هر فرد ، اداره و سازمان در صورتي که بتواند عملکردي اعتماد برانگيز و برخوردار از پشتوانه اي انديشگاني داشته باشد و برتري خود را به ديگران ديکته کند به تدريج از هژموني برخوردار خواهد شد و اين هژموني بخشي از شناسنامه و شخصيت او خواهد بود ، صرف نظر از اين که خدمت مي کند يا خيانت . براي نمونه آمريکايي ها در بحث نظامي و اقتصادي و حتي فرهنگي داراي هژموني هستند و بعضا خودشان نيز به آن مباهات مي کنند . پر واضح است که جهت اين هژموني الزاما پيوندي با خرسندي همه ي مردم جهان ندارد چرا که آمريکايي ها از زماني که سرزميني وسيع را از چنگ سرخپوست ها درآوردند تا هم اکنون بر اساس تامين منافع خود رفتار کرده اند و موجوديت و فرهنگ و تمدن خود را نيز مديون چنين شيوه اي هستند و تلاش براي تغيير چنين رويه اي بسيار ساده لوحانه است مگر اين که گروهي بخواهند هژموني آمريکا را با گونه اي مقابله به مثل به چالش بکشند !
هژموني انگليسي ها در به کارگيري شيوه هاي نوين استعماري و تحميل نظام هاي ديکتاتوري بر مردم اقصي نقاط جهان بر کسي پوشيده نيست البته نمي توان هژموني فرهنگي انگليس را در بحث رواج زبان انگليسي و به رسميت شناخته شدن اين زبان به عنوان زبان معيار در جهان به فراموشي سپرد .
دستگاه هاي امنيتي معروف نظير " سيا "، "اينتليجت سرويس"، "موساد" و "ک گ ب " نيز از هژموني و قدرت بالايي براي برخورد زير پوستي با کساني که آنها را در فهرست دشمنان خود قرار داده اند برخوردارند و از هر گونه بزرگنمايي براي مخاطره آميز جلوه دادن توانايي خود ابايي ندارند و ساير نهادهاي امنيتي در جهان نيز فراخور موقعيت کشورشان تلاش مي کنند در حوزه هاي گوناگون عملکردي هجومي و يا بازدارنده داشته باشند .
زماني که يک کشور در چارچوب پروژه هيولا سازي توسط دشمن تحت تاثير بزرگنمايي هاي هدفمند تصويري مخاطره آميز از او ترسيم مي شود نمي توان با دهان پر از هژموني آن سخن به ميان آورد زيرا بخشي از اين هژموني حباب بوده و مرهون بزرگنمايي هايي است که با اهداف مشخصي دنبال شده است .
از جمله نشانه هاي برخورداري کشورها از هژموني مديريتي سطح بالا ، عبور موفقيت آميز آن کشور از بحران هاي اجتماعي ، اقتصادي و فرهنگي و سياسي و سهم و نقش آنها در اداره ي جهان است . گاهي حل يک بحران در کشوري توسعه يافته در گرو ايجاد بحران در کشوري است که عقب مانده و يا در حال توسعه است.
در فرهنگ سياسي و منطق حکمراني ، کوبيدن بر طبل دشمن ، ابزاري است براي متحد نگه داشتن مردم و اعمال سياست هايي که با فرض نبود دشمن زمينه اجرايي نخواهد داشت. براي نمونه آمريکا ظرف يکصد سال گذشته از پروژه دشمن سازي سود برده و توانسته در سايه ي نعمت وجود دشمن براي مردم خود رفاه نسبي را به ارمغان بياورد . شما ظرف يکصد سال گذشته نمي توانيد آمريکا را بدون دشمن تصور کنيد !
از آنجايي که اغلب منازعات سياسي ريشه ي اقتصادي دارند و نه ايدئولوژيک ، به جرات مي توان گفت که دشمن هر کشوري را بايد در درون همان کشور جستجو کرد زيرا دشمنان خارجي بدون استفاده از ضعف دروني يک کشور در زمينه هاي گوناگون قادر به وارد کردن ضربه و خسارت به او نيستند .به هر حال اهرم دشمني نياز به يک تکيه گاه دارد و اين تکيه گاه در زمين طرف مقابل است . چنين تکيه گاهي مي تواند ناداني ، سوء مديريت ، خيانت و عدم تخصص و واپسگرايي باشد . در واقع قدرت ما ناتواني دشمن را رقم مي زند و ضعف ما نردبان توانايي اوست به همين دليل کشوري که دچار ضعف اقتصادي است نمي تواند در دشمني با کشورهايي که از توان بالاي اقتصادي برخوردارند توفيق زيادي داشته باشند چرا که هر اقدامي توسط آنان به زيان خودش تمام مي شود .
دنياي کنوني متشکل از کشورهايي است که با سيستم هاي گوناگون مدعي اداره جامعه بوده و در برابر يکديگر صف آرايي کرده اند و با بهره گيري از حساسيت هاي قومي ، تعصبات مذهبي ، ويژگي هاي فرهنگي و زباني و مختصات جغرافيايي به ملت سازي پرداخته اند و اداره کنندگان جوامع از اين نظر که هر کدام به دنبال تامين رفاه مردم خود هستند هيچ گونه تفاوتي با ديگران ندارند بلکه تفاوت را بايد در شيوه اي که براي رسيدن به هدف انتخاب مي کنند جستجو کرد . طبيعتا برخي از شيوه ها جوابگو نيست و برخي شيوه ها از کارآمدي بالايي برخوردار است . معمولا براي داوري بين اداره کنندگان کشورها در بحث قدرت اداره ي کشور به سراغ شاخص هاي اقتصادي مي روند و به قرائن و شواهد موجود در اين زمينه استناد مي کنند و به شعارها و ادعاها کاري ندارند !
هژموني يک کشور زماني جامه ي واقعيت بر تن مي کند که ساير کشورها با به رسميت شناختن آن به برنامه ريزي بر اساس هژموني ايجاد شده بپردازند و در چينش پازل دايره قدرت براي آن جايگاهي در نظر بگيرند . چنين باوري ابتدا در کشور برخوردار از هژموني شکل مي گيرد و سپس منطقه را در مي نوردد و تدريجا جهان را تحت تاثير قرا مي دهد . لذا ابتدا بايد وجود هژموني را باور کرد و سپس به دفاع از آن پرداخت . در کنار اين واقعيت بايد واقعيت ديگري را نيز مد نظر داشت و آن اين که هر کشوري بايد با شيوه ي خاص خود به دنبال رشد و توسعه باشد . اما قبل از هر چيز بايد به دنبال تشخيص بيماري بود . چرا که بهترين تجويز در گرو بهترين تشخيص است .