انقلاب مردمي ايران از آغاز تا به اينک که 44 سال از عمر آن مي گذرد از همان آغاز پيروزي با دشمني ها و مخالفت هاي زيادي همراه بوده و چالش و بحران هاي کمرشکني را پشت سر گذاشته است و حال دو سئوال بي جواب در اذهان عمومي مردم و مردم جهان مانده است که چرا با اين انقلاب اين همه دشمني شده و مي شود؟
و سئوال دوم آنکه چرا نظام جمهوري اسلامي تاکنون دوام آورده و هنوز به راه خود ادامه مي دهد؟
پاسخ سئوال اول از ديدگاه هاي مخالفين و موافقين با انقلاب متفاوت است.
مخالفين معتقدند که انقلاب از اهداف اوليه خود دور شده و مملکت با ديکتاتوري اداره مي شود و بايد با آن مبارزه کرد و حاکميت برآمده از آن را از ميان برداشت. پشتوانه مخالفين و محرک آنان و نيز هزينه هاي تبليغاتي و رسانه اي مخالفان توسط سه کشور آمريکا، انگليس و اسرائيل تأمين مي شود زيرا با پيروزي انقلاب اسلامي آنها از ايران رانده شده و منافع بادآورده شان را از دست داده اند و شرايط را به علت نارضايتي عمومي از وضعيت اقتصادي فراهم مي بينند.
کساني که به نام ايراني در خارج و داخل کشور با آنان هم صدايند به چند دسته تقسيم مي شوند:
يکم کارگزاران و طرفداران نظام ساقط شده شاهنشاهي اعم از فرزند شاه معزول، بازمانده هاي دولت شاهنشاهي، بازمانده هاي ساواک و نيروهاي امنيتي شاه و ارتشي هاي فراري
دوم کساني که نتوانسته اند به هر دليل با نظام جمهوري اسلامي کنار بيايند از جمله بعضي مهاجران به کشورهاي آمريکا، کانادا و اروپا... که با فرهنگ غرب بزرگ شده و يا دلباخته آنند.
سوم کساني که به علت تبليغات و تأثيرات رسانه اي ضد جمهوري اسلامي از عملکرد جمهوري اسلامي ناراضي اند.
چهارم آن عده اي که احساس ناسيوناليستي افراطي آنان انقلاب اسلامي را برنمي تابد
و بالاخره فريب خوردگاني هم هستند که هيچ ذهنيتي از دوران ستمشاهي ندارند و تصور مي کنند قبل از انقلاب کشوري گل و بلبل و امن و پرنعمت داشته ايم و مردم اشتباه کرده اند که انقلاب کرده اند.
دسته دوم مردمي هستند که هرچند از انقلاب اسلامي سود نبرده اند اما براساس باورها و اعتقاداتشان از رهبري و نظام جمهوري اسلامي پيروي مي کنند و تا پاي جان هم ايستاده اند. استدلال آنها اين است که آن شعار استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي مي تواند از استعمار خارجي، استبداد داخلي و وابستگي هاي گذشته ايران را رهايي بخشد و امنيت کشور حفظ گردد هرچند بر اين باورند که بعضي مديران دچار اشتباهات فاحش شده يا عمداً خيانت کرده اند و يا سهوا به علت ناداني و ناتواني آب به آسياب دشمن ريخته اند اما اين به آن معني نيست که دستاوردهاي استقلال طلبانه انقلاب ناديده گرفته شود و دوباره هر آنچه حاصل شده تخريب و کشوري و ملتي ديگر از نو بنا شود تا به هدف غربي ها از براندازي کمک شود و دوباره استعمار نويني را تجربه کنيم.
دسته سوم بر اين باورند که عليرغم جنگ تحميلي 8 ساله و خساراتي که به کشور و ملت وارد شده و تحريم هايي که به بهانه هاي مختلف در طول ساليان بر اقتصاد مملکت سايه افکنده و خسارات مالي بسياري را به بار آورده مي بايد مقاومت کرد. کشور و باور اسلامي را حفظ نمود و تسليم دشمن نشد.
آنها بر اين باورند که اگر توانسته ايم 44 سال روبروي آمريکا و کشورهاي غربي بايستم و دست رد بر سينه آنان بزنيم از اين به بعد هم مي توانيم. اما نکته مهم اين است که ما در سياست داخلي و خارجي به اصلاحات و تجديدنظرهايي با توجه به وقايع روز نياز داريم که بايد در فرصت مناسب دست به کار شويم تا ترفندهاي دشمنان کارساز نشود.
نتيجه آنکه دشمنان قدر قدرت و وابستگان و دست پرورده هاي آنان راحت نمي نشينند و از راه هاي مختلف حرکات ايذايي انجام مي دهند.
