بعد از حمله موشکي ايران به سرزمين اشغالي که بازتاب جهاني آن هنوز در رسانهها دنبال ميشود يکي از تحليلگران در رسانههاي خارجي گفت: «علت آنکه با کشتن غيرنظاميان در غزه و حذف سيد حسن نصرالله، موجوديت و هويت حزباله حفظ شده و مقابله آنها با اسرائيل ادامه دارد اين است که جمهوري اسلامي زيرساختهايي در طول ساليان گذشته ايجاد کرده است که به سادگي آسيبپذير نيستند و اين زيرساختها هستند که تعيين کنندهاند...»
هر چند اظهارات محمد منظرپور سردبير پيشين بخش فارسي صداي آمريکا به لحاظ شکلي تحليل واقعبينانهاي است اما اين زيرساختها دو روي دارد. یک روی مادي که به تجهيزات نظامي و ساختار فیزیکی آن مربوط ميشود و وجه معنوي آن که نيروي محرکه و ايجادکننده انگيزه براي دفاع است.
مروري گذرا بر جنگ تحميلي 8 ساله عراق بر عليه ايران اين ادعا را ثابت ميکند که جمههوري اسلامي در آغاز جنگ از نيروي معنوي و ايماني مردمي برخوردار بود که عليرغم وضعیت در هم ریخته ارتش تصفيه شده شاهنشاهي که اکثر امراي آن کشته شده و يا کنار گذاشته شده بودند و تجهيزات نظامي به جاي مانده در انبارها به علت نابسامانی سيستمي که مشاوران نظامي آن آمريکايي يا اسرائيلي بودند به ويژه در نيروي هوايي با سفر ژنرال هايزر به ايران و با دستور وي در سايت شناسايي قطعات هواپيماهاي جنگي کدهاي شناسايي را مخدوش کردند تا به هنگام استفاده نشود و نتوان از آنها استفاده کرد اما هر اندازه جنگ طولانيتر شد نيروهاي ايراني توانستند از قدرتي برخوردار باشند که دشمن متجاوز را به عقب برانند.
اين پيروزيها دو جنبه داشت. يکم جنبه ايماني مبتنی بر باوري که ريشه در قرنها مبارزه ديني و ايدئولوژيک بر عليه ظلم و استعمار داشت و دوم هوشمندي که در ذات ايرانيان است براي ايجاد زيرساختهاي دفاعي از جمله سلاحي که بتواند نيروي بازدارنده باشد.
يکي از ويژگيهاي مديريت ايدئولوژيک تدبر و تقيد بر نهادينه کردن هدفي است که جنبه راهبردي دارد.
حضرت محمد(ص) پيامبر اسلام با دست خالي از امکانات جنگي به ميدان مبارزه با کفار آمد اما با نيروي معنوي که جوانان طرفدار وي در آن ذوب شده بودند همان نيروها توانستند اسلام را نهادينه کنند و وقتي مجبور شدند در برابر حملات نيروهاي کفر بايستند از تجربه حمزه که مردي جنگاور و ورزيده بود و به شير بيشه دلاوري معروف بود استفاده کردند و به يک نيروي نظامي قوي تبديل شدند تا بتوانند در جنگ بدر که اولين جنگ مسلمانان بود پيروز شوند و آن جنگ نقطه آغاز قدرتنمايي مسلمانان شد.
45 سال از پيروزي انقلاب اسلامي ميگذرد. در طول اين 45 سال امپرياليسم سرمايهداري چنان فشاري بر جمهوري اسلامي و مردم ايران آورده که هر دولت يا کشور ديگري ميبود در همان سالهاي آغازين از ميان ميرفت اما مديريت ايدئولوژيک که بيشتر يک مديريت انعطافناپذير است توانست از سدها و گدارهاي سياسي و اقتصادي تحميلي عبور کند و باج به استعمارگران ندهد.
از اين رو جنگ را به خارج از مرزهاي خود برد. يعني به يک پيشگيري عاقلانه و مدبرانهاي دست زد. زيرا آمريکائيها وقتي نتوانستند با جنگ تحميلي 8 سالهاي که به ايران تحميل کرده بودند جمهوري اسلامي را از پا درآورند و تحريمها هم به آن اندازه کمرشکن نشد، داعش را بنا به اظهارات خانم کلينتون وزير امور خارجه اوباما چنان تجهيز و تهييج کردند که بخشي از سرزمين سوريه و عراق را به تصرف درآورد و وعده داد که به شهرهاي ايران هم هجوم خواهم برد. ايران ابتدا در سوريه با نيروهاي متجاوز آمريکائي و داعشي جنگيد و سپس به ياري عراق آمد تا از پيشروي داعش که تا چند کيلومتري بغداد نفوذ کرده بود جلوگيري کند.
