جغرافیا ، زبان ، اشتراکات تاریخی ، فرهنگ و مذهب از جمله مولفه های تشکیل دهنده ی هویت ملی هستند که تعیین سهم هر کدام برای نقش آفرینی نیازمند تحلیل هایی مبتنی بر واقعیت های ثبت شده در حافظه ی تاریخی- فرهنگی هر ملتی است. آنچه مسلم است تلاش برای کمرنگ کردن هر یک از این مولفه ها به افراط و تفریط هایی دامن می زند که آثار منفی آن خود را نشان خواهد داد. این که در برخی از مقاطع تاریخی شاهد هم آغوشی مذهب و ملیت هستیم به کارکردهای هر دو در راستای گونه ای همگرایی مقطعی برمی گردد .
تلاش ایرانیان در طول تاریخ برای حراست از زبان و فرهنگ همواره به عنوان واکنشی هوشمندانه که در شرایط سخت به حفظ وحدت ملی انجامیده توسط مورخین ، متشرقین و جامعه شناسان و پژوهشگران در حوزه تحولات اجتماعی تحسین شده است.
زبان اگر چه ممکن است به دنبال جنگ ها و جدا شدن بخشی از خاک کشور مختص یک کشور نباشد اما قابلیت آن را دارد که همچنان به عنوان بخشی از هویت ملی انگیزه بخش بوده و حراست از آن موجب تداوم دسترسی به آثار علمی و ادبی و فرهنگ و تاریخ مکتوب باشد . تلاش کسانی نظیر فردوسی برای حراست از زبان فارسی آن هم در زمانی که ترک ها و عرب ها میداندار عرصه ی قدرت سیاسی بوده اند ، فراموش شدنی نیست .
فرهنگ نیز به عنوان عنصری وحدت بخش منجر به احساس خویشاوندی اجتماعاتی که زیر چتر آن قرار گرفته اند می شود . برای نمونه برگزاری آیین باستانی نوروز در 9 کشور ایران ، افغانستان، تاجیکستان ، ازبکستان ، قزاقستان ، قرقیزستان و آلبانی گونه ای همذات پنداری مصونیت بخش در برابر هجمه های فرهنگی را برای آنها به ارمغان می آورد به همین دلیل هیچ عید و شادروزی که خاستگاهی غیرایرانی و خارج از این جغرافیا داشته باشد ، نمی تواند جای آن را بگیرد .
این که نزدیک به 10 میلیون افغانی با وجود تمام مشکلاتی که ایجاد می کنند در شرایطی که در سرزمین خود احساس خوبی ندارند می توانند در ایران زندگی کنند سر در آبشخور اشتراکات تاریخی و فرهنگی و زبانی دارد که اگر به درستی مورد بهره برداری قرار گیرد و کسانی با برجسته کردن اختلافات مذهبی به پیکره ی آن آسیبی وارد نکنند از این جهت که فارسی زبانان در همسایگی ما هستند می تواند به ایجاد مصونیت منجر شود و مانند زرهی ما را در مقابل هجمه های گوناگون فرهنگی محافظت کند .
ناگفته پیداست که پیوند مذهب با ملیت مستحکم تر از پیوند دین با ملیت است و این مسئله درسایر نقاط جهان به خوبی مشهود است چرا که هم آغوشی جغرافیا با مذهب به سمت گیری هایی بازمی گردد که با درک منافع ملی در شرایط خاص قابل توجیه است . به همین جهت محدود کردن دلایل تشیع ایرانیان به مباحث کلامی بدون توجه به ریشه های تاریخی آن چندان مقبول نیست هر چند منطق و تدبیر حکم می کند که مذهب نباید شاخصه های ملی مانند زبان و فرهنگ و جغرافیا را که از قدرت وحدت بخشی بالایی برخوردارند به حاشیه براند .
قومیت ها ، حکم شاخه هایی را دارند که بر پیکره ی ملیت روییده اند . درآمیختگی قومیت ها با زبان و مذهب و ملیت در جغرافیایی که یک ملت را نمایندگی می کند تحت تاثیر تعصبات مذهبی آسیب پذیر جلوه می کند . به همین دلیل اداره کنندگان کشور وظیفه دارند در سایه ی قانون اساسی با تقسیم عادلانه ی فرصت ها اجازه ندهند که چنین فرصت هایی ، لباس تهدید بپوشند زیرا ادامه ی رگه های قومیتی در کشورهای همسایه زمینه را برای سوء استفاده بیگانگان فراهم می کند .
خوف از این که ممکن است نگاه ایدئولوژیک به سیاست زمینه را برای ایجاد شکاف بین مذهب و ملیت و زبان و فرهنگ فراهم سازد با توزیع امکانات برابر بین پیروان مذاهب و قومیت ها و حتی اقلیت ها برطرف می شود و این مهم در قانون اساسی به درستی مورد تاکید قرار گرفته و دولت چهاردهم نیز در صدد گام برداشتن در راستای برطرف ساختن ذهنیت های منفی ایجاد شده ناشی از برخی کم نگری هاست .
در شرایطی که شاهد اوج گیری گرایش های ناسیونالیستی در سراسر جهان هستیم ، مدیریت و برنامه ریزی و سیاست ورزی به موازات حراست از مولفه های تشکیل دهنده ی هویت ملی باید با محوریت منافع ملی برای ایجاد احساس هم سرنوشتی دنبال شود زیرا بهره گیری بهینه از تنوع قومی و مذهبی ، تنها راه عبور کم خطر ازاین گذرگاه تاریخی سرنوشت ساز است .
تبدیل تهدید ها به فرصت از جمله ویژگی های منحصر بفرد نهادینه شده در پیکره ی فرهنگ دیرپای ایرانی است . پاسداشت این ویژگی منحصربفرد وظیفه ی تمام کسانی است که در این مقطع حساس تاریخی نسبت به داشته های ارزشمند یک ملت کهن احساس مسئولیت می کنند.