همسان سازی حقوق بازنشستگان برای دولت ها مانند لقمه ی گلوگیری است که نه می توانند آن را قورت بدهند و نمی توانند بالا بیاورند . اصرار و الحاح مدیران کانون های بازنشستگی از یک طرف و هجمه های فراگیر بازنشستگان در فضای مجازی از طرف دیگر در راستای دفاع از حقوقشان نهایتا نمایندگان مجلس را به سمت مصوبه ای پر سر و صدا و کم اثر که از سال 95 بر سر زبانها افتاده بود سوق داد و چندین بار منابعی هم برای آن در نظر گرفته شد ولی تاکنون نه تنها از اجرای یکپارچه ی آن خبری نیست و اجرای پلکانی مدل 40 ، 30 ، 30 این طرح هم در هاله ای از ابهام قراردارد بلکه می خواهند بدهی دولت به سازمان تامین اجتماعی را با واگذاری اموال و املاک صندوق بازنشستگی کشوری تادیه کنند که صد البته نور علی نور است و قوزی که برنداشته اند قوزی هم بر آن افزوده اند !
سخن مدیران کانون های بازنشستگی که اخیرا تا حدودی زبان باز کرده اند این بود که دولت ها صندوق های بازنشستگی را به حیاط خلوت خود تبدیل کرده و بدون دخالت دادن نمایندگان کانون های بازنشستگی ، برای صندوق رئیس و برای هلدینگ های زیر نظر صندوق مدیر تعیین می کنند و با تعیین حقوق های نجومی و بذل و بخشش های بی حساب و کتاب به نام صندوق و به کام دور و بری ها دیگر سرمایه ای باقی نمی گذارد که سودی به دنبال داشته باشد . بدیهی است وقتی نمایندگانی از طرف کانون های بازنشستگی بر نحوه ی فعالیت صندوق نظارت دقیق نداشته باشند و حکایت هر که خواهد گو بیا و هر که خواهد گو برو باشد ، گستردگی فعالیت ها و قرار گرفتن شخصیت های بعضا سیاسی در راس صندوق آن را مستعد سوء مدیریت و فساد می کند . متاسفانه این سخنان دلسوزانه شنونده ای نداشت به طوری که مدیران کانون ها که زمانی بین دولت و مجلس با بازنشستگان پادرمیانی و ریش سفیدی نموده و در اکثر موارد نقش ضربه گیر را ایفا می کردند و در خط مقدم استماع اعتراض ها و انتقاد ها قرار داشتند و به همین دلیل می توانستند خیل عظیم بازنشستگان را در برخی مناسبت ها و فراخوان ها با خود همراه کنند اکنون کارشان به جایی رسیده که به خاطر عدم پای بندی دولت و مجلس به وعده هایی که داده اند ، نفوذ خود در بین بازنشستگان را از دست داده و برای حفظ جایگاه مردمی خود ناگزیر به جانبداری صریح از مطالبات بازنشستگان هستند.
از دید بازنشستگان این مدیران کانون های بازنشستگی هستند که باید پاسخگو و مدافع آنها باشند . مراجعه کنندگانی که یا با مشکل تامین هزینه درمان مواجه اند ، یا خواهان برنامه ریزی کانون ها برای راه اندازی سفرهای سیاحتی و زیارتی هستند ، یا برای عروس و داماد کردن فرزندان خود به دنبال وام هستند و یا مطالبه ی کننده ی حقوقی هستند که مجلس آن را به تصویب رسانده اما دولت برای اجرای آن امروز و فردا می کند .
در این میان حنای نمایندگان مجلس هم بیش از هر زمان دیگری کمرنگ شده و جایگاه متزلزل آنها در بین بازنشستگان زنگ خطر را برای انتخابات دوره های بعد به صدا درآورده است زیرا نماینده ای که به چنین مصوبه هایی رای بدهد فلسفه ی وجود خود را زیر سئوال برده است .
هم مجلسی ها و هم دولتی ها تا اندازه ای می دانند که طیف بازنشسته در جامعه ی نیمه سنتی ما به عنوان قشر مرجع موقعیت تعیین کننده ای دارد . زمانی که نسل کنونی از وضعیت حاکم بر جامعه پیش ازپیروزی انقلاب می پرسند چه کسی غیر از بازنشستگان خشمگین از عملکرد صندوق باید پاسخ آنها را بدهد ؟ انتقال تجربه و تاریخ شفاهی توسط سالدیده گان صورت می گیرد و دولت نباید نسبت به این امر مهم بی تفاوت باشد !
بازنشستگان همان جوانانی بودند که انقلاب کردند ، بازنشستگان همان معلمان و مدیران و کارمندانی بودند که در زمان توانمندی و شاغل بودن ، ستادهای انتخاباتی را گرم کردند و گاهی تا 24 ساعت پای صندق های رای برای چندین دوره انتخابات ایستادند و خم به ابرو نیاوردند .
بازنشستگان همان کسانی بودند که کلاس های درس را زیر بمباران و موشک باران اداره کردند . بازنشستگان بهترین منبع و مرجع کودکان و نوجوانان و جوانان و حتی میانسالان برای روایت تاریخ نیم قرن اخیر هستند که حتی اگر به دلیل کهولت از راه رفتن و سخن گفتن هم باز بمانند ، می توانند با تکان دادن سر به نشانه ی تایید و یا گلایه مندی از وضعیت موجود ، روی میزان مقبولیت و مشروعیت کارگزاران تاثیرگذار باشند.
اگر کسی اهل پژوهش باشد می داند که گاهی سخنان یک بازنشسته در باره گذشته ها در جمع خانوادگی تاثیری به مراتب بیشتر از بیلبوردهای بزرگ خیابانی دارد که اغلب مردم آنها را گونه ای اصراف در هزینه کرد عوارض و مالیات ها می دانند . بنابراین از گذشته های دور هم گفته اند " کسی که در خانه خوار است در کوچه سنگسار است " لذا جا دارد که مجلسی ها و دولتی ها و فعالان در نهادهای نظارتی که به صورت چرخشی مدیریت امور را در دست می گیرند و تفاوت ماهوی چندانی هم با یکدیگر ندارند و بیش از هر کسی تنگناهای معیشتی بازنشستگان را درک می کنند به فریاد بازنشستگان برسند و حتی اگر اهل دلسوزی برای بازنشستگان هم نیستند، حداقل به خاطر ترمیم موقعیت خودشان هم که شده همسان سازی حقوق بازنشستگان را عملیاتی کنند . زیرا عمر بازنشستگان مانند شمعی نیمه افروخته در مسیر باد است که تحمل باد و بروت و امروز و فردای مسئولین را ندارد و گوش این طیف مظلوم و سرد و گرم روزگار چشیده از سخنان پر طمطراق دلخوش کننده ی شاعرانه پر است و دیگر جایی برای وعده های جدید ندارد و چشم کم سوی آنها ترسیم دورنماهای بلندپروزانه را برنمی تابد و نمی بیند. وقت آن رسیده که سفره را گسترده تر کنید و جایی برای به حاشیه رانده شدگان هم باز کنید و با مرور وعده های تاریخی بویی از ذخایر زیرزمینی را به مشام بازنشستگان برسانید تا دماغی ترکنند و دعایشان که یقینا از دعای خیلی ها کارسازتر است شامل حالتان بشود . این وجیزه تعریضی بود به رسم خیرخواهی وگرنه آرد بیخته ها و الک آویخته ها را چه به پند پراکنی و راه ماندگاری نشان دادن !