زمانه نه چندان خوبي است هر چند پيشرفتهاي علمي و صنعتي و فنآوريهاي نو به نو کارها را آسان کرده و بيشتر نيروي فکري و مغزي در کارند تا نيروي جسمي و بدني... ديگر دستها و پاها کمتر به کار ميآيند و کارگري و کشاورزي و خدمات دستي در زندگي ماشيني جايگاهي ندارند. کار اداري و مديريتي موجب انگيزه بيشتر تحصيل براي بالا بردن توان علمي و تجربي است حتي اگر رشتههاي فني و کشاورزي مانند مهندسي مکانيک و کشاورزي مورد علاقه باشند و در آنها عدهاي فارغالتحصيل شوند. نه مهندس مکانيک، مکانيکي ميکند و در کارگاه به کار مشغول ميشود و نه مهندس کشاورزي به مزرعه ميرود.
اکثر مکانيکهايي که در کارگاههاي تعميراتي کار ميکنند شاگرداني بودهاند که در نزد استادان کمسواد، استاد سرخود، به صورت تجربي دانشي آموخته و به کار ميبرند که بيشتر با آزمون و خطا همراه است.
کاسبهايي که روي صندلي يا کرسي مغازههايشان مينشينند و حال و هواي ايستادن و قدم زدن ندارند و کارکنان ادارات و بخش خصوصي که عادت به پشت ميزنشيني دارند و خانمهاي خانهداري که کارهاي خانه را با وسائل و دستگاههاي برقي انجام ميدهند دچار بيماري کمتوان جسمي به علت بيتحرکياند. پارکها و باغهاي همگاني محلي براي نشستن دورهمي و بيان حرف و حديثهاي محفلي است تا قدم زدن، راه رفتن و ورزش کردن... براي شام يا نهار سفرههايي پهن ميشود و غذاهاي متنوعي که بعضا خاصيتهاي متضادي دارند با اشتياق و ولع صرف ميشوند و هنوز لقمههاي آخرين معدههاي حجيم را پر نکرده خواب به چشمان سرازير ميشود و در همان محل پاها دراز ميشوند و خرخرها صدادار.
با اين وضعيت ناگوار که بيشتر تنآسايي، چاقي و کمتحرکي را به دنبال دارد بيماريهايي در سنين پائين بروز ميکنند که مراجعين به مطبها، درمانگاهها و بيمارستانها را افزايش داده و مصرف داروها را بالا ميبرند. به گونهاي که در يخچال هر ايراني ميتوان در کنار ساير نگهدارندهها، قوطيهاي داروهاي متنوعي را يافت که بعضا تاريخ آنها گذشته است.
ورزشگاهها و ميادين ورزشي بيشتر ميزبان جواناني هستند که آرزوي قهرمان شدن در دل دارند. قهرمانپروري و بيتوجهي به ورزشهاي همگاني که در فرهنگ ما جا افتاده است آفتي است که جامعه ما به آن گرفتار است. در صورتي که هدف ورزش و نرمش، چه صبحگاهي باشند و چه شامگاهي تندرستي و سلامتي همگاني است.
اگر اتومبيل فاصله راهها را کوتاه و سرعت رسيدن را افزايش داده است و يا کارخانجات صنعتي نشستن را بيشتر از ايستادن و فعاليت بدني براي کارگران رقم زده است ليکن در فرهنگ غرب دوچرخهسواري، دويدن و راه رفتن و استفاده مطلوب از طبيعت بخشي از برنامه روزانه بسياري از کارگران هست. حتي در کشور ژاپن که سختي کار، بسياري را به انفعال و بعضا خودکشي ترغيب نموده نرمشهاي صبحگاهي قبل از شروع به کار يک عادت و کار الزامي است که متأسفانه در کشور ما جا نيفتاده است. مهمتر از آن ساعات تفريح است که آن هم کمتر تحرکي در آن ديده ميشود.
