بسیاری از سنت ها که به اقتضای درک واقع بینانه انسان ها از حقوق خود و ارتقای دانش و فرهنگ به تدریج وجهه ی قانونی و جایگاه عرفی خود را از دست داده و حتی غیر قانونی توصیف می شوند عملا هنوز در برخی جوامع رواج دارد زیرا پایین بودن ظرفیت های فرهنگی و اجتماعی موجب گردیده که مردم در جوامع گوناگون از لحاظ مطالبه گری برای احقاق حقوق خود در یک سطح قرار نداشته باشند از این رو همین مسئله موجب تداوم سنت های غلط در جوامعی می شود که هنوز از دنیای تاریک گذشته به جهان روشن قدم نگذاشته اند . استبداد ، برده داری ، نظام طبقاتی ، تبعیض های جنسیتی و برخی سنت های مربوط به ازدواج و ... مواردی از این قبیل اند که یکی دو تا هم نیستند . نکته ی در خور توجه این که امروزه کمتر کسی پیدا می شود که ظاهرا طرفدار استبداد و نظام طبقاتی و برده داری باشد ولی در عمل می بینیم که در جای جای جهان رسوبات این سنت های مشمئزکننده برجاست ولی نام آن تغییر کرده است .
چه کسی می تواند منکر رواج بردگی جنسی در این زمانه باشد . وقتی کسانی در تنگنای فقر و بدبختی برای گذران زندگی و به دست آوردن قوتی لایموت تن به هر کاری می دهند عملا برده محسوب می شوند . کسی که با انگیزه های غیرعاطفی و با هدف دستیابی به ثروت و قدرت تن به ازدواج های توصیه شده و اجباری و به اصطلاح مصلحتی می دهد ،تفاوت زیادی با کنیزانی که در گذشته از حق انتخاب همسر محروم بوده اند ، ندارد.
امروزه هر چند بر خلاف گذشته در بسیاری از کشورها مردم برای انتخاب نمایندگان و مسئولان عالیرتبه حق انتخاب دارند اما همین حق انتخاب نیز در جریان فقر فرهنگی و تنگناهای معیشتی و بده و بستان های قومی و قبیله ای به سخره گرفته می شود و در مواردی نیز تعصبات فرقه ای قبیله و انگیزه های مادی روی چرخش و تغییر آرا بی تاثیر نیست هر چند در ظاهر همه با اختیار خود به پای صندوق های رای می روند و با دست خود نام نماینده و رئیس جمهور را می نویسند اما با شیوه هایی شگفت انگیز از درون تحت فشار قرار دارند تا مثلا برای رئیس جمهور نشدن ترامپ به بایدن رای بدهند ! در حالی که نامزد مورد نظر آنها در منازعات حزبی عرصه ای برای جلوه گری پیدا نکرده زیرا مکانیزم های تعریف شده برای نقش احزاب در انتخابات به گونه ای است که اکثریت مردم نهایتا به دو گزینه می رسند ! گاهی حتی نهادهای مشورتی که در نظام های مردمسارلاری باید حرف اول را بزنند به گونه ای عمل می کنند که گویی از خود اختیاری ندارند و مشاوره جایگاهی ندارد و در مواردی نیز می بینیم اعضای شورا اساسا دانشی ندارند که بتوانند مشورت بدهند و ناگزیر از جایی دیگر خط می گیرند . در چنین شرایطی است که برخی از نظریه پردازان سیاسی می گویند : دموکراسی ، شرلازم است یعنی با وجود این که در برخی موارد مردمسالاری شعاری بیش نیست و تحت تاثیر جغرافیا و تعصبات مذهبی و قبیله ای به الزامات آن توجهی نمی شود و ایرادهای زیادی به آن وارد است باز هم برای پاسخگو کردن گردانندگان امور در جوامع بشری و گرم نگه داشتن تنور نقد و مطالبه گری و پرسشگری رسانه ها و رشد پلکانی مردم برای رسیدن به وضعیت آرمانی ، خوب است .
گاهی نیاز به غذا و مسکن برای ادامه زندگی موجب می شود که کارگران به مناسبات و قراردادهایی تن بدهند که تفاوت زیادی با نظام برده داری ندارد و تنها تفاوت آن این است که برده حق انتخاب ندارد اما کارگر آزاد می تواند بگوید از گرسنگی می میرم ولی حاضر به دریافت حقوق اندک در برابر کار زیاد نیستم .
در جوامعی که سندیکاهای کارگری اهرم های مناسبی برای دفاع از حقوق کارگران در اختیار دارند امکان چانه زنی برای افزایش حقوق و تسهیلات برای کارگران تا حدودی فراهم است ولی در برخی جوامع تا همین اندازه هم امکان دفاع از حقوق کارگران وجود ندارد.
گاهی کارفرمایان با ایجاد رقابت بین زنان و مردان و اتباع بیگانه و ساکنان بومی کاری می کنند که بتوانند با پرداخت حق الزحمه کمتر بهره ی بیشتری را از آن خود کنند . از زمانی که استفاده از زنان برای کار در کارخانه ها رواج یافت ، زنان به رقیب مردان تبدیل شدند زیرا حقوق و مزایای کمتری دریافت می کردند . در واقع کارفرمایان ظاهرا از به کارگیری زنان برای انجام کارهای سخت به عنوان امتیازی که به زنان داده شده و آنها را با مردان برابر دانسته اند یاد می کنند اما در عمل با پرداخت حقوق کمتر همان کار را از زنان می کشند بدون آن که به تفاوت زنان و مردان در توان جسمی توجه داشته باشند.
گاهی با مشاهده ی واقعیت هایی از این دست به این نتیجه می رسیم که فقط با تغییر نام ها روبرو هستیم یعنی استبداد و بردگی و مناسبات غلط اجتماعی کماکان رواج دارد ولی نام آن را عوض کرده اند .
می گویند پادشاهی در هنگام شکار به دلیل وقوع توفان از همراهانش جدا شد و راه را گم کرد و چون شب فرا رسید ناچار شد خود را به آسیابی برساند تا شب را در آنجا بگذراند . مرد آسیابان اگر چه به او خوشامد گفت و اسباب مناسبی برای پذیرایی از او نداشت. پادشاه بدون این که خود را معرفی کند از شدت گرسنگی تکه ای نان به دندان کشید و از خستگی به خواب رفت اما نیمه های شب پاییزی در اثر سرما از خواب پرید و آسیابان را صدا زد و گفت : روانداز و لحافی نداری تا مرا از سرما در امان دارد ؟ آسیابان گفت نه ندارم ولی می توانی از پالان خرم برای در امان ماندن از سرما استفاده کنی . پادشاه با عصبانیت گفت اسمش را هم نیاور و دوباره به خواب رفت اما سرما امانش را بریده بود . ناچار دوباره آسیابان را صدا زد و گفت : به من یک لحاف بده و آسیابان دوباره به پالان خر اشاره کرد . پادشاه با عصبانیت گفت : بدون این که اسمش را بیاوری آن را بیاور که سرما امانم را بریده است . حالا حکایت ما انسان ها در عصر آگاهی و ارتباطات است که ناگزیریم به نوعی از زندگی که تناسبی با شعور و باورهایمان ندارد کنار بیاییم .