نتيجه آنکه ايران توانست در 4 جبهه بر عليه متجاوزان که دستآموز آمريکا و انگليس بودند بجنگد اما نه مستقيم بلکه با حمايت مالي و نظامي از کشورهاي مسلماني که در تيررس تجاوز همسايگاني مانند عربستان و اسرائيل به نيابت از آمريکا بودند.
نتيجه آنکه سوريه با بشار اسد ماند. يمن توانست از کمند عربستان رها شود، لبنان با وجود حزبالله و حمايتهاي نظامي و تسليحاتي و مالي ايران مقابل تجاوزات اسرائيل ايستاد. فلسطين از چنان قدرتي برخوردار شد که فقط در غزه کوچک توانسته است يک سال مقابل آن همه بمباران و افزارهاي جنگي آمريکايي، انگليسي، فرانسوي و آلماني دوام آورد و هنوز هم موشکهاي خود را به سمت شهرهاي رژيم صهيونيستي پرتاب می کند.
آنچه مهم است و ميبايد به آن توجه خاص شود مديريت ايدئولوژيک است. مديريت انعطافناپذيري که براي حفظ اصول حتي در روابط ديپلماسي بينالمللي هم نميتواند کوتاه بيايد که يکي از اصولهاي آن ناديده گرفته شود. هرچند به زعم بعضي از تحليلگران جمهوري اسلامي اگر با غرب به ويژه آمريکا روابط حسنه برقرار کند از تحريمها و مشکلات اقتصادي رها ميشود. ليکن آنچه تاکنون به تجربه ثابت شده است آمريکا قابل اعتماد نيست و بارها به قول و قراردادهاي امضا شدهاش هم عمل نکرده و بازي را به هم زده است زيرا قدرت استقلال سياسي و اقتصادي ايران را برنميتابد. مثل دو خط متنافر که هيچ وقت بهم نميرسند.
ويژگي آمريکا، انگليس و همپيمانان غربي آنها استعمارگري و اعمال قدرت مديريت کشورهاي عقبمانده يا در حال پيشرفت براي حفظ منافع خودشان است به ويژه کشورهايي که داراي معادن نفت و گازند. فرقي نميکند که مانند ونزوئلا در آمريکاي جنوبي باشند يا مانند کشورهاي نفتخيز حوزه خليج فارس در آسیا. اگر حضور آمريکا در ايران به مدت 45 سال دوران پهلويها، مردم ايران را در رفاه و پيشرفت قرار ميداد پس چرا انقلاب شد؟ اين سئوال را نسل جديد ميبايد پاسخ دهد يا به دنبال پاسخ آن باشد.
آنچه امروز آمريکا و کشورهاي مخالف و دشمن ايران را رنجانده و يا ترسانده همين مديريت راهبردي ايدئولوژيک است که حداقل توانسته است ايران را به قدرتي برساند که ديگر کسي فکر و يا قصد تجاوز مرزي به آن نداشته باشد. مضافا آنکه حرف زور را نتوانند به ايران تحميل کنند حتي اگر به بهانه مقابله با ساخت بمب اتم و يا دفاع از حقوق بشر باشد. اين سخنان به معناي تأييد تمامي اقدامات جمهوري اسلامي نيست بلکه ضعفها و ندانمکاريهايي هم نشأت گرفته از اعمال روشهاي نامربوطي است که رابطهاي با اهداف راهبردي ايدئولوژي اسلامي ندارد. مانند مقابله فيزيکي با بدحجابي و يا دخالتهاي بعضي افراد نادان در امور خصوصي مردم که ميتوان با درس از تجربيات گذشته به اصلاحاتي دست زد تا تمامي اصول و مواد قانون اساسي اجرايي شوند. زيرا نظام جمهوري اسلامي به آن ثباتي رسيده است که از بعضي رفتارها هرچند خلاف اصول اخلاقي باشد ضربه کاري نخورد اگر با تدبير و تعقل با آن مقابله شود.
حرف آخر؛ حزباله در عراق، لبنان، يمن، سوريه و يا هر نقطه ديگري شکستناپذير است زيرا از يک مديريت ايدئولوژيک برخوردار است که پايههاي اصولي آن در باور مسلمانان نهادينه شده است و به هر ميزان به آن فشار خارجي وارد شود محکمتر و آبديدهتر ميشود.
والسلام