وارد حساب کاربری خود شوید

نام کاربر *
کلمه عبور *
مرا به خاطر بسپار

ایجاد یک حساب کاربری

فیلدها با ستاره (*) مشخص شده اند مورد نیاز است.
نام *
نام کاربر *
کلمه عبور *
تائید رمز عبور *
پست الکترونیک *
تأیید ایمیل *
کپچا *
Reload Captcha

    رسوبات فرهنگ شاهي  

    توسط محمد عسلی/ مدیر مسئول روزنامه عصرمردم 16 بهمن 1400 281 0
    سرمقاله "محمد عسلی" 16 بهمن 1400        رسوبات فرهنگ شاهي

    شاه صرفا يک شخص در لباس حاکميت و ميراث دار سياست رضاخاني نبود که با رفتنش تمامي ساختار فکري، اقتصادي، سياسي و فرهنگي مردم ايران دچار تحول و تغييرات بنيادين شود. بلکه شاه مجري و فرمانده يک الگوي ديکتاتوري نهادينه شده در سلسله شاهان بود. او احساس مي کرد در رأس هرمي قرار دارد که قاعده آن ملتي هستند که مي بايد اريکه سلطنت او را بر دوش کشند و همانند داريوش هخامنشي که نقش سنگي آن بر سردر دروازه ورودي تخت جمشيد بوده و اينک در بريتيش ميوزيم انگليس بر فراز ديوار ورودي است مي بايد سنگيني آن را تحمل کنند و حتي اعتراض هم نداشته باشند. چون شاه هست و صاحب فرمان. و حرف اوست که تعيين کننده تمامي امورات مردم است. براساس شواهد تاريخي تمامي شاهان، حتي کريم خان زند که خود را وکيل الرعايا ناميد هر زمان که قدرت خود را در خطر ديد دست به شمشير برد و مخالفان را سرکوب کرد. اين فرهنگ توسل به زور و اعمال قدرت در فرهنگ و رفتار بعضي مردم رسوب کرده به گونه اي که هنوز بعضي از مديران اداري که صاحب امضاء هستند احساس شاهانه دارند و با تکبر و خودبزرگ بيني بدون توجه به خواسته ارباب رجوع و نقدهايي که رسانه ها بر عملکردشان دارند اعمال قدرت مي کنند و همين که با تغييرات دولت بعدي از اسب قدرت پياده شان مي کنند خود را منتقد مدير بعدي نشان مي دهند و از در مخالفت با وي برمي آيند.
    در آموزش و پرورش هم نحوه برخورد تربيتي با دانش آموزان و حتي در مراکز دانشگاهي با دانشجويان بيشتر رفتاري ديکتاتورمآبانه بود به عنوان مثال تنبيه بدني، فلک کردن، تحقير و توسري زدن که شيوه شاهان بود اعمال مي گرديد.
    از اين رو استعدادها سرکوب مي شد و خلاقيتي بروز نمي کرد هرچند شاه در مدارس سوئيس تحصيل کرده بود اما رفتار زورآورانه پدرش او را به فردي خودمحور و ديکتاتور تبديل کرد به گونه اي که در سال 1353 سيستم تک حزبي را اعلام کرد و گفت: «حزب فقط حزب رستاخيز. مملکت به يک حزب بيشتر نياز ندارد. هر کس نمي خواهد راه خارج باز است.»
    شاه آنقدر خود را صاحب قدرت مي ديد که حزب فرمايشي برآمده از اراده خود را بر حزب برآمده از اراده مردم ترجيح داد هرچند احزاب ديگر هم چندان آزاد و صاحب اراده نبودند و بدون نظارت ساواک موجوديتشان پذيرفته نبود.
    شاه که طبق قانون اساسي اجازه ورود به تمامي مقدرات کشور را نداشت اما در ارتش، سياست خارجي، اقتصاد، امورات فرهنگي و تبليغاتي دخالت مي کرد و با اين انديشه که سايه خدا در زمين است نمي توانست اين مطلب را درک کند که اگر مي خواهد ايران را به سطح کشورهاي پيشرفته جهان برساند بايد در اولويت اول قانون را محترم بشمارد و به مردم اجازه مشارکت در امور عمومي بدهد. مشارکت مردم در امور عمومي مردم را فهيم، خلاق، مشتاق و فعال مي کند. موضوعي که شاه اراده خود را اراده عموم مردم مي دانست هرچند منتخب مردم نبود واژه شاه در فرهنگ شفاهي در شعر شاعران، در برجسته کردن محاورات و سخنان ناطقين در معرفي کالاهاي برتر جلو کلمات قرار مي گرفت تا بار سنگين ارزش به آنها بدهد. به عنوان مثال: شاه بيت، شاهراه، شاهکار، شاه نشين و امثالهم.
    امروز هم اين واژه ها در ادبيات و محاورات عمومي به کار برده مي شوند. وقتي شاه رفت چنان واژه شاه در بعضي مواقع با تنفر بيان مي شد که اختلافاتي را دامن مي زد. من خود شاهد بودم دعوايي را که در مقابل يک نانوايي در شيراز رخ داد شخصي معترض شاطر را که لحظاتي براي خوردن چاي دست از پخت کشيده بود خطاب کرد و به او گفت: «شاه رفت و تو ديگر شاه طر نيستي بلکه طري» و اين گفته منجر به دعواي فيزيکي شد و طنزي براي مردم. اما در واقع چنين نبود زيرا شاطر به معناي چالاک است و ربطي به واژه شاه ندارد. اين مثال را از آن رو آوردم تا يادآور شوم بيزاري مردم عامي از شاه و واژه آن يک واقعيت بود. اما شاه فقط يک واژه نبود. بلکه يک بار سنگين فرهنگي بود که در تمامي ذهن و روح مردم رسوخ کرده بود تا آنجا که حافظ هم به اختيار يا اجبار در وصف شاه زمان خود غزلي معروف دارد به اين مطلع:
