دانش، تکنولوژی، صنعت، تغییرات جغرافیایی، جنگ، مهاجرت و سوانح طبیعی عواملی هستند که در اخلاق، رفتار، اندیشه و حتی گفتار انسان ها در هر نقطه ای از زمین باشند تأثیرگذارند و چه بسا آداب، سنت ها، باورهای دینی و نهایتا فرهنگ را تحت تأثیر قرار می دهند. بیماری های مسری که نه فقط مردم یک کشور را مبتلا می کنند، بلکه جهانی را به سوی ابتلا می برند مانند کرونا و یا مرگ و میرهای ناشی از گرم شدن هوا و آلودگی های برآمده از سوخت های فسیلی نیز کم و بیش می توانند در تغییر نوع زندگی تأثیرگذار باشند.
به عنوان مثال ورود ماشین از هر نوع به زندگی انسانها، نه تنها آنها را از اشتغال های سنتی بازداشت، بلکه مشاغل جدیدی را سبب شد که حتی پوشش های مردان و زنان را تغییر داد.
طویله ها به گاراژ، نعل بندی ها به پنچرگیری، علافی ها به پمپ بنزین، علاقه بندان به لوکس فروشی، جل دوزی ها به تودوزی ماشین، راه های مال رویی به جاده های آسفالته، بیطارها به کارگاه های مکانیکی تبدیل شدند و مشاغل جدیدی را ایجاد نمودند.
کار از مزارع کشاورزی به کارخانجات صنعتی تغییر ماهیت داد به گونه ای که برحسب نیاز پوشش دست و پا و چشم و سر، تغییر کرد. ورود زنان به صنعت و مشاغل خدماتی در بازار، آنها را از بسیاری قید و بندهای خانوادگی رها کرد و تقریبا تفاوت شغلی بین زنان و مردان را نادیده گرفت. آنچه بر سر بشر آمده از کشف آتش تا شکافتن اتم، جز تغییر شرایط زندگی تأثیری نداشته است. بعضی ملت ها، تغییر شرایط را پذیرفته اند و یا حتی به استقبال آن رفته اند. بعضی از ملت ها تلاش کرده اند همراه با تغییر شرایط، سنت ها، فرهنگ ها و باورهای خود را حفظ کنند هرچند دست و پا شکسته. کشورهای اروپایی که قبل و بعد از رنسانس به دنبال کشفیات دریایی و یافتن سرزمین های ناشناخته و بکر بوده اند با قدرت پول، صنعت و تکنولوژی استعمار نوینی را رقم زده اند که بیشتر به نوعی برده داری می ماند با تفاوتی چند که شکل آرام و زیبائی دارد اما محتوی را همانند کرم نفوذ کرده در سیب، می خورند و پسمانده های آن را به جای می گذارند.
انتقال صنعت و تکنولوژی که در شرایط فعلی یک ضرورت برای ادامه حیات است آثار و تبعاتی دارد که بعضا همگان از آن غافلند به عنوان مثال، گویش ها، زبان ها، رفتارها، اعتقادات و باورهای فرهنگی را تغییر می دهد و به دنبال آن است که جوامع مختلف را یک دست کند. همه کت و شلوار و کروات بپوشند. همه روی صندلی بنشینند و گفتگو کنند. همه در خانه مبل و وسائل صنعتی داشته باشند. دیگر زمان آن گذشته است که زن ها در خانه علاوه بر بچه داری، دامداری، شیردوشی، پشم ریسی، قالی بافی، جارو کردن دستی، آتش افروختن برای پخت و پز و همراه با شوهرانشان به کار در مزرعه مشغول شوند.
امروز حتی در روستاها، زنان با جاروبرقی جارو می کنند. با گوشت کوب برقی گوشت می کوبند و یا چرخ می کنند. دیگر استفاده از نیروی بدنی همانند گذشته به کار نمی آید به همین دلیل بیشتر زنان دچار بیماری های چاقی، تنگی عروق، ضعف اعصاب، آسم و بیماری های تنفسی می شوند. پیری زودرس هم به سراغ مردان آمده و هم زنان. زندگی از لطافت و استفاده از مواهب طبیعت جای خود را به دلخوش بودن به مصنوعات داده است.
