روزنامه عصر مردم در سراسر جهان یک پورتال خبری آنلاین آنلاین و منبع برای محتوای فنی و دیجیتال برای مخاطبان با نفوذ خود در سراسر جهان است. شما می توانید از طریق ایمیل یا تلفن به ما بپیوندید.
+(98) 713-234 8010-13
فلسفه تاريخ بيانگر حرکتي است که هدف غايي و نهايي روند حيات را طي مي کند. هر جامعه اي که تاريخ گذشته کشور خود را نخوانده باشد قادر به فهم حرکت تاريخي گذشتگاني که به آنها افتخار مي کند و يا از آنها متنفر است نخواهد بود.
سنگ نبشته ها و آثار به جاي مانده از هموطنان هنرمند که به نام سلسله هاي پادشاهي ثبت تاريخ شده اند افتخاري براي شاهان گذشته و حال نيست، بلکه افتخار از آنِ هنرمنداني است که چنين آثاري از دسترنج آنها به جاي مانده است.
ما از زندگي و نحوه برخورد سردمداران و حاکمان گذشته اندک مي دانيم زيرا تاريخ نويسان بيشتر از شکست و پيروزي هاي آنان سخن به ميان آورده اند نه از روابط انساني آنها با مردمانشان چه بسا شاهاني که براي ما عزيز و گرامي مي نمايند جنايتکاران و آدمکشان بدنامي بوده اند که مردمان زمان آنها بيشتر مرگشان را مي خواستند تا حياتشان.
براي آنکه جهانگشايي بتواند يک امپراطوري بزرگ تشکيل دهد چه رنج ها و سختي هايي که به مردم و سربازان خود نداده اند و چه بسيار کشتارهايي که به دست او و طرفدارانش به انجام نرسيده!
تاريخ را به گونه اي بايد خواند و نوشت که علت ناکامي ها، نارضايتي ها و اشتباهات تاکتيکي و استراتژيکي حکام بيانگر نيت و قصد آنها براي مردمانشان باشد تا در مقاطع تاريخي ديگر تکرار نشود و اسارت ها و برده داري ها تجديد نگردد.
ميهن پرستي و يا ميهن دوستي که انگيزه اي قوي و فطري براي حفظ زادگاه و وطن است يک اصل غيرقابل اجتناب براي هر ملتي است و برانگيزاننده احساسات براي حمله و يا دفاع به کشورهاي متخاصم که دشمني آنها براي مردم و حکام محرز شده است اما مهم تر از آن براي حفظ کشور از مخاطرات و دشمني هاي بيگانه بکارگيري روش هاي سياسي و تعاملات منطقي است که حاصل آن صلح و دوستي و روابط دوستانه است.
سلسله هاي پادشاهي که توانسته اند امپراطوري هاي بزرگي را در مقاطع تاريخي تشکيل دهند و به اصطلاح تمدن سازهاي مهمي باشند هيچ يک از آنها به جاي نمانده و هر کدام به قطعات کوچکي تبديل شده اند که بعضا امروز نام و نشان قديمي خود را هم ندارند.
اما آثار علمي و هنري به جاي مانده از بزرگان دانش و هنر راهگشاي پيشرفت و توسعه ملت ها شده اند. حال تا چه ميزان حکام در تربيت و تشويق نوابع تأثيرگذار بوده اند مسئله است.
تربيت نسلي که بازمانده تاريخي آثار گذشتگان را آئينه عبرت بداند کار دشواري است اما شدني است. اگر آموزش و پرورش در برنامه ريزي هاي آموزشي بتواند از زير بار سليقه هاي جانبدارانه نويسندگان کتب درسي بيرون آيد و بر اين هدف پاي فشارد به قول امام علي(ع): «فرزندان را بايد براي آينده تربيت نمود و کسي را که با مجاهدت و پايمردي کار مي کند قولا و عملا تشويق کرد...»
ژان ژاک روسو نويسنده و فيلسوف فرانسوي در کتاب اميل در آموزش و پرورش وقتي مي خواهد اميل را فردي ميهن پرست بار آورد به اين مثال بسنده مي کند: «مادري که سه فرزند خود را به جنگ با اسپارت فرستاده بود از سربازي بازگشته از جنگ پرسيد ما در جنگ چه کرديم. آن سرباز بي محابا پاسخ داد: هر سه فرزند تو کشته شدند. مادر در پاسخ به سخنان آن سرباز گفت: احمقً من گفتم ما در جنگ چه کرديم...»