از جنگ و تحريم و آشوب و تشويش اگر نفعي نبرند با جنگ تبليغاتي تهاجم خود را شروع مي کنند تحريک همسايگان ما با ابراز حمايت از آنان ايران هراسي و نهايتاً امروز ناامن کردن مدارس و تحريک دوباره مردم براي کشاندن به خيابان ها را دنبال مي کنند.
با اين وصف از هر دو گروه مخالف و موافق پاسخ به يک سئوال بي مورد نيست.
آمريکا و کشورهاي غربي که خود را متولي حقوق بشر مي دانند چرا فقط ايران را زير ذره بين دارند و کشورهاي ديگري که بيش از ديگران حقوق بشر را پايمال کرده اند را از ياد برده اند؟
و سئوال ديگر آنکه اگر مخالفان موفق شوند در ايران به زعم خود حکومت کنند تا چه ميزان تسليم خواسته هاي آمريکا و انگليس خواهند شد؟
آيا آنها اجازه مي دهند آزادي، حکومت دموکراسي و رونق اقتصادي در ايران ايجاد شود؟
آنها براي کدام يک از کشورهاي اسلامي آزادي، امنيت و نان و آب و نعمت فراوان آوردند.
براي ليبي، سوريه، يمن، لبنان، عراق، افغانستان، مصر؟
ايرادهايي که به عملکرد متوليان و دولتمردان جمهوري اسلامي وارد است کم نيستند که بسياري از آنها حاصل شرايط است. شرايطي که دشمنان به وجود آوردند. مانند جنگ تحميلي 8 ساله که کمر اقتصاد ايران را شکست و بيش از هزار ميليارد دلار خسارت مالي وارد کرد و تحريم هاي همه جانبه، برآشفتن قوميت ها و اقليت هاي ديني، مسدود نمودن دارايي هاي ايران، تحريکات همسايگان مرزي و اعزام تروريست به داخل کشور و صدها موارد گفته و ناگفته ديگر.
حال اگر هر حکومتي با هر استراتژي و روشي بخواهد با همين شرايط در ايران به کار خود ادامه دهد چه دستاوردي مي تواند داشته باشد؟
اگر شرايط عوض شود يعني تحريم نباشد، جنگ نباشد، دشمني نباشد و تقاضاهايي که استقلال کشور را به خطر بياندازد نباشد جمهوري اسلامي هم مي تواند رونق اقتصادي ايجاد کند و از ديگر کشورهاي پيشرفته هم پيشرفته تر شود.
آزادي را استمرار بخشد. امنيت همه جانبه و پايدار داشته باشد. مهم اين است که دعوا بر سر چيست. اگر ناراضيان خارج نشين طرفدار نظام پادشاهي و يا هر نظام ديگري که متکي به غرب باشد احساس مي کنند با آمدن آنها ايران گلستان مي شود که ما آن را ظرف 50 سال حکومت پدر و پسر پهلوي تجربه کرده ايم. چرا گلستان نشد. چرا تمامي مردم با هر سليقه و باوري به خيابان ها ريختند و مقابل تانک هاي ارتش رژيم شاهنشاهي ايستادند؟
در آن زمان که 6 ميليون بشکه نفت فروش مي رفت و کشورهاي غربي از جمله آمريکا تمام قد پشت شاه بودند. جمعيت ايران هم 30 ميليون نفر بيشتر نبود، جنگ و جدالي هم نديديم پس چرا مردم کلا ناراضي بودند و شاه را از کشور راندند؟
پاسخ به اين سئوالات مي تواند عمق وقايع اخير را که «هر دم از اين داغ خبري مي رسد تازه تر از تازه تري مي رسد» فهم کنند.
اين جريانات همه بازي هاي سياسي است. دعوا بر سر لحاف ملا نصرالدين است. بر سر نفت و گاز ايران و نفوذ دوباره استعمار و استثمار خارجي.
وگرنه هيچ کشوري دلش براي ملت ايران نسوخته و فقط به فکر منافع خود است. آمريکائي ها حتي قدرت اقتصادي و نظامي روسيه و چين را برنمي تابند و قصد دارند هر دو کشور را وارد جنگ فرسايشي درازمدت کنند تا تضعيف شوند هرچند آمريکائي ها شکست نظاميان خود را در سوريه، افغانستان و حتي ويتنام تجربه کرده اند و حاضر نيستند از اسب تيزرو خود پائين بيايند و تصور مي کنند وضع و حال ايران هم مانند کشور عراق يا ليبي است که بتوانند سلطه خود را اعمال نمايند. لذا آنقدر حقير شده اند که افرادي مانند مسيح علينژاد مليجک تلويزيون VOA را علم مي کنند تا او راه انحراف را در اذهان مردم ايران بگشاد و چماق حقوق بشر را بالاي سر جمهوري اسلامي نگه دارد.
والسلام