نشستن مقابل تلويزيون در ساعات تعطيلي عصر و شبها تا ديروقت که خواب، هوشياري را ميربايد يک واقعيت است که متأسفانه ميتوان گفت تقريبا همگان به آن مبتلايند. فشارهاي عصبي ناشي از تألمات و تأثرات روحي و رويدادهاي تلخ، حکايت زجرآور ديگري است که نه تنها غمها و آلام ناشي از مشکلات کاري و خانوادگي را کم نميکند بلکه بيشتر از آن خشم و عصبيت را افزايش ميدهد. بيماريهاي عصبي ناشي از زندگي اين چنيني از يک طرف و آلودگي هواي تنفسي از طرف ديگر نوعي زندگي بيمارگونه را براي همگان رقم زده است. يعني طبيعت زيباي خوشبوي و هواي سالم را به علت زندگي ماشيني نامتعادل به وضعيتي تبديل کردهايم که چون به آن عادت داريم حتي ديگر مشام ما بوي نامطبوع گس مواد نفتي نيم سوخته را هم احساس نميکند چه رسد به تشخيص رايحه عطرآگين گلي زيبا در باغچه هاي خيابان، گويي فقط رنگهاي درختان و گلها هستند که اگر تحت تأثير هواي آلوده به تغيير رنگ نرفته باشند ديداري به آنها تازه شود. هرچند گلهاي مصنوعي پلاستيکي ظاهرا زيباتر و بادوامتر مينمايند و زينتبخش خانههايند.
نشستن و برخاستن و خوابيدن و جابهجا شدن روي فرشهاي ماشيني و محبوس در چهارديواريهاي کمنور، زندان خودساختهاي را ايجاد نموده که ديگر بايد آرزوي معماريهاي آنچناني ايراني و درختان نارنج و عطر سحرآميز حياط خانهها و آبي آب حوضچهها و ماهيهاي قرمز شناور در آنها را فراموش کرد و اگر فرصتي دست داد به خانههاي قديمي سري زد اگر سالم مانده باشند همانند موزهها براي لحظاتي چند که يادمان نرود نياکان ما از اين حال و هوا چه بهرهها که نميبردند و چه غذاهاي طبيعي که نميخوردند.
آب زلال چشمههاي جوشان که جاي خود را به آبهاي در اعماق دادند و با کلرزدايي قابل مصرف ميشوند و محبوس در لولههاي بعضا پوسيده و زنگ زده اند اينک در بيماريهايي چند عاملند و خود معلول ناصوابيهاي بيشتر.
نتيجه آنکه زنجيرههاي ناصواب و ناسالم چنان مردم را دربر گرفته که گويي رهآورد زندگي ماشيني و صنايع پيشرفتهاند، در صورتي که ميتوان صنعت داشت و زحمت نداشت. ميتوان هواي سالمي داشت و از مواهب فنآوريهاي نوين هم بهره برد. ميتوان عشق به زندگي را تعريفي ديگر کرد و از مصنوعي به طبيعي تغيير داد. ميتوان راه رفت و از پشت ميزهاي کامپيوتري براي ساعاتي رهايي يافت و قد کشيد و به جست و خيز پرداخت. ميتوان از خوردن غذاهاي چرب خوش ذائقه و نوشيدن نوشابههاي پرقند اسانسدار پرهيز کرد. ميتوان تفريح با اتومبيل در ترافيکهاي سنگين را به راه رفتن در کوچه باغها و يا دوچرخهسواري در مکانهاي مناسب تغيير داد.
ميتوان حرص بيشتر داشتن و بيشتر کار کردن زحمتافزا را با قناعتي و برنامه درستي کاهش داد و به تن و جان عزيز استراحت و آرامش داد تا چشمها، گوشها و فکرها روند ديد و شنودها و عروج روان را با طبيعت همراه کنند.
ميتوان تنها نبود و در عين تنهايي خود را در آينه، شناخت، ديد و خدا را مشاهده کرد که چگونه پرتو ازلي خود را به اين جسم خاکي ما تاباند تا نيازهاي اين کالبد خاکي فناپذير با روح و روان کنجکاو و هوشمند آنچناني برطرف شود. اما افسوس که انسان عصيانگر ترمز بريده و حريص قرن بيست و يکم خود را و همه چيز اين طبيعت زيبا را به استحالهاي کشانده که ديگر نه زمين آن زمين است و نه انسان آن انسان خجسته وجود. گويي همه چيز و همه کس به راه ناصواب افتادهاند و انحراف از معيارهاي اصلي دارند ما را به ناکجاآباد ميبرند. مدينه فاضلهاي که بيشتر به سراب ميماند تا آب، تشنگاني هستيم که تا پايان عمر عطشمان رفع نميشود. گويي اين کالبد ضعيف ناتوان، تحمل روحي اينچنين را ندارد. مانند اتومبيل پرسرعتي که با بدنه ضعيف در جادههاي ناهموار و افسارگسيخته به پايان ميرود هر چند ميدانيم در انتهاي زندگي هيچ آرزو و خواستهاي تحققپذير نيست. اما نميدانيم که همه چيزمان مثل همه چيزمان است.
والسلام