وارد حساب کاربری خود شوید

نام کاربر *
کلمه عبور *
مرا به خاطر بسپار

ایجاد یک حساب کاربری

فیلدها با ستاره (*) مشخص شده اند مورد نیاز است.
نام *
نام کاربر *
کلمه عبور *
تائید رمز عبور *
پست الکترونیک *
تأیید ایمیل *
کپچا *
Reload Captcha

    زبان آتشينم هست ليکن...  

    توسط محمد عسلی/ مدیرمسئول روزنامه عصرمردم 26 مهر 1400 679 0
    سرمقاله محمد عسلی 27 مهر 1400            زبان آتشينم هست ليکن...

    «محال است چيزي نبشتن که به ناراست ماند
    سخني برانم که آن را به تعصبي و تربدي کشد»
    ابوالفضل بيهقي
    در اين روزگار
    که چشم هاي ماهواره ها از فراز دورتر فاصله هاي آسمان به زمين، مگس نشسته روي چکمه سربازان خفته در سنگرهاي عميق را به تصوير مي کشند و نان روي تابه داغ را به سرب مذاب آغشته مي کنند و نفس برآمده از سينه سوخته نوزاد در قنداق را اندازه مي زنند، کدام شادي فرصت ظهور مي يابد تا بدان اميدي براي زندگي باشد؟
    چه بنويسم از حرکت به سرعت رفته و باز نيامده جهاني که در آن سکه هاي طلاي ناپيدا جاخوش مي کنند در مجاز که نه ديدني اند و نه لمس کردني اما نان مي آورند و نفت مي خرند تا يخ هاي قطب را ذوب کنند و آب هاي آرام را به تندآبي حرکت دهند و بر سر هر آنچه از حيات بشر به جاي مانده فرود آورند و فرياد زنند که برسيد که هواي زمين گرم شده و گرم تر مي شود.
    ديگر زمين را کدام پرده بکر ندريده مانده از اين سرعت ناتمام که از بتون آرمه خانه ها هم گذشته و به درون رختخواب آمده زير لحاف پنهان شده و نجواهاي عاشقانه را و همآغوشي هاي برهنه را شکار مي کند تا کسبي و دکاني در مجاز که نه در حقيقت پيدايي، لقمه ناني را برساند از سر شوق دزديده شده اي؟
    زبان آتشين اگر به نور هم درآيد سرعت خواهش هاي پيشتاز را کم نخواهد کرد. در اين سيري ناپذيري ها.
    هيچ کس خوشخبت نيست و شادي در جهان سالياني است رخت بربسته و چشم ها در سُکر خماري سرمستي ها پلک بسته، عشق از خاصيت افتاده و زير پاي هوس هاي مدهوش له شده به گونه اي که چهل سالگي دختران تنها، خيابانگردي هاي هرزگي را به رخ مي کشد و کودکان عقيم را به سطل هاي زباله مي افکند.
    در آب هندوانه و سبزيجات هم ناخالصي هاي زمين روانند، گويي بوته ها و درختان ريشه در تب زود رسيدن دارند.
    زبان آتشين هم ديگر سوزنده نيست زيرا وجدان هاي خفته جامه ضد حريق پوشيده اند و فريادها در تهاجم سوت قطارها و غرش توپ ها گم شده اند و پروازها ماه را هم از خيال شاعرانه دور کرده اند تا بدانيم که عطر و طعم گلها و روي زيباي آنها ترکيبي از فضله گوسفندانست و شيشه شير سرد يخچال ها، ميزان خاصيت هاي مکيده شده کارخانه اي را به شرح در پيشاني نقش بسته اند.
    ما چه مي دانيم، شايد روزگاري نه چندان دور خروس پرخاصيت تجزيه شده در قالب کپسول هاي گران از سياره اي بيايد و در ويترين مغازه ها بنشيند، شايد غيرتي مردان را به جنبش آورد و «مردي از خويش برون آيد و کاري بکند.»
    ما چه مي دانيم شايد روزي زمين به حال خود رها شود و کوچي غريبانه از پس جنگ هاي اتمي چند باقيمانده ماشينيسم را براي تخريب طبيعت بکر به سياره اي دور سبب شود. چنانکه بهشت از پس عصياني، هبوط آدم را به زمين موجب شد.
    ما چه مي دانيم شايد که نه، حتما بار ديگر جاي آب ها و خشکي هاي زمين تغيير کرد و همه حيات را بلعيد تا از پس هزاران بل مليون ها سال «عالمي از نو ببايد ساخت وز نو آدمي»
    و اينک کاشفين فريب خورده و رها شده آب مي جويند در مريخ يخ زده که بگويند: چه؟ وقتي اقيانوس هايي از آب را در زمين به اختيار گرفته و آنها را آلوده کرده اند؟
    به راستي آدمي و زمان و زمين را چه شده؟ ما به کجا مي رويم؟
    اين راه گم کرده هاي مغرور که حقوق بشر را نسخه باروتي در دل تفنگ پيچيده و به خورد بشريت مي دهند کدام حرف و سخن و موعظه آرامشان مي کند و از اين گم کردگي ها نجاتشان مي دهد؟
    اگر حافظ را فرصتي دوباره مي دادند تا زمانه ما را درک کند و بر اعمال بشر امروز نظاره گر باشد کدام شعر تر را مي سرود و از کدام رنگ و روي گل هاي دودي باغچه ها سخن مي راند؟
    تا اين چنين از گريه و خنده اي بگويد که درهم آميخته اند هرچند خوش آهنگ و خوش آيند خوانندگان و شنوندگانند؟
    «ميان گريه مي خندم که چون شمع اندرين مجلس
    زبان آتشينم هست، ليکن درنمي گيرد...»
    در آن روزگار بدون ماشين که باغ در باغ رايحه گل ها مشام جام را تازه مي کرد و زيبائي هاي طبيعت بکر خداوندي شادي مي آفريد حافظ را دلي غمين بود و از سختي روزگار مي سرود و درميان گريه مي خنديد، اگر امروز مي بود و بوي گلي را احساس نمي کرد و رنگ هاي دودزده را قابل تعريف نمي ديد کدام غزل تر را مي سرود؟
    چه بايدمان کرد در اين وانفساي بي کسي که هيچ سلاحي امنيت خاطر ايجاد نمي کند در شرايطي که کوردلان جاهل داعشي نماز را هم به انفجار مي کشانند؟
    و زبان آتشيني هم غيرتي را برنمي انگيزاند؟
    والسلام

    شماره روزنامه:7318
    این مورد را ارزیابی کنید
    (1 رای)
    آخرین ویرایش در دوشنبه, 26 مهر 1400

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
    از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
    در غیر این صورت، «عصر مردم» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    آرشیو روزنامه

    Ad Sidebar
    Ad Sidebar-3