراسر جهان است. شما می توانید از طریق ایمیل یا تلفن به ما بپیوندید.
+(98) 713-234 8010-13
از مردمي که مهمترين دغدغه ي آنها دستيابي به روغن مايع و خريد تخم مرغ به قيمت منصفانه است نبايد انتظار داشت که دغدغه ي کتابخواني داشته باشند يا از قدرت تصميم گيري صحيح در زمان مشارکت هاي ملي برخوردار باشند ! واقع امر اين است که تنزل دغدغه ها براي جامعه اي که بايد رو به رشد باشد گامي به عقب محسوب مي شود . ماجراي مهريه و حواشي آن را در نظر بگيريد که چگونه با ايجاد گره هاي زنجيره اي به کلافي سردرگم تبديل شده و همه را آسيمه سر کرده است و پيشنهادهاي محيرالعقولي براي عبور از اين گذرگاه مخاطره آميز ارائه مي شود که حتي مسکن هم نيست چه رسد به اين که درمان کننده باشد . معلوم نيست در گذشته هاي نه چندان دور که عقل و شعور و ادعاي مردم و گردانندگان امور در اين حد و اندازه ها هم نبوده ، براي خلوت کردن راهرو دادگاه ها از زنان متقاضي طلاق و مردان جان به سر شده چه مي کردند ؟! بنده خدايي مي گفت : وقتي نقش مردم را در رتق و فتق امور از آنها مي گيريم و براي حصول اطمينان از حسن انجام کارها به قانون و بخشنامه متوسل مي شويم و قوانين چالش برانگيزي وضع مي کنيم که راه گريز فراواني دارد و قانون مي خواهد جاي عرف را بگيرد ، کار به جايي مي کشد که براي نگهداري زندانيان مهريه و مشکلات خانوادگي و تامين امنيت رواني فرزندان طلاق زير درخت چکنم مي نشينيم !
قربان همان عهد قديم که اغلب بيسواد بودند و کمتر کسي ادعاي دانايي داشت و همه در امر ازدواج و تدارک لوازم و انجام مراسم آن از فرمول ساده و پيش پا افتاده ي هم کفوي استفاده مي کردند . با اين حساب اغلب جوانان لقمه را به اندازه ي دهان خود مي گرفتند و براي همگان آشکار بود که داماد با توجه به موقعيت خانوادگي و شغلي و جوهر و عزم و اراده اي که دارد بايد به دنبال وصله اي همرنگ خود باشد . حتي دلال ها و واسطه ها که وظيفه ي کانون هاي همسريابي را در آن زمان عهده دار بودند ، حساب کار دستشان بود و اگر کسي پايش را از گليم خودش درازتر مي کرد به او نهيب مي زدند و زير بار وساطت نمي رفتند . با اين شيوه به استثناي کساني که به دام عشق مي افتادند و ديگر اختيار دلشان دست خودشان نبود و فرهاد وار براي رسيدن به ساحل شيرين دست و پا مي زدند مابقي تابع سنت هاي رايج بودند . اول اين که مهريه در اغلب اوقات واقعا عندالمطالبه بود يعني دامادي که آه در بساط نداشت نمي توانست چند هزار سکه مهريه در نظر بگيرد زيرا به خانواده ي عروس برمي خورد و احساس مي کردند که داماد شعور آنها را به بازي گرفته است . اگر دختري واقعا دلباخته ي مردي مي شد به تمام شرايطش تن مي داد و برايش وظيفه تراشي و ايجاد تعهد در حدي که قادر به انجام آن نباشد نمي کرد ولي حالا دختري که ادعاي باسواد بودن دارد با يک آدم يک لا قبا ي خوش بر و رو طوري برخورد مي کند که گويي طرف حسابش صاحب چند پارچه آبادي است . حالا از قد و قيافه ي پسرکي بيکار خوشش آمده و تنها مشکلش بيکاري ، بي پولي و بي سرپناهي اوست و همه ي اين مشکلات را نيز مي خواهد با ظاهر سازي و دروغ حل کند ، نتيجه اش مي شود اختلاف و جنگ و دعوا و خيانت و دادگاه و زندان و طلاق و در بهترين حالت جدايي توافقي که يعني دست از پا درازتر به خانه ي پدري برگشتن دختر و ادامه ي علافي پسر !
وقتي دروغ و خالي بندي و زياده گويي در جامعه اي نهادينه مي شود و به همه ي اجزاي آن سرايت مي کند ، طبيعي است که چنين فرهنگي به درون دل ها و خانه ها هم نفوذ مي کند و براي اين که هيچ کس با هيچ کس مشکلي نداشته باشد ، همه دروغ مي گويند و نقاب بر چهره مي زنند .