مفهوم اين روايت تاريخي اين است که نتيجه جنگ از زنده ماندن آن سه فرزند براي مادر مذکور مهم تر بوده و اين يعني ميهن پرستي يا ميهن دوستي و يا هر نام ديگري که بر اين باور بگذاريم.
ما در جنگ تحميلي ايران و عراق به کرات اين رفتار را از مادران شهداء، رزمندگان و جانبازان و آزادگان شاهد بوده ايم که براساس باور و اعتقاد خود پس از شهادت فرزندان بسيجي، سپاهي و يا ارتشي خود سخناني اين چنين بر زبان آورده و به شهداي خود افتخار کرده اند.
تاريخ يعني بيان اين رفتارها و ارتباطات مردمي در زمان سختي ها، جنگ ها، تحريم ها، تهديدها، خشکسالي ها، نداشتن ها و نتوانستن ها و بسيار معضلات و مشکلات تحميلي بيگانگان و يا ندانم کاري مديران.
اگر خاقاني شرواني در قصيده اي ايوان مدائن را آئينه عبرت مي داند و در ادامه مي سُرايد:
پرويز به هر خواني زرين تره گسترده
زرين تره کو بر خوان رو کم تر کوا بر خوان...»
اشاره اي به اين مهم دارد که تاريخ آئينه عبرت است و نشانه هاي آن قصرهاي فروريخته، شهرهاي سوخته و امپراطوري هاي از هم گسسته و شکست خورده است.
خيام هم از اين فهم غافل نبوده وقتي اين چنين زيبا يک فلسفه را در قالب يک رباعي بيان مي کند.
«مرغي ديدم نشسته بر باره طوس
در پيش نهاده کله کيکاووس
با کله همي گفت که افسوس، افسوس
کو بانگ جرس ها و کجا ناله کوس»
سعدي و حافظ هم اشعاري بدين مضمون ها به خوبي و لطافت سروده اند که ذکر همه آنها در اين کوتاه نوشتار از حوصله خوانندگان خارج است.
نتيجه اينکه ما امروز به کدام يک از دستاوردهاي انقلابي و ملي خود افتخار مي کنيم؟
آيا به قصرها و تنديس ها و سازه هاي بلند و برج هاي آنچناني افتخاري هست که در مقاطع زماني و در طول تاريخ جز خرابه هايي از آنها باقي نخواهد ماند و يا به اراده هايي که در مقابل قوي ترين کشورهاي دنيا ايستادند تا تسليم زور نشوند و استقلال خود را حفظ کنند.
اگر نادرشاه هندوستان را فتح کرد يا خشايارشاه به آتن حمله کرد و يا پادشاهان ساساني و والرين امپراطور روم را اسير کردند دستاوردي براي جامعه امروز ايران جز يک حسرت تاريخي نداشته اند همانگونه که امپراطوري هاي مصر، يونان؛ رم، چين، هند، ايلام و ديگران اين مسيرهاي بن بست تاريخي را طي کردند و افتخاري از آن همه جنگ و خونريزي به جاي نگذاشتند.
امروز هندي ها همانقدر از نادرشاه تنفر دارند که از چنگيزخان مغول و ما همانقدر از اسکندر مقدوني متنفريم که تخت جمشيد را آتش زد که از فتحعلي شاه که عهدنامه هاي گلستان و ترکمنچاي را امضاء نمود.
آنچه از دستاوردهاي سلسله هاي تاريخي و سران کشورها به جاي مي ماند و ملتي مي تواند به آن افتخار کند ارزش هاي به جاي مانده اي است که امنيت، پيشرفت، توسعه و خودباوري ملت ها را رقم مي زند نه فتوحات سرزميني.
بعضي قدرتمندان براي حفظ قدرت خيلي از ارزش ها را فدا مي کنند و ملت هاي خود را در ناتواني و فقر رها مي سازند، قدرت سکرآور است همانند اسب تيزرويي که سواري بي محابا مهميز آن را رها مي کند و بر پشت آن شلاق مي زند. اسب تيزرو مي لغزد. اين لغزش ها و سبکسري هاست که آئينه عبرت است.
«هان اي دل عبرت بين
از ديده عبر کن هان
ايوان مدائن را
آئينه عبرت دان»
والسلام
لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت، «عصر مردم» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.