ایران به دلیل قرار گرفتن میان شرق و غرب و شمال و جنوب در بخشی از کره خاکی که زادگاه چندین تمدن بزرگ بوده همواره در معرض هجوم و نگاه آزمندانه همسایگان قرار داشته است و در عین حال در بازه های زمانی گوناگون گستره ای پرنوسان داشته به طوری که گاه دامنه ی نفوذ خود را به شمال آفریقا و بخش هایی از چین رسانیده و هند را تسخیر نموده و گاهی نیز به طور کامل اشغال شده و برای مدتی تحت سلطه بیگانگان قرار گرفته و پس از مدتی به خود آمده و زایندگی و پویایی را از سر گرفته است به همین دلیل از لحاظ تاثیرگذاری فرهنگی و زبانی بر دیگران و همچنین تاثیر پذیری از سایر زبان ها و فرهنگ ها جایگاهی ویژه داشته و دارد . وجود اندیشمندان بزرگ در این سرزمین موجب گردیده که ایران همواره به عنوان کانون بالندگی ، نبرد و تلاقی اندیشه ها مطرح باشد . اما آنچه مسلم است و تاریخ تطور فرهنگ و دانش گواه آن است ، هیچ اندیشه و نظریه ای نتوانسته سیطره ای فراگیر بر ذهن و زبان ایرانیان داشته باشد به طوری که در بدبینانه ترین حالت اندیشه های وارداتی با نگرش ایرانی درآمیخته و آنچه حاصل گردیده تلفیقی از دو یا چند نگرش بوده است . نمونه های قابل ذکر آن ظهور مانویان و مزدکیان در عهد ساسانی است که آمیزه ای از زرتشتیگری ، بودائیسم و مسیحیت است . یونانی ها با وجود سیطره چندصد ساله بر ایران پس از حمله ی اسکندر نیز موفق به ترویج فرهنگ هلنی در ایران نشدند .
در اواخر عهد ساسانی که شاهد ایجاد فاصله بین مردم و حکومت بودیم و روحانیون زرتشتی نیز به دلیل این که متولی دین رسمی و حکومتی بودند ، به تدریج نفوذ معنوی خود را از دست دادند و بدین ترتیب زمینه ی مساعدی برای نفوذ و فراگیری اندیشه های جدید ایجاد گردید که از جمله آنها اسلام بود .
پذیرش اسلام از سوی ایرانیان را باید به منزله ی تلاشی از سوی اکثریتی فرودست دانست که به دنبال تنبیه اقلیتی فرادست و تمامیت خواه بودند . هر چند ایرانیان به دلیل این که ملتی صاحب کتاب و آیین تلقی می شدند ناگزیر به پذیرش اسلام نبودند اما جذابیت شعارهای مبتنی بر مساوات و عدالت موجب شد که شاهد مقاومت چندانی در برابر پیشروی اعراب نباشیم . هر چند بعدها نگاه متفاوت فاتحان عرب به غیر عرب ها خصوصا ایرانیان موجب تجزیه اسلام به فرقه ها و مذاهب گوناگون گردید که کانون آن در ایران قرار داشت . تفاوت ایرانیان با سایر ملت هایی که اسلام را پذیرفته بودند در حفظ زبان و فرهنگ ایرانی بود . ازآنجایی که اعراب فاقد تجربه حکمرانی در سرزمین های وسیع با جغرافیایی متفاوت بودند ، بهره گیری از شیوه ی دیوانسالاری ایرانی به یاری آنها آمد تا بتوانند بر مشکلات پیش رو فائق آیند و همین مسئله که به تقویت اعتماد به نفس آنها انجامید موجب شد که دست ایرانیان برای دفاع از فرهنگ و زبان خود بیش از سایر ممالک فتح شده باز باشد
از این رو پذیرش اسلام از سوی ایرانیان به آن معنا نبود که مطیع بی قید و شرط فرهنگ عربی باشند زیرا اولا اصلاحات صورت گرفته در جامعه عربی ظرف مدت کوتاه عمر پیامبر (ص) در حدی نبود که زداینده ی بسیاری از سنت های مشمئز کننده باشد و ثانیا پس از رحلت پیامبر (ص) نه تنها تلاشی جدی برای آفت زدایی از خوی و خصلت عربی صورت نگرفت بلکه در آتش تعصب عربی تحت تاثیر فتوحات صورت گرفته بیش از گذشته دمیده شد.
نجابت و عزت نفس ایرانیان در حدی بود که هرودت نیز بدان اشاره کرده است . رواج 10 نوع ازدواج در بین اعراب جاهلی و عادی بودن مباشرت زنان عرب با مردان تحت عناوین مختلف هیچ سنخیتی با فرهنگ ایرانی نداشت و همین تمایزها به ایرانیان انگیزه می داد تا در جهت حراست از آیین ها و سنت های پسندیده خود که با تار و پود زندگی شان و جغرافیایی که در آن زیست می کردند در هم تنیده شده بود ، تلاش کنند .
با توجه به این که ایرانیان از دیرباز موحد بوده اند پذیرش آموزه های اسلامی برای آنها دشواری به دنبال نداشت اما این حق را برای خود قائل بودند که در باره ی آنچه به جغرافیا مربوط می شد و یا سر در آبشخور نظام قبایلی عرب داشت رفتاری منطبق با فرهنگ ایرانی داشته باشند . از این جهت ما در ایران شاهد رواج چند همسری و تنوع در نوع ازدواج ، توجه به ماه های حرام برای جنگ و صلح و مواردی از این قبیل که قبل از ظهور اسلام در میان اعراب مرسوم بود نبوده ایم و در خصوص پوشش نیز ایرانیان حتی پیش از اعراب به پوشش خود اهمیت می داده اند هر چند از لحاظ نوع و رنگ در مناطق جنگلی و کوهستانی و صحرایی و ساحلی یکسان نبوده است .
این نکته ی در خور تاملی است که چرا کسی در کنار حجاب اسلامی از پوشش ایرانی سخن نمی گوید . پوششی متنوع و رنگارنگ و متناسب با آداب و رسوم ایرانی.