عبادات اگر به عادت، مانده باشند روح گذشته را ندارند. باورها ضعیف و ناخالص، اعتمادها سست، تعاون و همکاری کم رنگ، مهرورزی ناپیدا و خشونت بیداد می کند. جنگ های خانمانسوز و ناجوانمردانه، کودکان را در خواب همراه با خانه و آشیانه به خاکستر گرم تبدیل می کنند و فقط شکلی از حرف و گفته های مکارانه و دروغ پردازی های مدعیان حقوق بشری در رسانه ها شنیده می شود.
اگر بعد از جنگ جهانی دوم سازمان امنیت و منشور حقوق بشر مرهمی بود بر زخم های ناسور شده از جنگ و قحطی و تجاوز، امروز و چندین سال قبل، جز ساختمانی با پرچم های برافراشته از باد از آن باقی نمانده است و به قول حافظ: «نباید تکیه بر باد کرد گرچه بر مراد وزد».
بعد از جنگ جهانی دوم چه ملت ها و کشورهایی که با تجاوزات ارتش های آمریکائی و اروپایی و حتی روسی به خاک و خون کشیده شده اند. نمونه های بارز آن را می توان جنگ در ویتنام، کره، یمن، عراق، افغانستان، ایران، سوریه، فلسطین، لبنان، سودان، اوکراین و امثالهم را نام برد. در بسیاری از کشورها، دهان دوزخ وحشت گشوده است و انفجارهای مهیب دهان دوزخ وحشت را باز گذاشته اند.
اگر دستاوردهای علمی و صنعتی الزاما چنین جنایاتی را سبب می شوند ای کاش انسان ها در همان زندگی آغازین می ماندند و چنین سرنوشتی آنان را نصیب نمی بود. زمین، سالم و آرام و پرفایده می ماند. هوا لطیف و جان افزا می بود و طبیعت زنجیره غذایی موجودات زنده را تأمین می کرد و خدا در آسمان می ماند و به زمین پیوندی جاودانه می داشت. افسوس و صد افسوس که شر و بدی بر خوبی و نیکی غلبه کرده و ذهن آدمیان درگیر فراری است ناخواسته به ناکجاآباد. گرفتار در چهارراه های چه کنم؟ علیرغم آن همه اسباب و وسیله ی در اختیار.
نه آرامشی و نه امیدی به آینده ای زیرا بمب های اتمی انبار شده در زرادخانه ها خواب انفجار می بینند و بلندگوهای رسانه ای مدام از جنگ جهانی سوم سخن می گویند. غافل از آنکه جنگ جهانی سوم سالیانی است شروع شده و همه را درگیر خود کرده است. جنگی از نوع نرم همانند نشستن میکروب روی سیب تازه ایی که با ولع به درون معدهایمان می فرستیم.
ما همه در جنگیم. جنگ دارا با ندار. جنگ چهره های بزک کرده با صورت های آفتاب سوخته. جنگ سرعت با سبقت. جنگ ریه ها با هوای ناپاک. جنگ برهنگی با پاکدامنی. جنگ لقمه های ساندویچی در پشت فرمان اتومبیل با گلوهای خشکیده از طعم گس هوای خیابان. جنگ آسفالت با رویش دانه های شقایق وحشی در پشت بام ها. جنگ اندیشه های کامپیوتری با تن های خسته خمیده در پشت میزها. جنگ دروغ با صداقت. جنگ ریا با شفافیت. جنگ پرواز هواپیما در آسمان، با حرکت اتومبیل های فرسوده در جاده ها و نهایتا جنگ دیپلمات ها با سیاستی که چتر خود را بر آسمان و زمین پهن کرده است. آری شرایط تغییر کرده است. تغییر با سرعت در حرکت است. چه بخواهیم و چه نخواهیم. زمانی با لوله کشی آب، با بلندگو، با رادیو، با تلویزیون، با ویدئو، با ماهواره، با کامپیوتر، با فوتبال و... مخالفت کردیم اما امروز از همه این وسایل استفاده می کنیم. زیرا به قول نویسنده ای در مقاله راه نو: «در تلاشی که مقدّر بشر است دعوی بی نیازی از هیچ قومی مقبول نیست». و ما قومی بوده ایم که استوانه های تمدن بشر را دو هزار سال قبل با برتری کامل برافراشتیم و امروز هم می توانیم. مهم این است که تغییر شرایط را درک کنیم. روز را شب و شب را روز نپنداریم.
والسلام