روزي که بساط دروغ گويي برچيده شود ، عمده ي مشکلات کشور برطرف مي گردد . اگر مردم براي اين که خودشان باشند با مشکلي برخورد نکنند ، شفافيت رواج پيدا مي کند . در فضاي غبار آلود همه دست به عصا راه مي روند و اصولا يکي از دلايل بالا بودن مهريه بي اعتمادي نسبت به طرف مقابل است . نگاه ابزاري به ازدواج هم مثل نگاه ابزاري به خيلي چيزهاي ديگر است و بدان مي ماند که شما پيوندي مقدس را به چشمداشت هاي مادي بيالاييد .
دختري که جرات نمي کند بگويد از فلان خواستگار خوشم نمي آيد و فلاني را به بهماني ترجيح مي دهم و مي ترسد که با اظهار ميل قلبي خود با برخورد متعصبانه اعضاي خانواده مواجه شود ، بي گمان يا بايد عمري را بسوزد و بسازد يا مرتکب خيانت شود و يا به خودکشي متوسل گردد و در بهترين حالت به دليل فشار عقده ي دروني به دنبال از هم پاشيدن زندگي اين و آن باشد !
خوب که دقت کنيم مي بينيم بسياري از دردسرهاي موجود بر سر راه ازدواج و مشکلات پس از آن پيش از آن که اقتصادي باشد ، فرهنگي است .
من نمي دانم شما تاکنون با اين اصطلاح که مدتي است باب شده برخورد داشته ايد که مي گويند اسمي و رسمي و واقعي مثلا ظرفيت اسمي توليد فلان کارخانه پنجاه ميليون تن در سال است با اشتغال 300 نفر اما درواقع پنج ميليون تن توليد ساليانه بيشتر ندارد و 30 نفر را هم سر کار گذاشته است به همين قياس فلاني نماينده ي رسمي و اسمي مردم است اما چون از شفاف بودن مي ترسد و نمي تواند حرف مردم را بر زبان بياورد در واقع نماينده ي اسمي است نه واقعي !. در مورد ازدواج هم مي گويند فلاني و فلاني رسما زن و شوهر هستند اما دچار طلاق عاطفي شده اند و فقط زير يک سقف زندگي مي کنند . شغل ها هم به همين درد مبتلا شده اند و مدارک تحصيلي هم از اين قاعده مستثني نيستند . عنوان هاي پرطمطراق هم اغلب هيچ تناسبي با عملکرد صاحبان عنوان ندارند . اينجاست که اگر از يک پژوهشگر در حوزه ي قضايي بپرسند سالانه چند طلاق رخ مي دهد چون اطلاع دقيقي از آمار طلاق عاطفي ندارد نمي توان به سخن او اعتماد کرد! همين که تعدادي از نمايندگان مجلس از علني شدن راي و ديدگاهشان هراس دارند بايد بفهميم که ما در چه جامعه اي زندگي مي کنيم !
مي گويند شخصي نزد پيامبر آمد و از ايشان تقاضا کرد راه رستگاري جاويد را به او نشان دهد ! حضرت به او فرمودند : دروغ نگو . آن شخص در برخورد اول تصور کرد پيامبر به دليل گرفتاري و دلمشغولي خواسته اند توصيه اي دم دستي براي او داشته باشند لذا در چند نوبت ديگر هم همين پرسش را مطرح کرد و همين پاسخ را دريافت نمود تا اين که تصميم گرفت اين توصيه را عملي کند . ابتدا تصور مي کرد راستگويي کار ساده اي است ولي بعدا پي برد که ماجرا به اين سادگي هم نيست. راستگويي مثل نماز خواندن است که اگر کسي نمازگزار واقعي باشد تمامي راه هاي خلاف به روي او بسته مي شود . جامعه ي ايده آل جامعه اي است که اگر مردم راست بگويند با مشکلي مواجه نشوند . مثلا اگر از او بپرسند که عقيده ات در باره ي فلان موضوع يا فلان شخص و فلان رويداد چيست و او هم راستش را بگويد و پس از ابراز عقيده هم احساس امنيت کند ! آيا به راستي ما در چنين جامعه اي زندگي مي کنيم که به راحتي بتوانيم علاقه و نفرت خود را نسبت به موضوعات گوناگون ، باورها ، سنت ها و حتي آدم ها ابراز کنيم ؟ راستگويي براي کسي که نقاب بر چهره دارد دشوار است . اگر مي شد که مسئولين براي ارزيابي عملکرد خود در زمينه ي فرهنگ سازي و نهادينه کردن رفتارها با بودجه هاي ميلياردي براي آزمايش يک روز به مردم بگويند امروز هر طور که دلتان مي خواهد رفتار کنيد و هيچ کس با شما کاري ندارد ، سپس به تماشا بنشينند ببينند نتيجه ي کارشان روي ذهن و زبان و رفتار مردم چه بوده است و در آن روز به داوري عملکرد خود بنشينند تا دريابند چند درصد از مردم خودشان نيستند و نقاب بر چهره دارند . زندگي در پشت نقاب ها
لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت، «عصر مردم» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.