جلال الدین محمد مولوی در مثنوی شریف خود نقل می کند که در زمان یکی از خلفای راشدین بخشی از شهر مدینه دچار آتش سوزی می شود و مردم برای خاموش کردن آتش با شتاب و هیجان دلوهای آب آمیخته به سرکه را بر روی خانه های آتش گرفته می ریزند و در این وضعیت خلیفه ی مسلمین می آید و به مردم می گوید آب آوردن را رها کنید و به تقسیم کردن نان بین بیچارگان و فقرا بپردازید که در واقع اشاره دارد به این که چنین آتشی از سینه ی سوزان مردم فقیر تنوره کشیده و به همه جا سرایت کرده و آب ، آن را خاموش نمی کند.
این حکایت ، ما را به یاد مقابله های شتابزده با ناهنجاری های فرهنگی جامعه ی خودمان می اندازد که عده ای بدون توجه به عوامل ایجاد چنین وضعیتی همچنان بر بکارگیری شیوه های تجربه شده و کم اثر تاکید دارند در حالی که به زعم برخی ناظران آگاه، بخشی از آنچه تجاهر به هنجار شکنی تلقی می شود واکنشی روانی به سوء مدیریت ها، تنگناهای معیشتی ، تبعیض ها ، برخوردهای غیراصولی و سهم خواهی های ویرانگر است که از میزان مخاطبان چهره های سنتی و تاثیرگذار که همزمان در جایگاه تصمیم گیرنده و مجری و منتقد قرار دارند، کاسته و توصیه های اخلاقی آنها را کم اثر کرده است .
جریان های سنتی و در راس آنها روحانیون که پیش از قبول برخی مسئولیت ها همواره از مواضع آرمانخواهانه ، انحرافات اجتماعی را نقد می کردند و شنوندگان زیادی داشتند پس از پذیرش مسئولیت برنامه ریزی و اداره ی جامعه ، همزمان با ایفای نقش مسئول، خواستار حفظ جایگاه قبلی خود به عنوان آرمانگرای منتقد نیز بودند که تحقق آن بدون وجود رسانه های آزاد برای تبادل نظر امکان پذیر نبود زیرا از یک سو قادر به انکار واقعیت های تلخی که بعضا مدیران متشرع و در عین حال نابلد در ایجاد آن نقش داشتند نبودند و از سویی دیگر می خواستند نقش منتقد وضع موجود را نیز ایفا کنند .
در طول صدها سال در ایران از روحانیت به عنوان قدرتی در سایه نام برده می شد که نادیده انگاشتن آنها حتی برای مخالفینشان نیز هزینه آفرین بود زیرا سبک زندگی آنها تحت عنوان "زی طلبگی" موجب حشر و نشر و نشست و برخاست این قشردر مراسم گوناگون با مردم می گردید به طوری که ضمن اطلاع از دغدغه های مردم تریبونی نهادینه شده و کم هزینه هم در اختیار داشتند تا بتوانند از جهات گوناگون سخنگوی مردم باشند هرچند توصیه ها و تذکراتشان برای گردانندگان کشوردر آن زمان الزام آور نبود اما موجب همذات پنداری مردم با آنها می شد . از این رو نوع مناسباتشان با مردم تضمین کننده جایگاه آنها در حل و رفع بسیاری از مسائل بود که صد البته از این قابلیت و ذخیره ی اجتماعی در جریان انقلاب اسلامی به نحو احسن بهره برداری شد به طوری که پس از پیروزی انقلاب نیز هر جا به دلیل فقدان شخصیت های تاثیرگذار و بلندمرتبه ی سیاسی شاهد ایجاد خلاء بودیم ، روحانیت می توانست در موقعیت های حساس و به صورت ناگزیر و مقطعی نقش جایگزین را برای جبران کمبودهایی از این دست ایفا کند . ادامه ی این روند منجر به عادی سازی پذیرش مسئولیت های سیاسی، قضایی و اقتصادی از سوی روحانیون گردید . نتیجه ی طبیعی چربش سهم روحانیون در اداره ی اموراین بود که سهم آنها را در مشکلاتی که پیش می آمد نیز افزایش می داد . از این رو انتظار می رفت که متناسب با افزایش مسئولیت هایشان خود را برای پذیرش نقدهای جدی مهیا سازند و دست رسانه ها را برای نقد و تحلیل رویدادها باز بگذارند تا به جایگاه معنوی آنها به عنوان آرمانگرای منتقد و در عین حال مسئول، خدشه ای وارد نشود.
اما عدم تحقق چنین امری تدریجا به کاهش تاثیرگذاری توصیه ها و تذکرات آنها انجامید ؛ زیرا حضور روحانیون در ادارات و نهادها به عنوان نماینده ناظر که بیانگر نقش نظارتی آنها برای مطابقت روند امور با قوانین شرعی بود به این ذهنیت دامن می زد که در جریان جزئیات آنچه برنامه ریزی ، تصویب و اجرا می شود قرار دارند ، همین مساله لزوم پاسخگویی آنها به پرسش های گوناگون پیرامون برخی نابسامانی ها را گریز ناپذیر جلوه می داد . از سویی دیگر الزامات حکمرانی در عصر تخصص گرایی ، ارتباطات و همچنین رواج سبک های نوین زندگی ایجاب می کرد که روحانیون با بهره گیری از فقه پویا و اجتهادی روزآمد ، نگاهی راهگشا به مسائل مبتلابه جامعه در پیوند با شرایط جدید داشته باشند و این در حالی است که همه ی آنها در یک سطح از برخورداری علمی برای همسو شدن در موضع گیری ها قرارنداشته و ندارند از این رو تاکنون در مباحث گوناگون از جمله حجاب ، شیوه ی نوین بانکداری ، رمزارزها ، سبک زندگی ، سن ازدواج ، حقوق زنان ، کاربردی کردن معارف دینی ، استقلال سیاسی ، ارث، قصاص و ... شاهد وحدت رویه ای در نظریه پردازی شخصیت های حوزوی نبوده ایم و به همین دلیل پاسخ به بسیاری از پرسش ها کماکان به آینده ای نیامده موکول گردیده که با شتاب زندگی و تغییرات لحظه ای همخوانی ندارد .
مخلص کلام این که روحانیت که زمانی بدون استقرار در قدرت از توانایی بالایی برای مدیریت رفتار مردم برخوردار بود اکنون با وجود بهره مندی از ابزار حکمرانی با چالش های فراوانی در بحث کاربردی کردن معارف دینی روبروست و نیازمند این است که برای فرونشاندن آتش ناهنجاری ها به جای آب قانون افشاندن بر آتشی که به جان باورها افتاده به تقسیم نان و به تعبیری دیگر تقسیم مسئولیت ها بین کسانی که اهلیت آن را دارند خصوصا در زمینه های اقتصادی و فرهنگی روی خوش نشان دهد . بی گمان چنین رویکردی موجب خواهد گردید که هرم مسئولیت پذیری روی قاعده خود استوار گردد و زمینه ی مناسبی برای ایفای نقشی تاثیرگذار از سوی روحانیون به عنوان شخصیت هایی آرمانگرا و منتقد فراهم گردد.