سرمقاله 12 آذر 1403 محمد عسلی چرا نظام آموزشی و تربیتی ما به دگرگونی های بنیادین نیاز دارد
در سال 1354 و در زمان دانشجویی مقاله ای تحت عنوان چرا نظام آموزشی و تربیتی ما به دگرگونی های بنیادین نیاز دارد را در یکی از روزنامه های کثیرالانتشار به چاپ رساندم. بعد از چاپ آن مقاله، دکتر رضا مظلومان استاد جرم شناسی دانشکده حقوق دانشگاه تهران مرا صدا زد و گفت: «در کدام مدرسه درس می دهی؟» گفتم: «در مدرسه پرورش 20 متری جوادیه» گفت: تو را منتقل می کنم به ساختمان معاونت تأمین و تربیت نیروی انسانی وزارت آموزش و پرورش در اداره کل تربیت معلم به شرطی که دیگر در روزنامه مقاله چاپ نکنی و هر چه نوشتی به خودم بدهی!
به چند دلیل قبول کردم. یکم اینکه از یک راه دوری تا دانشگاه تهران خلاص می شدم دو دیگر آنکه محیط آن مدرسه به حدی شلوغ و پر سر و صدا بود که از طبقه چهارم به هنگام زنگ تفریح تا طبقه همکف حداقل 5 دقیقه طول می کشید و در بعضی موارد ترجیح می دادم در کلاس بمانم و عطای زنگ تفریح را به لقایش ببخشم. دلیل سوم آنکه احساس کردم فرصتی برای پیشرفت و آگاهی از روند اموری است که در وزارتخانه دنبال می شود.
نهایتا ظرف 24 ساعت از بیست متری جوادیه که جوی های آن بوی تعفن می دادند به وزارتخانه ای که همه ثروتمند بودند و عطر و ادکلن می زدند مأمور شدم. ظرف 4 ماه در آنجا بر من چه گذشت شرح مختصر آن را در مصاحبه ای که منجر به چاپ کتاب تاریخ شفاهی مطبوعات فارس شد بیان کردم و گفتم که چرا دوباره مرا به همان مدرسه در جوادیه برگرداندند!
پس از پیروزی انقلاب اسلامی وقتی در سمت سرپرستی کیهان در استان فارس انتخاب شدم همین مطلب را با همان عنوان در 8 بخش به چاپ رساندم. اتفاقی نیفتاد تا آنکه بعد از چند سالی دکتر احمدی علیه الرحمه از افراد صاحب نظر در تعلیم و تربیت دعوت کرد تا عضویت تغییر در نظام آموزش و پرورش کشور را بپذیرم. از طرف اداره کل آموزش و پرورش فارس براساس سوابق آموزشی و دیدگاه هایی که ارائه شده بود من از آموزشکده تربیت معلم شهید مطهری و دکتر مسعود سپهر از دانشگاه و خانم پروین دخت تدین از آموزشکده شهید باهنر دختران انتخاب و به دکتر احمدی اعلام کردند.
ظرف یکی دو سالی که با رفت و آمد به تهران و شرکت در جلسات برای ارائه دیدگاه ها و مطالعه طرح ها طی شد و طرحی با عنوان «تغییرات در نظام آموزشی و تربیتی ایران» در مقاطع ابتدایی، راهنمایی و متوسطه آماده و برای تصویب به مجلس ارائه شد. مجلس با این دلیل که بودجه لازم در شرایط جنگی برای اجرای چنین طرحی ندارد آن را رد کرد. دکتر احمدی هم که تلاش های خود را بی نتیجه یافت از غصه مرد و به دیار باقی شتافت. بی شک تعداد قابل توجهی از مدعوین و دست اندرکاران آن طرح هم به علت سن بالا روی در نقاب خاک کشیدند.
اگر آن زمان به آموزش و پرورش و تحولاتی که زمانه ایجاب می کرد اجرائی شود روی خوش نشان داده می شد امروز با خیلی از فارغ التحصیلانی که در رشته های دانشگاهی کم مایه و بیکارند موجه نبودیم و میلیون ها میلیارد پول مردم و نیروهای انسانی به هدر نمی رفت.
عمده مشکلی که آموزش و پرورش قبل و بعد از انقلاب داشته و دارد، نظام معلم محوری و تکیه بر حافظه دانش آموزان و دانشجویان است. علیرغم آنکه در زمان وزارت محمدعلی نجفی برداشت هایی دست و پا شکسته از آن طرح اجرائی شد اما نه تنها وضعیت را بهتر نکرد بلکه با واحدی کردن دروس دبیرستانی دانش آموزان کم توان تری فارغ التحصیل شدند و چون کار از پایه مشکل داشت و به مقطع ابتدایی توجهی نشد هنوز مشکل به جای خود باقی است و چون دری فرسوده بر پایه ای نه چندان میزان می چرخد. در آن طرح نهضت مدرسه سازی، چگونگی تدوین کتاب های درسی، نحوه انتخاب و آموزش معلمان و استفاده از روش های نوین تدریس کاملا کارشناسی شده بود و می توانست آموزش و پرورش ایران را از پا تا سر متحول کند.
برای اثبات ناکارآمدی آموزش و پرورش کشور کافی است بعد از فراغت تحصیل از دانش آموختگان امتحانی به عمل آید تا مشخص شود در طول تحصیل چه میزان دانش، تجربه و تخصص فرا گرفته اند. متأسفانه اکثر دانش آموزان و دانشجویان فقط مدرک گرا هستند و تکیه بر ریزنمراتی دارند که صرفا اگر خوب انجام شده باشد نمره حافظه وقت امتحان آنهاست و هر چه زمان بگذرد یافته ها و خوانده ها از حافظه پرواز می کنند. چرا دکترهای فار غ التحصیل ما در کشورهای پیشرفته خارجی حتی برای پرستاری هم پذیرفته نمی شوند؟ نمونه های آن را که به کانادا مهاجرت کرده اند سراغ دارم زیرا به روش نوین و تجارب جدید و شناخت داروهای روز آشنایی ندارند. هرچند تجربه تشخیص و درمان در طول سالها در ایران داشته باشند!
اگر تعریف دقیق یادگیری را ملاک قضاوت قرار دهیم که می گوید: «یادگیری عبارت از تغییر در رفتار است...» باید مشاهده کنیم روش های کنونی آموزشی و تربیتی ما چه میزان تغییر در رفتار ایجاد می کند و این تغییرات در زمانه فعلی به چه دردی می خورند؟ مثلا این همه کتاب های جهان بینی و معارف چاپ و تدریس شده و در مقاطع مختلف حتی دانش آموزان را در مدرسه به نماز جماعت وا داشته و تشویق کرده ایم اینک چه میزان و چه تعداد نمازخوان در مساجد یا خانه ها داریم؟ پاسخ آن را همگان می دانند که فضاهای مجازی چه بر سر جوانان و نوجوانان آورده اند زیرا روشی که برای تغییر به کار گرفته اند از روش های سنتی ما بهتر جواب داده است. ناگفته پیداست که در آینده نه چندان دوری نظام تربیتی ما دچار رکود و خمودی خواهد شد مگر آنکه به روش های نوین و جاذب روی آوریم. شرح تمامی مسائل و مشکلات آموزشی که یکی از مهمترین آنها فقر مادی و معنوی است را به شماره های آینده موکول می کنم. باشد تا بیشتر تعمق و تفکر کنیم که چه باید بکنیم در این اوضاع وانفسایی که تا فراغتی پیش می آید جنگی دیگر رخ می نماید.
والسلام