کاسموپولیتانیسم «Casmopolitanism» یا جهان وطنی یعنی باور داشتن به اینکه انسان متعلق به تمام جهان است و هیچ وابستگی ملی، قومی و نژادی نباید مطمع نظر باشد. بلکه جهان و مردم جهان و هر نقطه می تواند وطن تلقی شود. جهان وطن، ایده ها، افکار، عقاید و مؤسسات ملی هر قوم و قبیله ای را می پذیرد و مرزی بین آنها قائل نمی شود و با میهن پرستی، رسوم محلی یا ملی مخالف است و تعلقی ندارد.
مارکوس سیرون از نخستین طرفداران نظریه جهان وطنی است که به سه اصل عدالت طبیعی، تابعیت جهانی و دولت جهانی معتقد است. سیرون بیان می داشت که جهان تحت یک حکومت واقعی است و آن حکومت خداست. کلیسای کاتولیک در قرون وسطی نیز خواهان جهان میهنی بوده است. مکتب انترناسیونالیسم نیز ارتباط تنگاتنگی با مکتب کاسموپولیتانیسم دارد.
و اما بعد؛
جنگ، فقر، بیکاری و ناهمسازی با حکومت های استبدادی در کشورهای آسیائی و آفریقایی موجب شده است تا سیل مهاجرت جوانان و بعضا سرمایه داران با انگیزه های تقریبا مشابه به سوی کشورهای پیشرفته از جمله آمریکا، اروپا، کانادا، ژاپن و بعضا کشورهای نفت خیز عربی افزایش یابد و حاصل آن تغییر رفتار، فرهنگ و عاداتی باشد که تحت تأثیر فرهنگ ماشینیسم الزاماً و اجباراً تبعیت می گردد.
مهاجران بدون آنکه جهان وطنی را رسما بپذیرند و یا به مفهوم آن توجه داشته باشند، در دل جهان وطنی هضم می شوند و به مرور، باور، اعتقادات، فرهنگ و رسوم خود را فراموش می کنند و اگر در سالهای اولیه نام و نشانی از فرهنگ، سنت ها، آداب و رسوم خود را به عادت نشان دهند با گذشت سالیان، صرفا نامی از تبار آنان در شناسنامه یا گذرنامه می ماند.
آنچه امروز سبب اختلافات دینی، مذهبی، فرهنگی و رفتارهای اجتماعی در بین مهاجران شده است به نوعی تحت تأثیر این باور است که هر نقطه از جهان می تواند وطن ما باشد و تعلق داشتن به کشور و زادگاه امری ارتجاعی است و با معیارهای رفتاری در محل سکونت جدید ناهمساز و ناهماهنگ است. تأثیرگذاری فرهنگ غرب بر شرق به ویژه بعد از جنگ جهانی دوم به گونه ای بوده است که اگر به معماری و ساخت و سازهای صد ساله اخیر توجه کنیم و یا به تغییر پوشش و مدگرایی یا وسایل برقی مورد استفاده خانواده ها دقت کنیم همه تقلیدی از ساخت و سازهای غربی است. از ماشین ها، اتومبیل ها، ترن و هواپیما و فرهنگی که با خود آورده است گرفته تا تولیدات کارخانجات، تقریبا خط حذف و بطلانی بر کارهای سنتی و ابزارهای دست ساز قدیمی کشیده است و عملاً هر کشوری به نوعی جهان وطن شده است. زیرا کشورها شباهت های زیادی با یکدیگر پیدا کرده اند و خطوط مرزی از طریق هوا شکسته شده است هرچند نظارت های پلیسی و محدودیت های مهاجرتی زمینی تقریباً مشابه اعمال می شوند.
آنچه در این نوشتار مطمع نظر نویسنده است توجه به تغییر رفتارها و تهاجمات فرهنگی و ماشینی است که دستاورد علمی، صنعتی، کشاورزی و خدماتی مشابهی را در پی داشته است. مثلاً در کشورهای پیشرفته اروپایی و آمریکائی، وجه تمایز رفتاری و اخلاقی چندان قابل تفکیکی بین ملت ها نمی توان دید. آنچه کشورها را از یکدیگر شاخص می کند، پرچم و مرز نه چندان بسته جغرافیایی است. حتی زبان، نژاد، دین و فرهنگ هم دیگر شاخص تفکیک پذیری نیستند.
رادیو، تلویزیون و شبکه های اینترنتی و ماهواره ای نیز حریم خانواده ها و نهایتا کشورها را دریده اند. وقایع و رویدادها نیز در لحظه و در همه جای زمین قابل رؤیتند. در چنین جهانی که مرزهای عقیدتی، فرهنگی و سنتی مورد تهاجم و تجاوز آرام و بدون جنگ های نظامی قرار گرفته اند، جهان وطنی معنای وسیع تری پیدا کرده است و دیگر عدالت طبیعی که سیرون از آن سخن رانده از دیدگاه منطقیون «سالبه به انتفاع موضوع» است.
دولت ها نیز در سیاستگذاری و تعاملات و ارتباطات جهانی تقریبا از یک مشی سیاسی تبعیت می کنند و هدف همه آنها تأمین نیازهای اقتصادی از طریق روابط چندگانه است. آنچه غالب می نماید فرهنگ ماشینی است. زیرا ماشین تنها ابزاری است که با خود فقط یک فرهنگ و رفتار را توجیه می کند.
اینک در چنین جهانی، سخن از هویت ملی، عرق ملی، میهن پرستی، وطن دوستی و تکیه بر تعلقات قومی و قبیله ای قطعیت ندارد و اگر بعضی کشورها توانسته اند به گردشگران خارجی و توریست ها تفهیم کنند که ما تابع فرهنگ و سنت های خودمان هستیم آنها به خوبی آثار تهاجم فرهنگی ماشینیسم را در هر کشوری که پای گذارند مشاهده خواهند کرد.
نتیجه بحث آنکه اگر نمی توانیم یا نمی خواهیم به فرهنگ و سنت های خود پای بند باشیم حداقل شرایطی فراهم نکنیم تا جوانان و سایر هموطنان ما از این مملکت فراری شوند و هویت ملی خود را فراموش نمایند.
ما می توانیم در کنار دستآوردهای ماشینی و صنعتی غرب همانند هندوها و ژاپنی ها بعضی از فرهنگ ها و عقاید سنتی خود را که نشانه ای از هویت ملی مان است حفظ نماییم.
والسلام