    «جوزا سحر نهاد حمايل برابرم
    يعني غلام شاهم و سوگند مي خورم
    شاها اگر به فضل رسانم سرير فضل
    مملوک اين جنابم و مسکين اين درم...»
    اما ناصرخسرو قبادياني در مخالفت با شاهان قصيده اي معروف دارد که همان موجب دربه دري و فلاکت او شد.
    «من آنم که در پاي خوکان نريزم
    مر اين قيمتي در لفظ دري را...»
    در واقع شاه نوعي خودکامگي و اراده مطلق را در سلسله هاي شاهنشاهي به فرهنگ ما تزريق کرده است که حاصل آن خودمحوري است. قانون شکني، قانون گريزي، قانون ستيزي و عدم رعايت حقوق ديگران همه در فرهنگ شاهي به ارث گذاشته شده. يکي از اصطلاحي که براي سرزنش کودکان و يا آدم هاي کم کار به کار برده مي شده اين جمله است که تو براي لاي جرز خوبي خيلي ها ريشه تاريخي اين جمله را نمي دانند اما آن را به کار مي برند.
    در دوره قاجار و بيشتر در زمان ناصرالدين شاه يکي از تنبيه و مجازات دستوري شاه اين بود که دستور مي داد فرد خاطي را زنده به لاي ديوار بگذارند و اين سخن از آن وقايع تاريخي در فرهنگ عمومي رسوخ کرده.
    و اما بعد:
    امروز هم هر حرکتي که نشأت گرفته از اراده شاهانه است از هر کس سر بزند نشانه اي از قدرت زور است و ديکتاتوري خواه در سياست، خواه در تربيت و آموزش، خواه در روابط اجتماعي، ثروت اندوزي، مقام پرستي و باز گذاشتن دست بيگاناگان در امورات کشور و کاخ نشيني حرکتي شاهانه است.
    دمکراسي که به مفهوم خاص آن امروز در هيچ کشوري کاملاً به انجام نرسيده و اعمال آن نسبي است روح آن فقط به معناي حکومت مردم سالار نيست. بلکه به مفهوم آمادگي مردمي است که مي توانند حقوق يکديگر را رعايت کنند. تابع نظم و قانون باشند و در انتخاب مجريان قانون صاحب اراده آزاد باشند. اين مهم ميسر نمي شود مگر يک ملت به الزامات و خواسته عمومي مصر باشند هم به لحاظ سياسي و هم فرهنگي و اقتصادي.
    شاه وقتي از بالا به پايين نگاه مي کرد خود را قوي تر، عالم تر و تواناتر از مردم مي دانست و به خود اجازه مي داد اراده شخصي را در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي، اجتماعي و حتي نظامي اعمال نمايد بدون آنکه به خواسته مردم و نياز مردم توجه کند.
    عليرغم آنکه با تدوين برنامه هاي پنج ساله عمراني که از سالهاي دهه 1950 آغاز شد و قرار بود دولت درآمد نفتي را صرف پيشرفت اقتصادي کشور نمايد ليکن در عمل، شاه ، بيشتر اين درآمد را صرف خريد تجهيزات و سلاح هاي نظامي کرد و روستاها را بدون آب لوله کشي، برق  و بهداشت رها نمود.
    اين همان ميراث داري قدرت شاهانه است که در طول قرن ها جاري و ساري بوده است و متأسفانه بعضي ها که خود روحيه و فرهنگ شاهي را در ذهن و زبان و رفتار دارند به توانايي بعضي شاهان افتخار مي کنند و اين ضرب المثل را بر زبان مي آوردند که: "هرچه سلطان بپسندد هنر است" چون بعضي شاهان براي حفظ سرزمين با متجاوزان جنگيده و بعضا پيروز شده اند هرچند اين تنها نقطه قوت بعضي شاهان بوده است که بيشتر براي حفظ قدرت و موقعيت خود خطر کرده اند.
    به هر حال غرض نگارنده از اين بحث يادآوري اين نکته مهم است که براي رسيدن به آزادي و استقلال و رشد و پيشرفت مي بايد صاحب اراده آزاد باشيم و از فرهنگ قلدرانه شاهي بيرون آئيم. يکي از ويژگي هاي مهم مکتب اسلام خودباوري و تقويت فرهنگ آزادگي است. امام علي(ع) فرموده: «بنده ديگري مباش زيرا خدا تو را آزاد آفريده است...» در فرهنگ شاهي آزادگي معني ندارد زيرا مردم صاحب اراده آزاد نيستند و فقط شاه است که دستور مي دهد، اعمال مي کند و هر اعتراضي را سرکوب مي کند.
    شاه رفت اما ميراث خود را به جا گذاشت و هنوز بعضي ها رفتار شاهانه را اعمال مي کنند حتي اگر دربان يک ساختمان اداري باشند.
    والسلام

    شماره روزنامه:7409
    این مورد را ارزیابی کنید
    (1 رای)
    آخرین ویرایش در یکشنبه, 17 بهمن 1400

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
    از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
    در غیر این صورت، «عصر مردم» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.