انباشتگی دغدغه ها و نارسایی ها و کمبودها و رودررویی های ناگزیر با رویدادهای اندوهبار با اندازه ی تاب آوری هیچ انسانی هماهنگی ندارد مگر این که او نگاهی دیگرگونه به جهان و زندگی داشته باشد . به زبانی دیگر اگر ما بخواهیم بر بنیان شناخت ناچیزی که از پدیده ها داریم در باره رویدادها و پیچیدگی های زندگی داوری کنیم چه بسا نومیدانه به خودکشی دست بزنیم و یا از ادامه راه زندگی بازمانیم . زندگی همراه با خرسندی و شادی نیازمند انگیزه است و بیشینه ی چنین انگیزه ای را باید از درون به دست آورد زیرا پیام هایی که از بیرون به ما می رسد برانگیزانندگی بالایی ندارد . بنابراین راهی نمی ماند مگر این که با باورمندی به جاودانگی و این که توانمندی بالاتر از همه توانمندها جهان را اداره می کند و هیچ چیز پایدار نیست بتوانیم از ناامیدی و دلخوری ها بکاهیم و چین بر پیشانی نیندازیم .
این که چه کسی برای اولین باردر راه زیست آگاهانه بر بنیان خداباوری برای رهایی از غم و اندوه و و رودررویی با ناکامی ها گام برداشت آشکار نیست ولی هر که بوده با دوراندیشی و جهان شناسی بیگانه نبوده است . اگر شما برنامه ای در پیوند با بزرگی جهان و کهکشان ها که بیانگر کوچکی زمین در برابر جهان هستی است را به تماشا بنشینید و به ارزیابی جایگاه ناچیزخود در برابر جهان بیکران و دست نایافتنی بپردازید خود را مانند چیزی بی وزن و رها شده در آسمان می بینید و به این باور می رسید که برخی نداشتن ها و کاستی ها و رویدادهای خشونت بار نباید ما را مانند خاشاکی کم ارج که دستخوش توفان گردیده یا بر پهنه دریا بالا و پایین ببرند و با خشم و تندی به کناره های سنگی دریای زندگی کوبیده می شود تلاش و تکاپو بازدارد.
این که جهان با دانشمندان و هنرمندان و اندیشه ورزان و درستکاران سخت می گیرد به شمار اندک آنها در برابر شمار بی هنران و ناآگاهان و بدکاران برمی گردد چرا که دانستن ها و پی بردن به رازهای زندگی رفتار ما را دگرگون می کند و دیگرگونه رفتار کردن که از نشانه های دانایی است مانند شنا کردن به سوی سرچشمه یک رودخانه پرشتاب و خروشان است که در گرو بکارگیری نیروی بیشتری است.
برای نمونه از همین فردا شما اگر آهنگ راستگویی داشته باشید و بخواهید باورهایتان را بی پرده بر زبان بیاورید و زیر بار بسیاری از رفتارهای ناشایست نروید ، مزه سختی زندگی را می چشید و اگر اینگونه بیندیشید که پس از امروزفردایی نیست ، پاکباخته ای هستید که او را تاراج کرده اند و در پاسخ به نیکی هایش بدی کرد ه اند و فروتنی او را ترس نام گذاشته اند و پارسایی اش را پاس نداشته اند . بنابراین ناگزیر نیازمند باورمندی به جهانی دیگر هستید که رفتارتان با ترازویی دیگر سنجیده شود تا رفتار بایسته ی شما پشتوانه ای برای همزیستی های سودمند باشد .
در اینجا باید جهان را آن گونه که از نامش پیداست جهان یعنی گذرنده دید و باور داشت که آنچه گذرنده و پست نیست را باید در جایی دیگر جستجو کرد .
یکی در اوج ناداری و بیچارگی و درماندگی اینگونه می اندیشد که همه ی این جهان از آن کسی است که به هر که بخواهد می دهد و از هر که بخواهد دریغ می دارد و دیگری به گونه ای دیگر همه چیز را دستخوش رویدادهایی دور از دسترس خرد و ناگهانی و بدون پیش زمینه می پندارد. بی گمان کسی که همه چیز را از آن خدا می داند و داشته هایش را ابزاری برای زیست شادمانه می بیند زندگی بهتری خواهد داشت . اگرشما اینگونه بیندیشید که هر رویدادی هر چند تلخ ، سرچشمه ی رویدادی شیرین خواهد بود ، هیچ رویداد تلخی شما را از پا در نمی آورد .
با دور شدن از چنین نگاهی به جهان هستی دشواری های زندگی یکی پس از دیگری رخ می نمایاند و غم ها چنگ و دندان نشان می دهند و توفان ناامیدی ما را با خود خواهد برد . بی گمان کسی هست که همه چیز را می بیند و به خوبی داوری می کند و پاداش می دهد و خوبی ها به ما باز می گردد و بدی ها نیز ، چنین بینشی نوشداروی همه ی خستگی ها و دردهاست.